Wednesday, January 24, 2018

آدمفروشی و قهوه قجری


آدمفروشی و قهوه قجری؟! دور از جان!
از جنم‌دارانِ دارا... تا بی‌جنمانِ ندار
پیمانکاران و دلالانِ #ژن_مرغوب، نشئه از ویژه‌خواری مطلوب، می‌سرایند: ای محرومان تاریخی، به وضع خوب ما در خرج کردن مال دزدی از خودتان، حسودی نکنید! ما خوب می‌چریم، چون زحمت کشیده‌ایم! شما هم در کوهستان چون بُزان خوب بچرید و با هم درآمیزید!
یکی از دوستان فیس‌بوکی، به فرهنگ حقارتبار دروغگویی پناهندگان بی‌جنمی اشاره کرده که وقتی نتوانسته‌اند در داخل برای وطن کاری کنند، به چه خفتی به‌پناهندگی تن در داده‌اند! البته او اشاره نکرده‌ که چرا این هفت‌میلیون جلای وطن کرده (حدود 10 درصد جمعیت ایران) پیش از جابجایی قدرت در سال 57 به اینِ نوع خفت‌ها و حقارت‌ها تن نمی‌دادند! و آیا تمام این مهاجرین از سرِ دل‌سیری دربدر شده‌اند؟ چه بخشی از ایشان مأمورانی گمنام در لباس میشند و #آتش_به_اختیار سرمایه‌های ملیِ مالباختگان؟ و یا بخشی رفته‌اند که کثیف نشوند و یا فروخته نشوند و قربانی؟ و یا اصولا رفته‌اند خرید و فروش کنند غیرخودی را؟ و حیات سبز لجنی‌شان آیا در تهدید ریشه دارد و یا در تطمیع؟ و یا چنین خلقیاتی میوه‌ی ساختارِ انسانسوزیِ هیئتی و انقلابی صدور به عنفِ خود به غیرخودی است؟ و یا ریشه در تاریخ دارد؟ باری این دوستِ دانا که خانمی با کمالات و تحصیلکرده و اهلِ سیاست و تدبیر و بصیرت است، اشاره می‌کند:
{یکی از دوستانم که با کمیساریای پناهندگان سازمان‌ملل همکاری می‌کند، می‌گفت: درخواست پناهندگی پسری، با دلیل همجنس‌گرایی رد شده بود، و این پسر قسم می‌خورد که تا حالا خیلی‌ها ترتیبش را داده‌اند(!) و او کیف کرده است! (به ادبیاتِ تحقیرآمیزِ تعیین نرخ وسط دعوای ایشان توجه کنیم) این پسر مدام با اشک و بُغض تاکید می‌کرده که "آقا به‌خدا ما این کاره‌ایم!"...بعد نتیجه می‌گیرد یکی از تفاوت‌های عمده‌یِ شرق و غرب همین است: در غرب امید هست و در شرق خیالبافی؛ در غرب تلاش برای تغییرهست، و در شرق تن‌پروری. تصویر رؤیایی بهشت از "خارج"، و نبود انگیزه و توان و جنم برای تغییر وضع موجود، موجی از تقلا برای رفتن را به راه انداخته است! گاهی از طریق تغییر دین، گاهی از طریق همسریابی، زمانی از طریق گرفتن حکم بازداشت (حتی با رشوه به دستگاه قضایی کشور) برای سرودن یک شعر و یا نوشتن یک مقاله، گاهی هم از طریق دادن نسبت‌های بی ناموسی (در معنای عوام) به خود، و اصرار بر اینکه "آقا به خدا ما این کاره‌ایم"! نهایتا این خانم محترم حکم می‌کند: که بله "ما همه این کاره‌ایم!"}
خدمتشان گفتم: به نکته‌ی مهمی اشاره کردید که بسیار جای تأمل و واکاوی دارد!
فکر می‌کنم، در این‌که "همه این کاره‌ایم" کمی غلو شده! و حتی نمی‌توان گفت: کافر همه را به کیش خود پندارد! اما به‌جز موقعیت سوق‌الجیشی و جبر جغرافیایی-تاریخی-فرهنگی، چه کسی بیشتر از مرشدان عارف و پرچمداران سبز و بنفش و مدعیانِ اخلاق، که کل قدرتِ تنفس و سرنوشت را در ید مطلقه و در قبضه‌ی ارباب قانونی می‌خواهند، مسئولیت این فلاکتِ فرهنگی و ملی را بر عهده دارند؟ من فکر می‌کنم "قانون"!
