Saturday, May 22, 2021

سَرِ این 3نفر در اتاق فکر

سَرِ این 3نفر در اتاق فکر


#ایران جان، سلام!
سرت سلامت!
اما بگو: هی پر و خالی کردن بادِ
#وجدان و غیرتِ 4 نسل، تا کی؟! هرچند نانش در جیب افسران جنگ نرم و انیران میرود، اما دریغ از یک قطره آب برای قربانیانت! گوسفند را هم که قربانی میکنند با دو قطره آب زبانش را تر میکنند! مسلمان!
از "اتاق فکر نظام" پنهان نیست، از شما چه پنهان؟
دیروز در باب زنده‌یاد #بابک و بابایش نوشتم: "چرا قضاوت با من نیست؟!"
خبر این جنایتِ "چند سکانسه" از #رکنا منتشر شد!... پدر جان سرهنگ، امروز هم دو قصابی دیگر فرزند و دامادش را به آن دیروزی افزود! ظاهرا این بابای فرزندکش مثل اربابش، فقط از بچه‌ی خوب و سربراه خوشش می‌آید! این یعنی بچه باید خودش خودبخود مناسب با سلایق بابا تربیت شود و ژنتیک و جسم و روان بابا و مامان و جامعه و حکومت هیچ نقشی در تربیت او ندارند! این یعنی وقتی سه تا از پنج فرزند و داماد فاسد باشند، یا اکثریت ذاتا شیطانند و یا شیطانزاده. و لابد کار کار #شیطان_اکبر است! با همین فرمان برانید، پر بیراه نیست که طبق نظریه احتمالات، #اکبر_خرمدین تاکنون سَرِ چند شهروند فاسد را هم به جرم فساد فی‌الارض در #خانه‌_مشترک بریده باشد!
هر چند شخصیت یک نظامی ارتش که فرزندانش را با دیسیپلینی خشک و زوری قاطعانه و حاکمانه بزرگ کرده موجب شود فرزندان کمالگرا و نازک بین و حساس و بی اعتماد به نفس بارآیند، و آنگاه که صاحب چنین ویژگیهایی با بن بست و ناتوانی در اجتماع مواجه شود و برآوردن آن کمالگرایی با مقدورات ناچیز و فقر پیوند بخورد، آنگاه نتیجه جز نا امیدی و یاس و عصبیت نخواهد بود. و البته پرخاش و عصبیتی که با کنش و واکنشی از دو سو در دراز مدت میتواند حاد و خطرناک شود... از سویی پدری تمامیتخواه و متوقع، و از سوی دیگر فرزندی ناتوان از موفقیت و باز متوقع از خود و جامعه و البته سرخورده و خسته ...
این یک واقعیت تجربه شده و مکرر است که فرزندان نظامیان (بویژژه ارتش)، عموما در یک جامعه‌ی دیمی و بی حساب کتاب، وقتی از خانه ی پدری جدا میشوند و میخواهند استقلال و آزادی را تنفس و تجربه کنند، با مشکلات عدیده مواجه میشوند! نمونه‌ها بسیار است... که در پست قبلی به آن اشاره شد...
اینجا نقش اجتماعی که هر روز ارزش کار و هنر را کمتر و تلاش برای استقلال را ناممکن تر میکند پررنگ میشود...بویژه که آن فقدان آزادیهای تنلبار شده در روان یک جوان رها شده از پادکان خانه را جبران نکند و بلکه به شکل احمقانه تری او را به دروغی ایدئولوژیک وادارد...(و به باورم این همان وضعیت بابک خرمدین بوده است)... فرزندی مستاصل و سرخورده و سرهنگی بازنشسته با حساسیتهای فوق العاده، که برای جبران مخارج زندگی در شان نیازهای خود، باید تن به مسافرکشی بدهد ... تا همینجا قابل درک است که تعارض بین یک پدر 80 ساله و پسر 47 ساله‌ای که نتوانسته مستقل شود و توقعات روانی و حتی مادی پدر را برآورده کند، و بلکه سربار باشد، چقدر میتواند منطقی باشد...
