مردهخوارها
میان لاشهها
لاشهای میانِ خطوط فایلهای صوتی افشاء شده توسط اربابان جهانی و بومی
1. پس از 40 سال دانشگاه #هاروارد #امریکا ، از رازهای درون سینهی بازیگران سیاست، رونمایی میکند؛ تا ما
بفهمیم که بدونِ استقرارِ قانونیِ قدرتِ مردمی آگاه در بستر توسعهیِ متوازن، هر
شاه و شیخی میتواند با یک سناریو در وقت مقتضی قربانی شود. و اگر هنوز هست، به این
معناست که در تسهیمِ قدرت بین بازوان شورای امنیت دُوَل(نه ملل) فصلش ندمیده و
هنوز میتوان گاوِ ملتش را دوشید.
.
2. صرفِنظر از اینکه آیا حاملِ نامه به #چین ( #لاریجانی
) رییسِ دولتِ
حکومت خواهد شد و #سعید_محمد معاون
اول او... صرف نظر از اینکه وقتی زیپِ اختیار ملتی قانونا در دست قدرت مطلقه باشد،
آنگاه با آلودن و لو دادنِ زیپِ جیبشان، و با هدایت نرم و سختِ آتو گرفتن
غیراخلاقی از زیپ شلوارشان توسط پرستوها، ایشان را گروگان بگیرد، تا با بازی با
زخمِ زخمیان کین قدرتی چون #محسن_هاشمی ، هم تنور نان خود را داغ کند، و هم
ایشان را از سکانسها و نقشهای تعریف شده در روایت یک خیمه شب باز، چون عروسک و
آدمکی وارد و یا خارج کند!... پیرو فایلهای صوتی رونمایی شده توسط ارباب بومی،
اینک حدود یکسالی است که:
پس از 40 سال
دانشگاه امریکایی هاروارد، از رازهای در سینه، رونمایی میکند... و آخرین فایل آن
دیروز افشاء شد و ظاهرا این ماجرا و داستنهای هزار و یکشب همچنان ادامه دارد:
تا تو
بیندیشی، چرا اینقدر دیر...؟ چرا اینقدر دور؟... و به کدام انگیزه؟... و چرا حالا؟!
و اینکه چرا تو هرگز محرم نبودهای؟... و براستی چه مرزی است بین دوست و غریبه؟
و چرا مدعیِ دوستی، غریبهتر از هر غریبه بوده؟
و چرا سلطان صاحبقران به قانون شاه مشروطه تبدیل شده و فرزند مهربان و قانونی آن
پدرسالار مهربان، در چنبرهی خصلتهای موروثی نتوانسته فرزندان ناخلفش را درست
تربیت کند، تا با یک شکلات به قانون ولی مشروعه و سلطان صاحبکران دیگری دراُفتند؟!
پاسخ شاید این باشد:
چون
اشکهای شاه وقتی فرزند خود را زیر پاهای پوتینهای چپ و راست، ترکمیکرد
اشکهای پدری بود که فرزند خود را ملک خود میدانست!
و مملوکش خسته بود و هوای مالک دیگری داشت:
فردوست و قرهباغی و مقدم و متین دفتری و بازرگان و بهشتی و گویا همه غافل بودند
که امام و پیروانِ راه امام هم از توبرهی غربی میخورند و هم از آخور شرقی و ککشان
نمیگزد...
و این حکم ملکهی زنبورها بود، که کارگشایی تنها در بصیرتِ کورِ زنبورهایِ کارگرِ
آن امام همام بود...
...
دستور آمده که فعل حرام انرژی هستهای مخفیانه اعلام نشود... شاید وقتی دیگر...
دستور آمده که آمار کشتگان در سوریه اعلام نشود... شاید وقتی دیگر...
دستور آمده که فحوای توافقنامه با چین اعلام نشود... شاید وقتی دیگر...
دستور آمده که آمار کشتگان در آبان اعلام نشود... شاید وقتی دیگر...
دستور آمده که آمار کشتگان کوید 19 اعلام نشود... شاید وقتی دیگر...
دستور آمده که پس از گرفتن آتو، آمار گروگانها اعلام نشود... تا فصلش بدمد!
دستور آمده که از این ملتی که روزی جاهلانه انتخاب کرده است، حقیقت تسلیم پنهان
بماند... تا فصلش بدمد!
رسم است که
اطلاعات اینتلیجنت سرویس، 50 سال بعد رو شود
وقتی جا تر است و بچه نیست!
گزیده یا ناگزیده، دوغ و دوشاب، با نارنجکهایی درون نارنجی خوشرنگ و بو
که تو مجذوب شوی... آنرا ببینی و برداری و ببویی... و ببویی... و در دست بفشاری...
آیا منفجر شود؟... یا نشود...
این یک اصل مدیریتی است:
اوبونتو (UBUNTU) یعنی:
"من هستم، چون ما هستیم!"
و تو دیر بفهمی که حقیت این است: "ما هستیم، چون من هستم!"
اگر بفهمی... یا نفهمی... و کسی نداند که آیا خود را به جهلالعارفین زدهای؟ و یا
سادهدلی و یا جاهلی...
.
