#پنج_دی و رؤیای معجزهی براندازی در خیال کنیزکان و غلامان قجری
چون ندانی دانش آهنگری... ریش و مو
سوزد، چون آنجا بگذری! مولانا
امیدوارم پوزشم را بابت این نوشته که با خشمیفروخورده گویای حقیقتی تلخ از شعر مولاناست، بپذیرید! در مثل مناقشه نیست! فحوای کلام مهم است!
چرا #شاهزاده و اپوزیسیون چپ و راست، خمینی نیستند؟!
امیدوارم پوزشم را بابت این نوشته که با خشمیفروخورده گویای حقیقتی تلخ از شعر مولاناست، بپذیرید! در مثل مناقشه نیست! فحوای کلام مهم است!
چرا #شاهزاده و اپوزیسیون چپ و راست، خمینی نیستند؟!
این خیالات هپروتی از خوابِ خوشِ #براندازی
هیچ نقشهیراه واقعی وعلمی و میدانی ندارد جز امید به سیمولیشنِ خاطراتِ فیلم
سینمایی انقلاب 57 که تهیه کننده و کارگردانش، آنرا در گوادلوپ کلید زدند و
بازیگردان مکارش خمینی و بازیگرانش یعنی چریکهای فلسطینی و ایرانی، در معیتِ چند
خائن گروگان درباری و ساواکی و ارتشیِ خفت شده از سوی اربابان عالم، آن پروژه را
روی موج هیجانات کور مردمی، عملی و میدانی کردند! مردمی که مهمترین تمایلشان این
بود که رعیت یک ارباب با قدرتی مطلقه نباشند! حالا آن تماشاچی هپروتی مثل ابلوموف
توی رختخوابش لمیده و وسط خروپف خوابهایش، یکی در میان تصاویر کابوسی را میان
هذیانهایش مدام نشخوار میکند: براندازی براندازی براندازی... حال این که این
براندازیِ ارباب مطلقهی قانونی سوار بر ادعای بیعت اکثریت مردم در آخرین انتخابات،
بدون زنده شدن احساس مالکیت شهروندان و انگیزشِ سهامداری در یک #شرکت_سهامی_عام به
نام ایران، به چه کار برخی از مدعیان مبارزه میآید، لابد یک مشت ارباب مشنگ با
جیب خالی و پز عالی میدانند و صاحب تریبونهایشان که این شعار اربابپسند را
بصورت کور، باز روی همان هیجانات کور مردم، پروموت میکنند! چنین رویکردی تنها
ریشه در هوش منطقی نازل شاعرانش ندارد! بلکه بیانگر هوش هیجانیِ ناهنجاری نیز هست
که وقتی تهییج میشود سر از پا گم میکند و دوغ و دوشاب را در هم میآمیزد و
شعارهایش هم میشود پارادوکسیکال!
براندازی بدون یک مکانیسم تصمیم سازی
علمی، بدون یک فلسفه و استراتژی و تاکتیک معنادار، تنها برای حذف یک نظام
ایدئولوژیکِ هار و تا دندان مسلح آن هم بدون هدایت ستادی و سربازانی جان برکف در
صف، و با جیب خالی و پز عالی، آن هم میان دو ارتش و نیروی انتظامی حرفهای و دهها
نیروی ضد شورش زمینی و هوایی و زیرزمینی و مزدوران و چریکهای چند ملیتی در خدمت
یک اتاق فکر در نظام سلطه، در سکوت اروپای تاجرپیشه و انکارِ موگرینیِ نمکپرورده
از کشتگان و روی استیجِ موش و گربهبازی ترامپ و مافیای کاسب شیادی چون روسیه که
آبرو و قدرت ارباب بومی و گزمههایش در گروگان اوست، و جملگی به خرس وسط با ملت
بینوا مشغولند چه معنای واقعگرایانهای دارد؟ آن هم وقتی که بلیط این نمایش خونین
را در پیوندی گنگ میان لابیها و بوقچیهای اپوزیسیون و دلالان نظام، به مردم
پریشان و پراکنده میفروشند، تا هر بوقچی از پشت هر مانیتور هی فریادی از ناکجای
خود در دهد: #براندازی براندازی... تا پس از هر واقعهی خونین، باز لحاف را روی
سر بکشد و باز تا حادثهای دیگر بخوابد... از این ستون تا ستون بعدی.... میپرسی
کمی از برنامه و #نقشه_راه و تصویر براندازی بگو... مثلا گام به گام قرار است چه شود؟!
