گل کاشتی #آقا
که از رقابت مردهخواران کاستی! دمت گرم! دماغِ درازِ دنیایشان در راهِ جیبهایِ کبیرت سوخت!
تاجزاده گفت: حذف یک جناح یعنی بیکاری و دور شدن از سفره... سفره ی ویژهخواری.
روحانی گفت: چرا اینقدر از عرض و طول مردم (بندهها) آب میره؟ یعنی: چرا دیگر رقابتی بین بندههای خونخوار و مردهخوار با حمایتِ بردههای موسوم به #مردم قانونا مُرده نیست؟
چهار سال پیش گفتیم و تو خود بهتر از هر هالویی میدانستی که:
پس تو را یـــاوه نگویم که کهای! ... تو همانی که زِ "قـــانـون" مُردهای
درود بر #آقا که مصداقِ مُرَ قانون اساسی است و امروز باز از روح آن رونمایی کرد!
که ثابت کرد: قانون اساسی به اندازهی دماغ بندههاست! و هرگز مردم جزو بندگان نبودهاند!
با شکم گرسنه تا حد مرگ خیلی از نقلِ امروز #آقا خوشحالم.
سدممّد اما
ناراحت شده! گفته جمهوری مُرد! کدام جمهوری سدممّد؟! که 42 سال مردم در قانون مرده
بوند! فقط از تعداد 20 میلیون بنده اندکی کاسته شده و بر تعداد 70 میلیون برده
افزوده شده است! مگر نه اینست که طبق قانون اساسی به بنده میگویند: جمهور؟ بنده که
از خود اختیای ندارد! تازه دو روز آب و نانت محدود شده. زود آخرین فرزندت را فرار
دادی فرنگ؟تازه نزدیک شدهای به موقعیت 42 سال پیش ما! همانوقتها که هار بودی و در
راه امام خوبیها چهار نعل بر جنازهی مردمی چون ما میتاختی و باکت نبود که این ره
که تو میروی به ترکستان است! هی قانون قانون کردی! چون قانون به بندگان آقایی
میدان میداد که رسم خون گرفتن بندگان را از بردگان میدانستند!
درود بر #آقا که
مصداقِ مُرَ قانون اساسی است!
که ثابت کرد: قانون اساسی به اندازهی دماغ بندههاست!
و اینک: قاقازادهها علیه مصلحت "خود ایشون" (یعنی آقا) برآشفتهاند!...
ای جان!
خاتمی اما گفت: جمهوری نظام زیر سوال رفت! انگار جمهور طبق قانون اساسی یعنی،
مومنین به دین آقای ایشان! حالا آقا ویرش گرفته تو را مومن به خودش نداند! آیا
حرفی است حرامخوار؟
روحانی که خودش سناریست این ماجراست گفته: ما از آقا فقط درخواست کردیم! اما تایید
حکم شورای نگهبان، مصلحت خود ایشون بود! نه ما...
او گفته: ما مشروعیت خود را از مردم گرفتیم، و هر روز عرصه تنگ تر میشه... چرا
اینقدر آب میره...؟!
پاسخ: چون
مخازج بندگان زیاد شده و بر خیل بردگان افزوده شده... تو که تنها بندگان را مردم
میدانستی و میلیونها برده ی قانونی را جزو مردم نمیدانستی!
درود بر حضرت آقا که آب پاکی را ریخت رویِ دستِ اصلاحجلبان و جاهطلبانی که هر چه
از مردم گفتند جز عوامفریبی نبود تا جای خودشان را بازتر کنند!
سالها پیش در همین صفحه عرض شد که هر چه مالک قانونی صغیران(آقا) بموجب اختیارات
ناشی اصول 5+110+177 همواره خیلی رک و راست است و پیش از هر نمایش بیعت، صراحتا به
لی ونعمتان خود عرض کرده: "نامزدها مهم نیستند!" بیعت با یک خدمتگزار
همه کاره در حد خدا مهم است و بندگی نامزدها به این ناخدا... اما این نواله خوران
چپ و راست برای نوالهخوری تیم خود در قطار صدورانقلاب به دیار قدس، همیشه سر و
دست و کله میشکستند و دودوزه بازی میکردند و پیروان بینوا و هالو هم خیال
میکردند، اینها برای مردم جان میکنند و نمیدانستند به حکم #شیطان_اکبر همواره
تاکتیکشان مردمسواری بود! با موجسازی و موجسواری تا ساحل امن خودشان تا حد موج
شکنی...
و وقتی هرازگاهی دماغهایشان میسوخت، جرزنیهای ایشان همواره عذر بدتر از گناه
ایشان در تحریم انتصابات بود! آنهم بدلیل اندازهی دماغ جناحشان، نه کل مردم ایران.