قانونی که چنین قدرت فراگیری را به یک مغزِ محدود داده است و بارِ هستیِ هشتاد میلیون نفر را روی کول یکی انداخته است! چون ممکن است به دلیل محدودیتِ عقلِ پیمانکارانِ کارشناس و ویژه‌خوار، بصیرت و درایتشان به درکِ عقوبت این قانونِ ویرانگر نرسد و به همین دلیل است که برای افزودن بر سرعت حرکت به سمت دیار قدس هی لکوموتیوران و خدمه و تدارکاتچیان را در سه قوا عوض می‌کنند و آنها هم برای برخورداری از مزایای امنیت و سوراخ موشی این خدمت ملی و کسب‌وکار در موقعیتِ ویژه‌خواری، با هم سر سرعت بیشتر و تخریب یکدیگر و رد شدن از روی جنازه‌ی محرومان کورس گذاشته‌اند! که اربابِ جان، تالله قسم که ما ملتزم‌تر و سریعتر و پرهزینه‌تر این مسیر را میان دو مارِ غاشیه‌یِ خفته در دو سویِ ریل چپ و راست می‌رانیم! تا از محلِ افزایش بهای تمام‌شده‌ی پیمانکاریِ خدماتِ صدور انقلاب خودی به غیرخودی تا دیار قدس، مخارج پنهانی امنیتی حضرت والا تامین شود! مع‌الوصف در تشریح این ویرانی فرهنگی-اخلاقی آیا سزا نیست لااقل به عامل اصلیِ این فروپاشی -که قانون است- اشاره شود؟!
خب شاید محصولِ استراتژیک صدور انقلاب همین سجایایِ اخلاقی توسطِ طراحانِ اولیه‌یِ رب‌الاربابِ#ژن_برتر_تکنولوژیک و ثروت و ایدئولوژی و قدرت باشد! اما موضوع اصلی این است که غافل از ساختار فرهنگ‌ساز قانونی، آیا فرافکنیِ تمام مسئولیتِ چنین عقوبتی بر سر ملت بینوا، بدون اشاره به مبانی آن درست است؟ به نظر شما، تحقیر کردن صرف مردم بدون اشاره به عوامل اصلیِ توسعه (سقوط) فرهنگی-انقلابی-تاریخی آیا منصفانه است؟
برای دقت بیشتر در فرهنگ ایرانیانِ پناهنده سیاسی یا نفوذی و مقیم و کارمند و پیمانکار و شریک دزد و رفیق غافله و سرِکار و بی‌کار و خفت‌شده در موقعیت مهیا شده توسط زرنگ‌هایِ #ژن_برتر سیاسی-ایدئولوژیک- اقتصادی-امنیتی-اطلاعاتی (در یک کلام کاسبِ زندگی تا حد آدمفروشی) جامعه، باید دید بقایای این ملت تحقیرشده و قربانی در جبرجغرافیایی و تاریخی، در همین 40 سال چه دریافت کرده‌اند که حالا باید از هر یک از ایشان بنا بر منزلت اجتماعیشان توقعی متناسب با رؤیا و یا واقع‌بینی داشت؟
براستی اگر خفت‌شدگان رؤیا پردازند؛ اما مبنای واقع بینیِ کاسبان چیست؟
بگذریم از این‌که بخش مهمی از این قشر خارج‌نشین، پیمانکاران گرگ در لباس میشند که برای اجرای منویات ملوکانه هر حرامی برایشان از حرامِ بی‌حجابی در حدِ دیروزِ ملانیا، تا شرب خمر و قماربازی و فعالیت‌هایِ هنری ادبی و سیاسی و فرهنگی در سطح جزئی تا کلان؛ از #اوجب_واجبات است، تا وقت مقتضی و اجل فرا رسد که همانا آدمفروشی از محلِ پولِ خون شهدای وطن است! لابد بنای این عملیات برون مرزی و نفوذ در اپوزیسیون هم تحت پوشش منافع ملی و وطن است! خب این کلاه شرعی مناسب و خوبی برای طرفین است! اگر برای ملت آب نداشته باشد و موجب خشکی و فقر و فساد شده باشد اما برای هر دو طرف نان دارد! در نهایت اینکه نشر همین موضوع موجب سلب اعتماد ملی میشود! و این هم برای نظام امنیتی مطلوب است! یعنی حتی گفتن از جنایت و شایعه‌های راست و دروغ، این روزها حتی بهتر از قمه‌زنی در راه ناخدا در ملاء عام است! چون در نظام امنیتی هم رفع اعتماد می‌کند و هم آتویی و سندی است در پرونده‌یِ طرف. این یعنی با یک تیر صد نشان زدن! و یا همان تاکتیکِ #تبدیل_تهدید_به_فرصت!