عین خرِ دون کیشوت در گل وامیماند که چه بگوید... اما به تحریک دلالان پااندازی
در شهرنوی مبارزات کیبوردی و تریبونی و مانیتوری، باز میان عاروقهایش تکرار میکند:
#براندازی #براندازی! و غافل است که این تخم لق ماورایی را خود سلطان توی دهانش
انداخته... چون در #اتاق_فکر خوب میداند که سیمولیشن و بازآفرینی آن نمایش پنجاه
و هفتی و همایش کذایی بدون تمهیدات و اکسسوار و پشتیبانی و سرمایه گذاری، توسط
مجریانِ اتاقهایِ ذکر بصورت پراکنده، ناممکن است و تنها فایدهاش بهانهی سرکوب
است!
از تکرار این بلاهت، آنجا خشمگینتر میشوم
که هلویی نارس بگوید: هنوز میوههای این درخت نرسیدهاند و باید انتظار کشید تا
لابد پس ازگندیدن روزی خودشان خشک شوند و از درخت بیفتند! مردم دسته دسته در حال
نفله شدند، آقازاده میگویند هنوز این میوه نرسیده است! چون هشتاد میلیون نفر،
یکصدا ایشان را فریاد نمیکشند و حاضر نیستند برای ایشان جان فدا کنند! البته
ایشان گفتند که تا آخرین جنازه از مردم حمایت میکنند و کفن به اندازهی کافی
مهیاست! چرا چنین است؟
چون تمام تصویر ذهنیشان از انقلاب،
الگوبرداری از شخصیتی ناهنجار همچون خمینی است! پس تا رسیدن میوه باید بصورت
مسالمتآمیز بگویی: براندازی و عین برگ درخت فروریزی!
.
میگویی نمیشود بدون در کردن این صدا
راضی شوی به تبدیل تهدید به فرصت و با هدف استقرار اراده مردمی و با تاکتیکِ آچمز
کردن اقلیت توسط اکثریت میلیونی گلبهدست در حواشی یک میدان امن، خواستار تجدید
رفراندوم 58 با نظارت مردم و اپوزیسیون و سازمانهای بینالمللی شوی تا بصورت
مسالمتآمیز، این دورهی انتقال طی شود و مشروعیت اقلیت از سکه بیفتد و اکثریت در
یک میدان امن که بهانهی سرکوب ندارد، دارای مقبولیت و اعتباری کتمان ناپذیر در
منظر تاریخ و جهان شود؟
دردمند است و چون عقلش به این حرفها
قد نمیدهد، عین بچه سرتقهایی که آب دماغشان را ه افتاده هی عرّ میزند: نه من #براندازی
میخواهم! فقط #براندازی...
دانشمندانشان هم همینطور دیمی میگویند،
آن روش وحدتبخش و مسالمتآمیز پاسخ نمیدهد! اما نمیگویند از شعارِ ضدخشونت مورد
اشارهشان قرار است چه معجزهای بیرون بیاید؟ و اصلا توجه ندارند که تظاهرات بدون
مجوز عدهای که تعداد اکثریتشان زیر سؤال است ، آن هم با عزم سرنگونی و با خشم و
تهمت زدن و فحاشی، همواره در بطن خود بهانهی خشونت و سرکوب قانونی را دارد! و
منطقا تو ناگزیری یکجوری در حواشی میادین قانونی در میهمانی ارباب حاضر شوی و با
گرفتن بهانههای قانونی از دست سلطان، و با بیان یک خواستهی بنیادی و معقول و
شفاف که زخمی لای استخوان نداشته باشد، صراحتا به وسط سیبل بزنی و کاری کنی
کارستان.
اما با آن چند بهانهی قانونی برای
سرکوب، میان ابری از مطالباتِ روبنایی و بنیادی و سرنگونی؛ عملا مبارزات ضدخشونت
مورد ادعا چه معنایی دارد؟ و این دامچاله جلوی پای ملت برای چیست؟!