این از دید منطقی بودن تعارض... تعارضی که حل نمیشود، بلکه هر روز بیش از پیش بحرانی تر میشود و تخاصماتش زخمهای عمیقتری را به جای میگذارد... مسئله ای که حل نمیشود و طاقت پدر را آنقدر تنگ میکند که کار او را به آنجا میکشاند که به یک صورتی مسئله را حذف کند...اما، شکل حذف مسئله، بسیار غریب است...
...
کمی هم #توهم_توطئه :
نمی‌دانم این خبرگزاری #رکنا #رکن_چندم چه مجموعه‌ای از کجاست؟ که همیشه اخبارش خیلی #دست_اول است و گزیده! درست شبیه #ایران_وایر که درآنسوی مرزها خزیده!
مسلما این دو خبرگزاری در داخل و خارج، معنای #هدایت_نرم را خیلی خوب می‌دانند که به اخبار دست اولی که قرار نیست اذهان عمومی را مشوش کند، دسترسی دارند!
.
عکسِ #سر_مقتول کجاست؟
داستان #موجسواری بر پتانسیل یک جنایت و یک حادثه است؟ و یا #موجسازی؟
دانشجویی نوشت: #بابک_خرمدین در دانشگاه استادی مکتبی بوده است! فیلمهایش هم همین را می‌گوید!... نمیدانم جمع این عبارات میتواند چه باشد... اما نباید آن را نادیده گرفت... باید این اطلاعات را در کنار چشم قرار داد... تا شاید با اطلاعات جدید این پازل تکمیل شود...
اما بعید نمیدانم که نظام از هر سوژه‌ای بموقع استفاده و یا سوء استفاده کند! آنرا تولید و یا بازتولید کند...بر روغنش بیفزاید... و یا آن را کتمان کند... کم نداشته‌ایم تجربیاتی از این قبیل... قتلهای زنجیره‌ای یکی از آنهاست... جاسوس اسراییلی(از مقربین درگاه بیت) در وزرات اطلاعات(مسئول پروژه‌ی قتلهای زنجیره‌ای بواسطه‌ی نیروهای رسمی وزارت اطلاعات...زیر نظر وزیر اطلاعات...) پس از لو رفتن پرونده، در زندان واجبی خورده...! بعد روی سنگ قبرش نوشته‌اند #شهید_سعید_امامی ... نوع اجرای ماموریت برای قتل سوژه، با روش کاردآجین کردن و به جای گذاردن اثر برای مطبوعات قابل توجه است...
میشد یک مخالف نظام را براحتی با یک گلوله کشت...
اما آنچه باید به جامعه القاء میشد، شکل فجیع قتل و پیام آن بوده است که لابد در اتاق فکر بر سر آن بحث منطقی صورت گرفته است... همینطور نحوه‌ی #کاردآجین کردن #فریدون_فرخزاد... او را هم میشد با یک گلوله کشت... اما باز نوع قتل باید برای جامعه پیامی داشته باشد... که بر سر فحوای این پیام نیز حتما در اتاق فکر بحث شده است...! به هیچ عنوان شکل به قتل رساندن خودسرانه و سلیقه‌ای نمیتوانسته باشد...!
.
امروز فکرمی‌کردم چطور هنوز معلوم نیست آن 1400 نفری که آبان پارسال، احتمالا بر اساس عبرت و اسناد تاریخی، صید #تک_تیراندازان #فلسطینی/#لبنانی/انیرانی شدند، آیا 400 نفرند؟ یا 7000 نفر؟ و چرا افسران نرم #میدان امکانِ بروزِ شایعات را در مورد برخی جنایتها تا ماهها باز میگذارند و برخی را پیش از وقوع جرم اعلام میکنند؟ و برخی از جنایات را عین شلیک دو موشک به #هواپیمای_اوکراینی شفاف‌سازی و ختم به خیر نمی‌کنند؟ و چرا یک‌وقتهایی مثل جنایت اخیر تمام ارکان نظام علاقه دارند بصورت رگباری دم به دم، از وجوه دیگر جنایت رونمایی ‌کنند؟
بالاخره معلوم نیست که چه وقتهایی علاقه دارند اذهان عمومی مشوش شود، و چه وقتهایی نشود؟ انگار در این مورد هم از سر مصلحت استاندارد معینی را ارائه نمیکنند، تا ملت در امواج برزخی سازماندهی شده، گیج تر شوند! نه به آنکه گاه با چشم بسته یک مگس را روی هوا میزنند تا زهره چشم بگیرند، و نه به اینکه شترها را با بارش به روی مبارک نمی‌آورند!