باری در این بلبشوی قانونمدارانِ فراملی، قضاوت سخت است! و صدور حکم کلی و تعیین نرخ وسط دعوا ناممکن است! و نمی‌توان تمام خارج‌نشینان دربدر و مستقر و سیاحتی-اطلاعاتی-امنیتی به خرج ملت را از یک تبار دانست و با یک چوب راند! تنها می‌توان در انتخاب دوست و دشمن، نه بر اساس شایعات و اطلاعات و دروغ‌ها و جعلیات و دامپروری، بلکه بر اساسِ عبرت تاریخی و سوابق و شناخت ساختار قانون و عقل و درایت خود، دقت بیشتری کرد! تا این قهوه که تو را میهمانِ خودی و غیرخودی می‌کنند، قجری نباشد!
در همین رابطه مثلا آیا قضاوت راجع به آدم با کمالاتی همچون #پروفسور_سمیعی (پزشک حضرت شاهرودی) قابل قیاس با آن کُردِ کولبر یتیم و بینوا هست یا نیست؟
آیا رفتارهای چیپ و دون و موذیانه، و تحقیر و توهین و خطا، از سوی یک شخص حقیقی زورگیری شده و تحقیر شده و زخمدیده در تمام عمر و در حالِ یخ زدن زیرِ چادرهای زلزله پذیرفتنی‌تر است؟ و یا از سوی یک مرفه بدون دردهای شکمی و زیرشکمی، در کنار شومینه بین اروپا و امریکا و استرالیا و افریقا و امریکای جنوبی و ...از کنار جویهای عسل در بهشت تا اسفل السافلین؟
به نظر می‌رسد گویا اینجا هم خطای غیرانسانی، حقِ اغنیاست!
یکی از همین پناهندگان بینوایی که اتفاقا کرد است و لابد به قول شما و جناب #رحیم_مشائی جَنَمِ این را نداشته که تغییراتی در داخل به‌عمل آورد، در یک بگو مگو با همسر آقای علی رحیم مشائی (که در انگلیس و مالزی با همسر محترمِ انقلابی‌شان در حال تحصیل و تجارت و اشتغال توأمان در سفارت و یحتمل #ماموریت_برون_مرزی و صاحب زندگی بسیار مرفهی هستند) با بغضی ترکیده توهینی به شیوه‌یِ بازجویانِ مکتبی می‌کند! که این موضوع منجر به خدشه‌دار شدن روحیه‌یِ خانمِ انقلابی غافل از شکنجه‌های تاریخیِ و زنجیره‌ایِ هموطن کُردمان می‌شود! "...که اِی بی فرهنگ! چرا به یک مادر توهین می‌کنی؟! آیا کسی‌که به یک مادر و یک بانوی ایرانی توهین می‌‍کند بویی از انسانیت برده است؟ غافل از اینکه بوی انسانیت را باید از همسرِ سعید اسلامیِ اسرائیلی پرسید!
خب تا اینجای قضیه آدم به همان نتیجه‌ی شما می‌رسد! که یک پناهنده‌ی کرد دربدر که جنم نداشته تغییری در مملکت خودش فراهم آورد، باید آدمِ بی‌وجودی باشد که به یک مادرِ ایرانی توهین کرده است! (بگذریم که این مادر اگر هند جگر خوار باشد برخی نظرشان تغییر می‌کند و او را لایق توهین و بدترین فحاشی‌های مکتبی و تحقیرهای ضد فمنیستی و غیرانسانی خواهند دانست، لابد) و بگذریم که تجاوزِ داعش‌مسلکان به خواهر و مادر و همسر و دخترانِ غیرخودی و کافر در قوم غارت‌شده‌ی خفت شده‌ی معترض به حق آب و خاک، البته با وضو و با نیت فی‌سبیل الله، اندکی با توهین کلامی فرق می‌کند!