و ضمنا وقتی هنوز خواست اکثریت ثابت
نشده، اقلیت چگونه میتواند خواستار براندازی باشد؟ مگر فراموش کردهاید که در
آخرین نمایش انتخابات، به ادعای ارباب، اکثریت مردم با بیعت خود و امید به قانون
اساسی او، برای قانون سلطه مشروعیت خریدند؟... باز نمیفهمد و یا خود را به جهلالعارفین
میزند! چون او تنها معنای معجزه را میفهمد! و اصلا طاقت و حوصلهی تدوینِ یک
نقشهی راه چالش برانگیز را با سایر شریکان آب و خاک مشترک ندارد! اما خوب میداند
که چگونه جرزنی کند! چون همواره قدرت برتر با زیردستان جرزنی کرده است!
خب...عقوبت چنین روشهای هیئتی با
ادبیات تنشآفرین و غیرمنطقی و کور و دیمی چه باید بشود؟!
...
به قول مولانا ایشان غافل از دانش
آهنگری، هم ریش و موی مردم را خواهد سوزاند و هم ریشهی خود را خواهد زد!
این وسط هم بواسطه یک بچه هلوی هالو
گیرآوردهاند که عین بادکنک هی تویش باد میکنند به امید حضور میلیونی جانفداها
از بهشت زهرا تا برزخِ بیبیسکینه تا بعد از گذر از جهنم خون دیگران به وصالِ
براندازی نائل آیند... حالا در بهشت سکینه قرار است چه چیزی براندازی شود؟
بماند!... حالا #براندازی اصلا چه شکلی هست؟ بماند!... ایشان نیازی به استقرار
اراده مردم ندارند! بلکه ابتدا یک براندازی خونین میخواهند که جنایتکاران را قلع
و قمع کند! چون عرّ زدن برای شعار براندازی، با خود گلولههایی در پی دارد که از
جنس گلولههای اشک چشمان مهربان شاهنشاه نیست واحیانا بدون نابودی جانیان به نتیجه
نخواهد رسید و تازه قرار نیست خونش را ایشان از پشت مانیتور و ماهواره بدهند...
مردم دلیر در میدانند! با اینحال اما فتح قلعه با #اسب_تراوا بموجب یک #مرامنامه
که همه را ملتزم به یک ادبیات ایجابی-جذبی قابل مفاهمه و وحدتبخش و حقمدار و
غیرایدئولوژیک و فراگیر میکند، ممکن است با ایجاد بستری امن برای طرفین، بصورت
مسالمتآمیز به نتیجه برسد و این فیلم سینمایی سریالی، زودتر تمام شود و بساط
کاسبان جمع شود و زندگی از هیجان تهی شود. چون شور و هیجان اصلی در شعارهای
پارادوکسیکالی چون براندازی مسالمتآمیز و خشونتپرهیز فرقه تبهکار است! نه
استرداد اراده مردمی!
پس این شعار تحمیلی موذیانه، بصورت
ساده لوحانه و هپروتی، هر چند پر از تناقض نباید از دهان بیفتد.
و از آنجایی که ساده دلان تنها آرزو میکنند
و بصورت دیمی و سنتی هی دست و پا میزنند و مدام آرزوهایشان را در هر دامچالهای
فریاد میزنند، لذا باید با تهییچ مردم بینوا آرامش همه را جوری زایل کرد که در
بلبشوی احتمالی راه برای حفظ امنیت کشور با یک حکومت نظامی موقت و با مدت نامحدود
باقی بماند، و هزینه روی دست مردم باقی بماند و اگر این سناریو به سامان نرسید
براحتی خود را کنار بکشند و البته ککشان هم نگزد! دیگی که برای من نجوشد بگذار کلهی
سگ در آن بجوشد!
آنها به این بزم لاکچری دوسر برد، روی
موج هیجانات هالوها نیازمندند!
هالوهایی که بلد نیستند چگونه باید
متحد شوند و هی عرّ بزنند: هر چند ما پیرو مردمیم، اما برای شروع اول مردم با ما
متحد شوند!
بیشرفها!
شما که بلد نیستید با هم متحد شوید عسل
میخورید همینطوری روی ایر و بدون سازماندهی و رعایت مکانیسم تصمیمسازی عام و
مردمی و فراگیر، بصورت اختصاصی از مردم اتحاد میطلبید و همه را سرکار میگذارید!