معلوم نیست خبرگزاری #رکنا که معلوم نیست رکن چندم کجاست و معتمد و منبع اخباری دست اول و خاص است، چرا در برخی از موارد لال می‌میرد! گویا از عمق استراتژیک موجسواری روی اذهان عمومی کاملا خبردار است!
از خود پرسیدم ایکاش #رکنا یک عکسی از سر این کارگردان متهم به مکتبی، هم منتشر می‌کرد!... تا اینکه امروز متوجه شدم فقط سر این بینوا پیدا نشده است!
کسی هم نیست از این پدر شجاع و قهرمان و رزمنده ی کراواتی بپرسد عزیزم تو که عین برق و باد همه چیز را با دقت لیزر لو دادی، خب بگو سر بینواپسر را در کدام سطل زباله انداختی؟
هیچ خبرنگاری هم از #رکنا نبود که از رییس پلیس بپرسد که رییس عملیات برق آسا و حرفه‌ای شما، چرا علاقه ندارد در مورد سر مقتول از پدر قاتل بپرسد؟!
.
و اینکه معلوم نیست چرا در کنار #ایران_وایر در این روزها تنها بدن تیرخورده‌ی اعدامیان دادگاه صحرایی/انقلابی بالای پشت بام مدرسه رفاه را نمایش میدهند: #رحیمی و #نصیری و #ناجی و #خسروداد... و بلافاصله دو سه روز بعد رونمایی از سکانسی دیگر از اعدام آنان یعنی: صدای ضبط شده از شلیک گلوله‌ها روی پشت بام امام و نیز پخش صدای کسیکه در محل اعدام صحرایی روی پشت بام، حکم اعدام در اواخر بهمن ماه 57 را خوانده...
اما حالا چرا؟ و منبع این فایلها از کجا؟... از کجا؟... حالا چرا؟... کجا بوده تا حالا؟... از کجا درآمده حالا؟...
در شش و بشِ همین فکرها بودم که امروز بلافاصله، رییس پلیس گفت:
" #بدن تکه تکه شده‌ی مقتول بدونِ سر است!
...و بدیِ رفتار فرزند، عاملِ این دردسر است!"
دقت کنید: اولا مقتول بی سر است! دوما علت تنبیه، بدیِ رفتار پسر است!
...
یعنی بدنِ تکه تکه شده هست (نشان به نشانِ آن کیسه‌های درون آسانسور که البته ما درونش را ندیده‌ایم)... اما سَر پسرِ "بَدِ داستان" وجود ندارد! تا #رکنا بتواند #راستی_آزمایی کند و آن را به مردم شهیدپرور نشان دهد!
البته شاید اگر از سوی رسانه‌ها بصورت جدی پیگیری شود، چه بسی همین روزها سرش را هم پیدا و تقدیم کنند، تا تداوم شایعه‌سازی بر سَرِ زنده‌ بودنِ کارگردانِ مقتول، بعنوان مدرک جرمی در آینده، از افواه و اذهان عمومی پاک شود.
آنوقت مطمئن باشید که دیگر از پدر و مادر هم خبری نخواهید گرفت!
این یعنی اگر سناریو کار ناخدا باشد، متنِ فیلمنامه و #سناریو به نسبت واکنش اذهان عمومی و امواج هیجانی مردم، باز مانده و قابل تغییر است!
در اینصورت: حتی #رکنا هم که همیشه خبر دست اول میدهد، دیگر از احساسات واقعی مادر و پدر خبر نخواهد داد!... اما از نرخ حساسیت نسبت به مرگ و سربریدنهای احتمالی پسران و دختران مردم در آینده، در صورت واکنشهای ناخواسته‌ی مردم، کاسته خواهد شد!