3. رونمایی از تاریخ شفاهی ایران(پروژهی دانشگاه هاروارد امریکا):
دارای فایلهای صوتی بسیار ارزشمندی
است که در سالهای62 و 63 طبق یک پروژه نسبت به گفتگو با شخصیتهای دولتی و سیاسی
موثر در نظام شاه، اقدام شد و ظاهرا قرار بوده تا چند سال از آن رونمایی نشود! این
را چند بار خانم هماناطق در لابلای گفتگو با آقای حبیب لاجوردی بیان کرد: که قراره
این حرفها سه سال بعد منتشر بشه: یعنی حدود سال 66 در دوران جنگ... اما حدود 35
سال از آن سالها گذشت و بالاخره آن گفتگو در سال پیش منتشر شد.
و از این مجموعه از یکسال پیش تا کنون حدود 180 فایل منتشر شده است! حبیب لاجوردی
مسئول این پروژه بوده است...
(خانواده لاجوردی از مشهورترین فعالان اقتصادی و کارآفرینان قبل از انقلاب بودهاند)
حبیب لاجوردی بنیانگذار و مسئول و مجری این پروژه به سفارش دانشگاه هاروارد امریکا
بوده است.
او برای اولینبار مقوله تاریخنگاری شفاهی را به جامعه تاریخنگاران ایرانی معرفی
کرد. در سال ۱۳۵۹به پیشنهاد یکی از اساتید دانشگاه هاروارد اقدام به نوشتن طرح
اولیه پروژه تاریخ شفاهی ایران مینماید که در شهریور ۱۳۶۰ این طرح بهصورت اجرایی
در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد آغاز به کار مینماید.
هدف این طرح جمعآوری و نگهداری خاطرات افرادی بود که در رویدادهای سیاسی و
تصمیمات مهم دولتها و حکومت ایران و اپوزیسیون، نقشی مؤثر داشتند! و هدف اصلی این
پروژه، ثبتِ مناسبات تاریخ سیاسی ایران در دوران شاه بوده است!
نکته: در میان خطوط و در لابلای
سخنان مصاحبه شوندگان نکات ناگفته و قابل توجه بسیاری قابل توجه است؛ که مسلما
میتواند مورد بهره مندی علاقمندان حقایق تاریخ ایران و قرار گیرد! از جمله نقش
انگلیس و امریکا و روسیه در سرنوشت مردم ایران.
.
4. از مثنوی سناریوی بنفش/4 سال پیش:
اینکه
ملت را دوایِ درد چیست؟ ... با من و تو نیست با امرِ ولی است!
این نه از لقلقهیِ ذهنِ من است ... "حکمِ قانون" سرنوشتِ وطن است
بندِ یک، "اصلِ صد و ده" را ببین ... سرنوشتِ خود، از آن بـــوتــه
بـچـیـن
پس تو را یـــاوه نگویم که کهای! ... تو همانی که زِ "قـــانـون" مُردهای!
حقیقت این
است:
میان
بازوان اختاپوس جهان و بچه اختاپوس بومی، تو مردهای و تو قانونا لاشهای... و
برای زنده شدن راهی نیست جز اینکه: زنده شوی...زنده شویم...ما زنده شویم... نه در
من و او و یا تو...بلکه در ما
و این مقدور
نخواهد شد جز اینکه برای خلاصی از تعامل و ائتلاف شرکتهای سهامی خاص، همه در یک
شرکت سهامی عام انسانی، سهامداری برابر شویم.
راه این
است و جز این نیست!
وگرنه
همه لاشهایم.
خیام
ابراهیمی
21 اردیبهشت 1400
پ.ن:
و اینک در
لینک ذیل، وُیس.آو.آمریکا رازهای درون سینههای بازیگران تاریخی را برایمان افشاء
میکند در وُیس.آو.ایران.
تا بلکه میانِ خطوط آن، بوی لاشهی ملتی غافل و ناآگاه را خوب استشمام کنی!
ملتی که هرگز لایق آزادی نخواهد بود مگر در بستر قانونی توسعهی متوازان! و این
یعنی: بدون الویت توسعه اقتصادی و یا سیاسی بر هم، تنها توسعهای متوازن میتواند
مردم(سهامداران برابر) را در کارگاههای میدانی و تصمیمسازی از شوراهای محلی و
بومی تا مرکزی، تمرین دهد! در شاکلهای بنام شرکت سهامی عام(نه خاص) ایران انسانی.
که گام به گام مراتب حقوقی و علمیِ احقاقش از یک هیات موسس تا پذیره نویسی از همه
برای تشکیل مجمع عمومی تا انتخاب یک هیات مدیره تا برگزیدن یک سخنگو(مدیرعامل) در #قانون_تجارت قید
شده است.
و این یعنی:
تغییر شیفت و یا استحاله(نه انقلاب) حاکمیت در یک فصل سال، از تضاد منافعِ
ایدئولوژیک به منافع مشترک مادی در آب و خاک مشترک، برای احیاء اخلاق مدنی با
شهروندانی مدنی....یعنی: دل کندن از لاشهیِ بدوی ارباب و رعیتی( در تمام اشکال
سنتی و مدرن آن).
این یعنی: استقرار شعار استقلال و
آزادی از تئوری تا عمل.
*مبانی
چنین استحالهای در مانیفست و #مرامنامه_استقلال_آزادی توضیح
داده شده است!
No comments:
Post a Comment