این خانم با شرف انقلابی که در پوششی مدرن و بفرموده برای نفوذ، خیلی از زندگی در انگلیس و تحصیلات در مالزی محظوظ و ذوق زده است و احساس بلندمرتبه‌گی میکند، زخمی از تحقیرشدن کلامی، آن هم از سوی یک تحقیرشده‌ی ساختاری و تاریخی (کرد) که تمام هستی و زندگی‌اش ویران شده، در تظلم خواهی (خونخواهی!) با ادبیاتی کاملا انقلابی چنین می‌گوید:
{"با درود به ملت شریف ایران! (الله اکبر)
یک بیمار جنسی کورد تجزیه طلب مدتی هست که در پیج من فحاشی می‌کند! این شخص از عکس‌های من و خانواده‌ام سوء‌استفاده می‌کند و فحش‌های رکیک جنسی می‌دهد که لایق خودش و خانواده خودش است؛ می‌خواهم بگویم بار اول نیست فحش می‌شنویم! بار اول نیست تهدید به تجاوز یا قتل می‌شویم! اگر بخواهیم از چند پناهجوی جنسی مثل احسان فتاحی ترس داشته باشیم که نمی‌توانیم زندگی کنیم؛ درضمن نه من نه همسر بنده مشروب نمی‌نوشیم! از کجا الکل نوشیدنی من یا همسرم رو سنجیدید؟! بنده یک گیاهخوار وگان هستم.
(شما) در خانه یا کمپ‌های کوچک اروپایی زندگی می‌کنید؟ ترحم‌برانگیز است، اما دلیل نمی‌شود هرکس زندگی بهتری داشت به او حسادت کنید! ما زحمت کشیدیم! هم خانواده من و هم خانواده همسرم ۳۹ سال در این کشور زحمت کشیدند که کشور ایران به خطر نیفتد! ما از انقلاب اسلامی سهمی برداشت نکردیم اما هرچه داریم از تلاش خودمان داریم​. اگر سر سفره پدر و مادر بزرگ شده بودید یاد می‌گرفتید "مادر حرمت دارد"! گفتیم و باز هم خواهیم گفت ترس از چند کوه‌نشین و بزچران که شب‌ها با بز و گوسفند هم خوابگی می‌کردند و حالا در اروپا زندگی واقعی را کم کم مزه مزه می‌کنند نداریم!"}
...
خب تا اینجای کار این بانوی مسلمانِ حجاب‌دریده و با حیاء و محترم و با شرفِ انقلابی، تنها به مادرِ شخص هتاک سخن گزاف نگفت اما توانست و این قدرت و توان روحی را در خود سراغ داشت که به فرزند آن مادر به عنوان یک کرد کوه‌نشین و بزچران، تهمت "هم خوابگی با بز و گوسفند" را نسبت دهد!
بعد همسر ایشان(که به گفته خودشان کارمند بخشی از سفارت است) یعنی آقای علی رحیم مشائی هم با ادبیاتی انقلابی، موجبات نقض غرض شده و برای جبران مافات قصور همسر محترمه، به مادرِ هتاک، نسبت همخوابگی با زندانبانان را داده که همین همکاری موجب شده ایشان به این قیمت آزاد شوند و به دولت اجنبی پناهنده شوند! و مثل ایشان نباشند و در انگلیس و مالزی شرافتمندانه به جمهوری اسلامی ایران با آن‌همه خدمات به مادر آن کرد فلک زده، خدمت کنند و تنها از بازو و استعدادِ خویش نان بخورند!
لینک بیانات سرکار خانم (و عکس بیانات حضرت آقای رحیم مشائی در پیوست جهت تحقیقات میدانی بیشتر در روح و روان آنان که بیرون گود نشسته‌اند و به تحقیر ملت خفت‌شده در کنج غارهای بدوی، خرده می‌گیرند، تقدیم می‌شود).
خیام ابراهیمی
29 دی 96

LikeShow more reactions

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...