بنابراین انسانیت حکم میکند برای سلامت ماندن سَرِ کارگردان و آن دو بازیگر داستان، مردم واکنشی هیجانی از خود نشان ندهند! هر چند بی واکنشی و بی حسی در این روزها، عمرش به کمتر از یک دقیقه رسیده است.
***
با این وصف، ماجرای تکه تکه شدن بابک خرمدین را، بعنوان یک واقعیتِ ملموس، تحلیل کردیم. گیریم که بخشی از آن نمایشنامه باشد... گیریم سناریو روی واقعیت وجودی پدرجان سرهنگ، توسط اتاق فکر ترمیم و احیانا طراحی شده باشد!
.
یک جفت #مرغ_عشق
پیشتر بگویم که باورم اینست که این زوج قاتل و ناهنجار، خود قربانی‌اند! بویژه زن.
امروز یک مصاحبه با مادر داغدیده در زندگی سالم و ایده‌آل، دیدیم که گویای همدلی کامل او با همسرش جناب سرهنگ خرمدین و شادی خودش از قتل فرزند بود!
عشق دو همسر و دو مرغ عشق به یکدیگر، و همدلیشان در تکه تکه کردن فرزندان، چشمگیر بود!
سجده‌ی شکر پدر و شادی مادر، پس از سلاخی 2 فرزند بالغ و یک داماد، انگار آیاتی زمینی بود!
بویژه که امروز پدرجان سرهنگ، اعتراف کرد: 10 سال پیش داماد و 2 سال پیش دخترش را هم به همین شیوه تکه تکه کرده‌اند و سالها در کنار سایر فرزندان در آرامش زندگی کرده‌اند!
جالب است که پیش از آگاهی از اظهارات رییس پلیس در مورد سر مفقوده‌ی مقتول، برای آقای معروفی نوشتم:
البته این داستان به شکل گروتسکی غم انگیز، بسیار غریب است؛ بویژه که:
سناریو اگر کار خدا و یا ناخدا در اتاق فکر باشد
اما آیا کارگردان خود مقتول بوده؟
اگر کارگردان خودش نباشد، باید یک عکاس هنرمندی پیدا شود، یک عکسی از سر مقتول بینوا نمایش دهد... تا داستان باورپذیر شود!
وگرنه باید زار زار گریست و به فکر چاره‌ی عاجل بود...
پارادوکس داستان در جایی است که طبیعتِ میل به زندگی در قاتلین آنقدر مخوف است که یک جفت مرغ عشق 80 ساله، پس از تبانی برای تکه تکه کردنِ داماد و دخنر و فرزند هنرمند 47 ساله‌ی مجردشان، برای زنده ماندن از شرّ کرونا #ماسک زده‌اند و پس از جنایت از صمیم قلب احساس رهایی و آرامش می‌کنند و وجدانشان کاملا آرام است.
جوری که پدرجان سرهنگ که مدتی هم برای تامین کسری حقوق بازنشستگی #مسافرکش بوده، برای پیروزی ما، انگشت دو دست را به شکل حرف لاتین "وی" در می‌آورد... تا همه بدانند باید به زندگی ادامه داد و #امیدوار بود!
عجب صبری دارد خالق داستان...
جل المخلوق...
*
#عباس_معروفی (داستان نویس) نوشته بود:
"گابریل گارسیا مارکز می‌گوید: «ادبیات داستانی به گمان من از روزی آغاز شد که یونس پیامبر پس از غیبتی طولانی به خانه برگشت و همسرش را مجاب کرد که علت این غیبت طولانی بلعیده شدنش توسط یک نهنگ بوده...»
بابک خرم‌دین، کارگردان و مدرس سینما، با دو هنرپیشه‌ی حرفه‌ای زندگی می‌کرده و خودش هنرپیشه‌گی بلد نبوده، داشته صادقانه زندگی می‌کرده. چطور ممکن است یک زن و شوهر جسد فرزند را قطعه قطعه کنند، در سطل زباله بیندازند، و سال‌ها به زندگی عادی ادامه دهند، غذا بخورند، بخوابند، بیدار شوند، مراسم به‌جا آورند، به مهمانی بروند، مهمان دعوت کنند، مدام دروغ بگویند، و در دروغ‌هاشان دچار لرزش و لغزش و اشتباه نشوند. دیگران را مجاب کنند که داماد و دخترشان به خارج رفته‌اند، و باز هم جنایت کنند. شکی نیست که اینها هنرپیشه‌ی حرفه‌ای بوده‌اند، و پسر کارگردان‌شان این را نمی‌دانسته.