#شاهزاده اگر کاریزمای خود را فدای
مردم و نمایندگانشان در یک #شرکت_سهامی_عام نوبنیاد که بر اساس مراتب علمی تاسیس
شده است نکند، چه معجونی برای شفای مردم میتواند باشد؟! جز یک دستانداز تفرقهبرانگیز
و منتظر وحدتی از سر عجز به قصد خوشهچینی که قرار است به سرداران جنایتکار اعتماد
کند، اما به اپوزیسیونی که میتواند نمایندگان همین مردم باشند و چشمهای پراکنده
را متمرکز و دلهای مردد و سرخورده و سرد را دلگرم و متحد کند، اعتماد نکند! در
چنین دورانی که وطن نه به دار است و نه به بار، یک سردار مردمی اگر خیلی هنر دارد،
باید بتواند بر اساس یک روش علمی با اپوزیسیون متحد شود و سخنگویشان شود، و نه حتی
ائتلاف کند و رهبری تکتاز شود و ضمنا برای وحدت مردم پریشان و در حال نابودی با
خودش تا ابد وقت داشته باشد... ملت طعم رهبرانی که همواره قابلیتِ گروگان شدن
دارند و یا از جزیزه موریس سر در میآورند و یا از مکزیک و مصر را چشیدهاند!
لعنت به هر دانشمندی که این اصل ساده
را نمیفهمد و ملت را با هیجانات خودش همخوان و میزان میخواهد و همه را دور کیش
شخصیت علمی خود مچل کرده است و خیال میکند میتواند با تکیه بر علم ریاضی، تمام
مردم را بصورت علمی متحد و رهبری کند؛ از سکولار دموکراتش بگیر که فقط خودش خودش
را میشناسد، تا سلطنتطلب و جمهوریخواه و هر سرباز گمنام چپ و راستِ دیگری که
بنایش را بر اعتماد سنتی نوکران خودش گذاشته است، نه بر مکانیسم تصمیمسازی در یک
شورای چالش برانگیز عام که طی مراتبی دموکراتیک توسط تمام اقشار مردم بنا شده باشد
و موجب وحدت گردد!
چون در دوران #پیشاآزادی وقتی تکیهات
بر تمام مردم است(نه اربابان)، راه منطقی حکم میکند که اول باید خانه را بازپسگرفت
و بعدا در بستری امن از نوع حکومت حرف زد؛ نه برعکس! چرا که دیگر دوران آغامحمدخان
و رضاخان گذشته است!
اما کار این کاسب عصبی همواره برعکس
است و تا چنین است، پس همین آش است و همین کاسه.
ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه
توست...عرض خود مییری و زحمت ما میداری.
تو به تقصیر خود افتادی از این در
محروم...از که مینالی و فریاد چرا میداری؟
خوشخیال اما خیال میکند که اگر به
دروغ بگوید مادربزرگ بختیاری خودش مراسم را برگزار میکند، و یا بختیاریها از
شهرستانها به سمت میدان آزادی تهران راه افتادهاند، ملت هشتادمیلیونی فریب
خواهند خورد و این فریب مقدس موجب حضوری میلیونی شده و در تکرار مراسم اربعینی و
گورستانی، آن هم بر اساس ادبیات سلبی-حذفی عصر قجری به روش سنتی آن هم با جیب خالی
و پز عالی، کاری میکند کارستان... مثلا یک پاسگاه را میگیرد و رادیو تلویزیون را
تصرف میکند و انشاء الله که سربازان انتحاری سلطان هم مثل سربازان شاه از یک قرهباغی
به نام #سلیمانی دستور میگیرند که تفنگها را زمین بگذارید و لطفا کشور را به
شاهزاده بازتحویل دهید! مملکت از اول مالِ ما نبود! "مال" مالِ شاهنشاه
است و مالِ بد بیخ ریش صاحبش! مردم هم لابد جزو قاذوراتند و اگر با ما باشد
مردمند!
وگرنه سری را که درد نمیکند، چرا باید
دستمال بست؟
برای کسی بمیر، که برایت تب کند!
آیا این است معنای وطندوستی و بهای
مام میهن؟!
خیام ابراهیمی
5 دی 1398
No comments:
Post a Comment