یعنی این
خروسِ تاج برسرِ هزارمرغ، چه تاجزاده باشد و چه تاجگردون و آن قبیلهی خروسان لاری
جانی، جملگی در بصیرت قبایل خودشان بودهاند، نه مردم!
ایشان
انتخابات را بین دو جناح ویژه خوار خودشان، انتخابات میدانند! مشکل تعریفشان از
انتخابات است! چون قانون اساسی 42 سال است که حق را از ناباوران به قانون ولایت
مطلقهی فرد بر جماعت سلب کرده است. حال اینکه آن مستبد دلخواه قانونی، مستبدِ
دلخواه ایشان نیست! این برمیگردد به باور ایشان به نوعی از استبداد دلخواه...
وگرنه از ابتدای انقلاب ما شاهد انتخاباتی راستین با حضور تمام صاحبان حق نبودهایم.
این بدیهی است
که مشکل از قانون استبداد است که هر لحظه دامنه اش تنگتر میشود... آنقدر تنگ که در
حد جیبِ متعالی آقای یک بیتِ همواره در حالِ جنگ میشود!
و البته بدیهی است که نواله خوران حرامخوار که تاکنون هار بودهاند، دچار جفنگ
بشوند! که با این حکم آقا، جمهوری مرد!
نه بالام جان!
از همان آری اول، اساسا جمهوری در کار نبود!
موضوع بیعت بندگان تا حد بردگی بود و بس!
فکر کن!... و البته اگر وجود داری، این 42 سال حرامخواری از قطره قطره خون
بردگان بیرون از گود قانون اساسی را جبران کن!
برای اثبات برادری... تو که حقوق بازنشستگی داری! دو برج حقوقت را به من بال و پر
شکسته بده!
نمیدهی! از بس که خالی بندی! سدممّد تاج برسر!
که عمری مچلمان کردی سیدممّد... عمری که امثال تو غارت کردند از عمر ملت با
امیدهای عوامفریبانه، تا فرزندان خود را از محل قطراتِ خون غصبی (البته قانونی)
حواله کنند به امنیت فرنگ... جبران ناپذیر است!
که مشکل از قانون اساسی غصب بود و تو هم بنده میخواستی جمهور را که هرگز و قانونا
نه سر پیاز بودند و نه ته پیاز...
ارتقاء از مقام بندگی قانونی، به بردگی قانونی تبریک!
هر چند تو مارموزتر از آنی که حقوق بازنشکستگی یک عم حرامخواری قانویات را به
جمهور پس دهی!
خیام
ابراهیمی
6 خرداد
1400
.
پ.ن:
و چیست انتخابات؟ جز بیعت در انتصابات!
بخشی از مثنوی بنفش(4سال پیش)
انتخابات صحنهی تعدیلِ ماست ... امنیت در چینشِ قندیلِ ماست!
یا که باید شاد باشیم یا غمین ... یا که باید هار باشیم یــا امین!
اینکه ملت را دوایِ درد چیست؟ ... با من و تو نیست با امرِ ولی است!
این نه از لقلقهیِ ذهنِ من است ... "حکمِ قانون" سرنوشتِ وطن است
بندِ یک، "اصلِ صد و ده" را ببین ... سرنوشتِ خود، از آن بـــوتــه
بـچـیـن
پس تو را یـــاوه نگویم که کهای! ... تو همانی که زِ "قـــانـون" مُردهای
هست هشتاد و دو ده "ترکیبتان" ... میکنَد پنجاه و چل، تعدیلتان!
میرَوید از غـزّه تا شــــام و عـــــراق ... با دلِ خوش، موشک و چنگ و یَراق
با تو کردم من بنفش را تجزیه ... تا بخوانی متن را در حاشیه
آنچه پنداشتی: بنفش و سبز نیست ... مشکی است و رمز آن دانی که چیست؟
تـــا بگــــوید: "من گرفتم بیعتی" ... آنکه پیروز شد مَنَم، نه ملتی!
بــاز این گوی و همان میدان و راه ... دولتِ جنّتی و جنــگ و ســـپاه
فرصتی بــــود به دستی لغزان ... "تو" خیالی! واقعی من را بخوان!
آنکه تو "یــــــارِ" خودَت پنداشتی ... "یـــارِ من" بود و
تو خود انگاشتی!
"قفل"
قــانون و، "کلید" در دستِ یـار ... یـــار در تدبیر و اُمّیــد و
"ســوار"
حسن و محمود و ابراهیم مَنَم! ... آن سه حرفند!، "من" سَرَم؛ من بَدَنم!
این بصیرت را به گـــــوش آویز و دان: ... سرمه بر چشم منو، "تو سرمهدان"!
حـــال خوشبـــاش! چون شبِ هشتادوهشت ... در هزار و چارصد صحرا و دشت!
No comments:
Post a Comment