پدر و مادر در نهایت می‌توانند عاشق و یا منتقد فرزندشان باشند، مالکش نیستند!"
روایت معروفی تمام شد!
...
دیروز نوشتم: "چرا قضاوت با من نیست؟!"
ما می‌توانیم، یک واقعیت را از هزار منظر تحلیل ‌کنیم... بعد آنها را در یک دیگ بریزیم ببینیم چه خورشتی از آب جوش بیرون می‌آید؟... میتوان به آن ادویه زد... و نیز میتوان آنرا بدون ادویه و سرو کرد... اما از ابتدای انقلاب کدام خبر از رسانه‌های رسمی، بصورت حرفه‌ای و بدون قید و صفت بیان شده که این یکی استثناء باشد؟!
.
#اپوزیسیون‌سازی برای روز مبادا
#احمدی_نژاد که خود #بازیگر ماهری در نقش #تنور_داغکنی از پیش و پسِ #برجام تا امروز بوده است، چند ساعت پیش در سکانسی گفت:
#فرعون_بچه_کش_است!
#شیطان_صحنه‌سازی_می‌کند!
.
گفته: #فرعون بچه کش است و #شیطان صحنه‌سازی می‌کند!... براستی چرا از این عبارات استفاده کرده؟! مخاطبش کیست؟ اشاره‌اش به کیست؟ ضرورت گفتنش چیست؟
او در کوران #نمایش_بیعت #صندوق_رای برای اثبات #مشروعیت و رقابتهای عوامفریبانه، چرا به بچه کشی اشاره میکند؟! آیا قصد او تعیین نرخ وسط اعواست؟ آیا قصد او به خطا انداختن شنونده است؟ آیا قصد او موج کاذب است؟ آیا قصد او سوار شدن بر موج برساخته است؟... اما چرا؟ آیا او دستور دارد؟... البته که با توجه به نقشهای پیشین او از ابتدای انقلاب تاکنون، این گزاره‌ی آخر محتمل‌ترین است! وگرنه اگر او صادق باشد، باید صادقانه از گذشته‌ی خودش #توبه کند! و حقایق گذشته و نقش خودش را بگوید! اما او که ظاهرا اینقدر شهامت دارد، نمیگوید! این شهامت با آن سکوت بس ناهمخوان است! بویژه که او یک تخریبچی و بحران آفرین و دروغگوی حرفه‌ای است که پیشتر برادری‌اَش را اثبات کرده! بنابراین تنها فایده ای که احمدی نژاد دارد، توجه به واژه‌های او برای پی بردن به حقیقت سناریوها و استراتژی و تاکتیکهای نظام برای عوامفریبی است! به همین دلیل #خوانش بین خطوط سخنانش مهم است.
.
#نقشه_راه
نویسنده‌ی اتاق فکر، لابد می‌خواهد برای روز مبادا بگوید: محمود #کدها را داد! حماقت از متفکرین جامعه و اپوزیسیون بود!
آیا او خود را برای آخرین سکانس آماده می‌کند؟ آن هم وقتی مردم، به هر دلیل از شرَ شیطان خلاص شدند! و شورای موقت رهبری موقت (32 ساله) در #گام_دوم 40 سال بعدی را، با اپوزیسیونی همچون احمدی نژاد که لابد باید همین روزها به زندان درافتد، ادامه دهند! آن هم با حمایت یک شورای موقت رهبری 3نفره طبق قانون اساسی (با بازیگری رییس جمهور+رییس قضا+یک جنتی زاده از شورای نگهبان با حکم صادق لاریجانی از مجمع مصلحت نظام... این شورای موقت رهبری هم میتواند باقتداء رهبر موقت قبلی 32 سال کش دهد و حکم حکومتی صادر کند که آی ملت: #کش_ندهید !)
.
