گذشته
از روایتِ بازیگران جنایتِ #شیطان_اکبر و همسر، در حقّ پسر بی
سَر، در ولایتِ ژن برتر، اما: بیا تهدیدِ مچل کردن ملت را بدست #اتاق_فکر خودسَر،
به فرصتِ یک اثر مبدل کنیم:
به
هیچ قدرتِ سروری #آویزان مشو! (چه روس و انگلیس و
فرانسه و امریکا...چه چین! همه ختم میشوند به سلاخی #بابک_خرمدین در #حمام_فین ) تا با #هم_افزایی بین تمام اجزاء در کل(گرد
منافع صرفا #مادی )، صاحب قدرتی مشترک و #آزاد و #مستقل شوی! تا در رعایت حریم
غیرخود، به اخلاق مدنی هم دست یابی! معنویت یعنی این!
دین
یعنی رهایی از بت... مذهب یعنی با ابزار سنتی بت کردن دین در پوستین. مشکل از بستن
فخر پدران و مذهب سنتی به ریش دین مدرنی است(در هر زمان) که میان تمام انسانها،
یکی است! منشاء دین، آزادگی وجدان انسان است... نه مذهب قبایل حشری در عصر حجری تا
قجری.
به
دوستی که دم از دینِ خرم میزد و چپ و راست با فحش به هر غیرخودی، شعارهای آریایی
شلیک میکرد، نوشتم:
تو
هم همانی بینوا... چون نمیدانی که همه از یک آب و هوا مینوشیم... یکی مست میکند
تا حد خرمستی و رَم میکند تا سلاخیِ هر هستی! یکی سرگرم میشود به کندن ذره ذرهی
پوست و دَم میکند زیرپوستی!
"دین" به معنایِ مذاهبِ
عهد دقیانوسی نیست... مذهبِ اسلام طالبانی و داعشی و شیعهی صفوی و خلافتِ عباسی
نیست!
دین
تنها یک کلمه نیست... که با پسوند و پیشوند گردِ نامی، ارزشی ویژه یابد... که اگر
آن را به ریش فرخ و بابک و اردشیر و کوروش ببندیم، رستگار شویم...
این
بینوا افسر گارد جاویدان نام خود را از سال 41 در ارتش شاهنشاهی تغییر داده و بعد
در خدمت ارتش جمهوری اسلامی بوده... و ضمنا با سربلندی میگوید اگر عرب ببیند آنها
را قتل عام خواهد کرد! چون خوشش نمی آید!!!... این بینوا پدر جنایتکار از ابتدا
نمیخواسته جنایتکار باشد... آنچه از او جنایت پیشه ساخته آن روحی است که از آن
تنفس کرده و رشد کرده... این همان روحی است که موجب میشود بخشی از سران ارتش و
بخشی از افسران و 80 درصد از ساواک به شاه(ولی نعمت خود) خیانت کنند... و ککشان
نگزد! و 42 سال 80 درصد از همان #ساواک با #کراوات در خدمت حفاظت و اطلاعات
نظام باشند و بجای روشهای بدوی صحاری حجاز به ایشان روشهای سرکوب و راهکارهای مدرن
روسی/موسادی/اینتلیجنت سرویسی/... ارائه دهند!
نتیجه
شده همین معجونی که سرداران میلی را در چنبرهی قدرتهای برتر عالم، آنقدر عاجز میکند
تا در مرور زمان تبدیل به قاتلان ملت خود کند... هی خون بکشند تا در رگ رزمندگی
خویش از خانه تا کهکشانها تزریق کنند... آن هم مثل یک تکسوار که مردم در آن سیاهی
لشکرند... گیریم روزی یکی از بخت ما از لپ لپ شانس خوب بیرون آید و به او #تغذیه_رایگان دهند
و یک روز در رقابت با جهان پیشرو، تحقیر شوند و یک فحش به دژمن دهند و دو تا
بکوبند بر سر رعایا... این یک روح سنتی و قجری است که در سالهای پیش از انقلاب
اطلاعات(دیجیتال) کمتر نمود داشته... و امروز در عصر جدید، برجسته شده و فوران
کرده...
پیام
این نشانهها و آیات ولایی در این جنایت که ارباب از #اتاق_فکر نظام روی امواجش، با
موجسواری، پروموت میکند، این است:
اگر
از دامادت خوشت نیامد، تکه تکهاش کن؛ بیندازش درون زباله
اگر
از دخترت خوشت نیامد، تکه تکهاش کن؛ بیندازش درون زباله
اگر
از پسرت خوشت نیامد، تکه تکهاش کن؛ بیندازش درون زباله
اگر
از ملتی یا کسی خوشت نیامد، تکه تکهاش کن؛ بیندازش درون زباله
...
این
رسم جبرجغرافیا و تاریخ است که با قواعد و ادبیات "سلبی حذفی" میان
قبایل هزارفامیل، غیرخودی را حذف کنی بیندازی درونِ زباله...
