قطره
حکایت کنتوری
که عدد میاندازد در هیـــــــچ...
همچو کاهی است میان آه و ماه در تهِ چاهی
مثل ماهی
در تابه
که ندارد راهی
جز بیتابی و... جِلزّ و وِلِز...
***
آهِ
یکی
قطره
از
دریای توفـانی
در اقیانوسی آرام
گـُـــم شده
در مِهِ خواب و بیداری
پلک نمیزند
شبانه روز
تشنه
در خونِ مهتابِ ماهی.
نه قطره آبی در تهِ چاهی
نه پَرِ کاهی در چینهدانِ یک ماهی و
نشخواری در این دوراهی.
بمانم در تهِ چاهِ ابتر؟
یا بمانم در گمراهی؟
این است مسئله:
"یک
دزد" بدهیِ "یک دزد" را به "دزدی دگر" میدهد آیا از
محلِ بدهی؟
یا که اعدادِ یک کنتورِ آب و برقی هرزه قفل شود
و تنها بماند قبض گازی پس از چند شماره...
چون حکایت یکی قطره
که بخار میشود ذره ذره...
تا کی ببارد از آن ابرِ ابتر
از آن شماره...
14000221
خیام ابراهیمی
No comments:
Post a Comment