#کراوات و #ساواک
پرسشهای بی‌پاسخ بسیارند اما:
تمام این پرسشها را باید از آن 80 درصد شطرنجبازان و ساواکی‌هایی پرسید که از ابتدای انقلاب در خدمت سیستم حفاظت و امنیت و اطلاعاتی نظام بوده‌اند و البته در درون مرز و در برون مرز همواره #کراوات زده‌اند...!
(راستی عکس پدر جان سرهنگ در مونولوگ مراسم تمجید از فیلم پسر مقتولش با #کراوات بود!) ضمنا او مدتی #مسافرکش هم بود! این یعنی فقر و تحمل هزینه‌های خورد و خوراک یک پسر 47 ساله‌ی مجرد کارگردان و فیلمساز که مدرس دانشگاه بوده است و از انگلیس برگشته به عشق خانواده‌ای که به ادعای مادر ایشان را کتک هم میزده...!
داستان کراوات را هم میتوان گذاشت به حساب #توهم_توطئه... اما نباید آن را نادیده گرفت. پس میگذاریم کنار چشم...در #حاشیه.
.
داشتم یک مقاله می‌نوشتم به ایران جان، در باب نسخه‌ی درمان مام میهن، با اشاره به فاکتها و عبرتهای تاریخی که چرا سرنوشتِ ملت ما 400 سال است که بازیچه‌ی #انگلیس بوده و از 200 سال پیش یک شریک پیدا کرده و بازیچه‌ی تبانیِ ائتلاف #روس و انگلیس شده، و از 150 سال پیش (در زمان ناصرالدین شاه) سروکله‌ی #امریکا هم این وسط پیدا شده، و این روزها نوبت نقش آفرینی #چین رسیده است...، اما آن نوشته را به خاطر این نوشته به تعویق انداختم!
.
با این وصف شوکه شدن از چنین جنایاتی، در کنار شوک زنجیره‌ای اقتصادِ ولایی در این سالها، در کنار شوکهای کشتار دست جمعی جوانان در مرداد 67 تا دی 97 و آبان 99، میتواند مثل بمبارانی ترکیبی از دو عنصر مادی و معنوی عمل کند!
و این یعنی: بمباران اذهان عمومی در یک جنگ نرم و سخت ولایی با اراده و اختیارِ مردمِ آگاهی که باید صغیر و برده بمانند، تا قانون اساسی موجه باشد و هر رفتار غیرپاسخگوی قانونمداران را در آینده توجیه کند! هر رفتاری... چون حفظ نظام از اوجب واجبات است! گیریم با بمباران و شوکهای ویرانگر اقتصادی و روانی...
و عمق جنایات زنجیره‌ای یعنی همین.
خیام ابراهیمی
29 اردیبهشت 1400 راهزنی و موجسواری و عوامفریبی
.
پ.ن:
1. ترکش‌های بمباران مادی/معنوی (عادی سازی جنایت):
امروز سرهنگ خرمدین گفته: وقتی آزاد شدم سر آن دو فرزندم را هم خواهم برید! احتمالا اگر مادر هم با پدر آزاد شوند، در جنایت آتی شریک خواهد بود!
(یعنی آن سه تا با آن دو تای بعدی میشود 5 جنایت توسط دو مرغ عشق)
یکی هم نوشته بود: #قصابی_خرمدین_و_بانو
به این شوخی وقیح می‌گویند: #گروتسک_جنایی با مشارکت افسران جنگ روس و انگلیس و ایران برای دریدن کالبد تن و روان وطن. مهم نیست این داستان درست باشد یا ساختگی... مهم نیست این داستان روی بخشی از واقعیات بازسازی شده باشد برای هدایت نرم روان مردم... مهم این است که تو بدون یقین، از #جنایتی بشنوی و با آن شوخی کنی یا نکنی تا بخندی و بخندانی... تا در #بمباران_انسانیت ، باد #وجدان ایران تخلیه شود.
.
2. راستی نام شریک قتل فرزندان (یعنی مرغ عشق ماده) #ایران خانم است! چه حسن تضادفی....
#اکبر_خرمدین بهمراه #ایران_خرمدین، در کمال آرامش و آسودگی وجدان، دو فرزند و یک داماد خود را تکه تکه کردند!
.
3. مطلب بعدی: #نسخه_درمان 

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...