Saturday, May 22, 2021

چریکی میانِ واژه‌هایِ بهاری

داستان
چریکی میانِ واژه‌هایِ بهاری
یا: خون‌خوری و خون‌رسانی در دیگِ مشترک، در #میدان
***


به آخر خطم مرسان! از وَنکُوِر... از بِوِرلی هیلز
از لندن و پاریس و مسکو...از باستی هیلز...
تریتم کرده‌ای #تریتا ... یابن‌البنتِ‌الموتا! ای رقیه تا آناهیتا!
من سایه‌اَم...سایه‌ای آنسوی پنجره... پشتِ پیچک‌ها...
ای بوته‌ی عقیم خزنده... ای مانیتورهایِ درنده، از پیش و پس!
خانه‌ی امنت ویران خواهد شد، چون تمام عمرمان زین پس
از یـــال خیابان فرشته تا بال بال زدن یک کبوتر در جزایر قناری در مفت‌آباد
خون می‌چکد از چشمانت ای مجنون از انگشت سبابه‌ی دلالان
گوشها و چشمانت کجاست ای دهانِ جنونِ لیلی؟
آخرین گلوله‌های یک چریک... قرص سیانور هست؟ یا نیست؟
خون خوردم و روزه افطار بــــود‌ مُـدام... تا خون کلان شد!
و روزی به‌خاطر آمد که آن خانه‌ی تیمی گلوله باران شد
و در راه مدرسه چپ چپ نظر به جای گلوله‌ها در خم یک کوچه آسان شد
و پشتِ نیمکت... ‌شمردنِ نقطه‌ها... رویِ تخته سیاه...بین بود و نبود
راست راست نگاه کردنِ یک معلم در چشمانِ یک همیشه‌چریک در سال‌های بعد...
حواست کجاست؟... ای بزمجه!...
زنگ تفریح نواخته‌اند و تو هنوز خیره‌ای به اندر خم یک کوچه...
روزهایی که بانکها را خالی کردند چریکها تا نجات دهند همسایه را... خود را...
حالا چشم‌ها به دستِ صاحب‌الزمانِ این و آن گلوله‌هاست
و من چون چریکی خفتم عمری میان واژه‌ها... با چشمانی باز...
در خوابِ اعلامیه‌ها که صیدی بود از یک گنج
حالا راست و دروغ و دوغ و دوشاب از چپ و راستِ رنجِ ما
بمباران میشود هر لحظه بر سرت در هیروشیما
مفت مفت مثل ذراتِ هوا
مثلِ خوره در خرخره
مثل دو نون خوردن و در پی الف چریدن ...
مثلِ وسواس در چینش پازل ذراتِ دو هیدروژن در یک اکسیژن هوا
که دلت را زده.
...
هشدار آمد که حجم اینترنت به‌پایان می‌رسد باز
و راه گم می‌شود در برزخِ واقعیت اندر مجاز...
این یعنی، نامه‌ای نخواهد رسید دگر... به پیام‌‌های بی‌مرام
این یعنی گم شدن میان هیاهوی باد و جیغِ هوا در ریه... در وقت شعار
این یعنی عمرِ انتظار به‌پایان رسید و باید وَرکشید گیوه‌ها را
این یعنی گم شدن...شاید پیدا شدن... کسی چه میداند؟ شاید که پرکشید انسان!
چشمانت را بر آینه ببند و... از خیابانِ هدایت رَد شو، مثل یک گروگان!
و هرگز مگو که "همواره خرمای پرلاشز هست شیرین‌تر از وداعِ آخر یکِ سَرخر،
در پی گورِهایِ مستقل و آزاد میان لقمه‌ها
ناله‌ها و فحش‌های وحدتبخش از نافِ صد حادثه، در دوری باطل،
عاملِ ویرانی است... چقدر تکراری است!
هیچ‌ موشی تا امید به آخرین نخود، خون نخواهد داد!
خونِ هیچ موشی تا آخرین نفس، مقدس مباد!
مزه‌ی خیالِ عرقریزانِ تلخ‌ات در پیاده‌روها و کافه‌ها، چه شوَم ای بـــاد؟
از آسمانِ حادثه دیگر دلار نمی‌بارَد ای چریک!
برخیز و کار را تمام کن!
تا این سوریه به روسیه نرسد!
گور پدر تخته سیاه سگ رید!
دیگی که برای ما نجوشد بگذار
کله‌ی سران و خرانِ دوسوی معرکه در آن بجوشد!
حالا وقت آنست که تو هم نخوابی ای همیشه بیدار!
یا به رگهای این بدن خون خویش را برسان...
یا تو هم بخور با ما، همواره... هراسان!
به آخر خطم مرسان!
من سایه‌ام...
تو کجایی؟
خیام ابراهیمی
24 اردیبهشت گردش زمین و آسمان در سالی
26 اردیبهشت 1356 بود آن روز انگار امروز در خم کوچه‌ای 

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...