پس:
اگر هشیار نباشی، یک فرقه تبهکار با تو چنین خواهد کرد! هُشدار!
.
تا
قواعد بازی این است... همواره رعایا لقمهی ارباب و ارباب بومی لقمه ی اربابانی
اند که اگر از تو خوشششان نیامد تو را حذف میکنند و می اندازند درون زباله... و
این بازی را تا آخرین قطره ی خون و نفت ملت ادامه میدهند...
نسخه
ی این زخم و سرطان تاریخی اما، عمل باز نیست... بلکه هم افزایی تمام اجزاء در کل
است گرد حق مشترک در خانه ی مشترک.
غده
ی سرطانی #ژن_برتر ایدئولوژیک و تکنولوژیک و
قومیت و زبان و سرمایه ...، نه با عمل باز و نه با شیمی درمانی حذف نمیشود...
لاجان میکند تا مرگ...
نسخه
در هم افزایی در یک شرکت سهامی عام است... نه شرکت سهامی خاص(گرد یک ویژگی دست
دومی یک قبیله)... و نه حتی ائتلاف شرکتهای سهامی خاص(قبایل چپ و راست)... منافع
مشترک حرف اول و آخر قدرت است... این را الیزابت اول از قرن پایان شانزدهم
فهمید...با تاسیس کمپانی هندشرقی(اتحاد شرکتها و بانکداران لندنی) در خدمت خانه ی
مشترکشان... ما هم به همان اندازه عقبیم... یعنی چهار قرن... و چهار صد سال است که
قبایل درون قلعه های جدا جدا، یکدگر را حذف میکنند و می اندازند درون زباله...
و
این شده روحی درون خانواده ای که سرباز چنین اربابانی است... از سلطان صاحبقران
بگیر تا شاه صاحبکران و ولایت مطلقه فقیه صاحبجهان.. تا انقلاب صاحب زمان...
هر
چه بینواتر ...حوزهی حذف غیرخودی گسترده تر...
این
روح ویرانگر ربطی هم به نیت خوب و بد یک سردار ملی و خدمتگزار وطن با دروازه های
تمدن بزرگ و یا یک آخوند گدا و ملای دوزاری از قم تا جمکران ندارد... ربطی ندارد
که یکی نیک اندیش باشد و دیگری تبهکار... مشکل در روح سیاه یک فرقهی تبهکاری است
که از دل تاریخ سنتی و جبر جغرافیایی این روزها در عصر مدرن زده بیرون از دماغ
تمام شهروندانش کم و بیش... یکی کمتر در حد یک نفرت و اخم و حود حق پنداری...و یکی
بیشتر تا حد جنایت...
چو
نیک بنگری ادبیات پرچمداران آزادیخواهی هم، بصورت ملو تا افراط، از همین فرمول
تبعیت میکند: مرگ بر غیرخودی... درود بر ملت ایران.
ملتی
که باید روی میز من تجزیه و تشریح شود و به شکل من جورچین و ترکیب شود!
یاد
آن داستان افتادم با جرح و تعدیل:
تجزیهات
خیلی خوب و نیک و آریایی
اما
مرده شور ترکیبت را ببرند! که عین مایی!
خیام
ابراهیمی
***
پ.ن:
1. با شعارهای
نیک، اما با ادبیات سلبی حذفی، هیچ مسئلهای حل نمیشود! البته ممکن است مسئله
موقتا حذف شود! اما زخم که یادآور مسئله است باقی میماند...همین!
2. آنچه امروزه
زیر تنلبار زخمهای تاریخی، ما نیازمندیم: یک انقلابِ مجازی در واقعیتِ ملموس است!
این یعنی پیش از هر کنشی برای درمان زخمها و پیشگری از تکرا آن، ما در گام نخست و
در آغاز راه به انقلابی در ادبیات #سلبی_حذفی (درخود و در جمع خود)
نیازمندیم! تا با استحاله به ادبیات #ایجابی_جذبی در نگرش خود، قادر شویم مثل
یک پزشک در بیمارستان، برای درمان بیماری و حل مسئله اقدام کنیم!
آنگاه
قادر خواهیم بود با شناخت دقیق مسئله، آن را حل کنیم!
آنگــــــــــاه:
چون که صد آمد... نََوَد هم پیشِ ماست!
3. مسئله نیازمند شناخت علمی، و حل عملی و راستیآزمایی است! نه
لاپوشانی و حذفِ غیرخود(مجهول) از این ستون تا ستون بعدی در پوستینهای نو به نو
بین عمامه و کلاه و دستار و کراوات...
4. هیچ
پزشکی برای درمان یک اپیدمی، بیماران را حذف نمیکند! عصر سوزاندن یک شهر به جرمِ
طاعون گذشته! بویژه که قانونِ طاعون، جعلی باشد!
No comments:
Post a Comment