حلقهی مفقوده!
آدرس را باید درست نشان داد!
حلقه مفقوده روبنایی نیست! بنیادی است!
با یک قدرت نهادینه روی ریل صدور انقلاب به هر قیمت در قانون است که بازتولیدش با رفتن این و آمدن آن ملتزم به قدرت مطلقه، تغییر نمیکند!
آنچه سه قوا را متصل به ملت میکند اختیارات مطلقه ی ناشی از بند یک اصل 110 قانون اساسی است!
مسئولین سه قوا قانونا ملتزم به جاده صاف کنی ریل صدور انقلاب به دیار قدستند و جملگی تدارکاتچی یک نفر نه مردم زنده!
این رابطه و دیالوگ، بدون این حلقه ی مفقوده که در دست ملت نیست، بی معنا و ناممکن است؛ مگر اینکه حلقه در دست ملت باشد و مردم سالار میهن خود باشند! وقتی قانونا سالار مردم، یک قدرت فراملی به عنوان رهبر باشد، رابطه یک طرفه است و زبان ملی در زبان ولایی الکن و ابتر بوده و صرفا منجر به فرمانبری است نه تعیین و هدایت سرنوشت خود! قانون تعریف حروف الفبای این زبان ارتباطی را تنها به یک قدرت داده است نه تمام ملت! مگر به رفراندومی دیگر. تا آن زمان هر چه مولا بکند قانونی است! و دیالوگ بی معناست چرا بصورت بنیادی موجب سوء تفاهم است. او یک چیز امر میکند و تو چیز دیگر میخواهی! این وسط مسئولین سه قوا هم هی مغلطه میکنند تا مردم خیال کنند فرمانده خودشانند و رای شان مؤثر! همین دور باطل در این بن بست قانونی، موجب اتلاف منابع ملی مشترک و منابع انسانی است!
زبان مشترک حقوق ملی، حلقهی مفقوده ی وحدت ملت با ملت و استقرار اراده ملی است!
ادبیات سیاسی ملی نباید کاهنده و مقابله برانگیز باشد بلکه باید فزاینده و مبتنی بر همافزایی ملی باشد! اما قدرت "هم افزایی" به عنوان یک ارزش ملی باید مبتنی بر واقعیات قابل درک باشد!
"زبان مشترک حقوقِ ملی" همان مهره ی گمشده است!
اولویت "حق آب و گل طبیعی و اولیه" بر "حق ایدئولوژی حصولی و ثانویه" ( که بدون اولی دومی مقدور نیست) میتواند جایگزین حقوق برابر ملی باشد!
فهم اینکه امانتدار و صاحب حق مسلم کشور و ثذوت و منابع ملی مشترک آن، تمام مردمند!
جا انداختن اینکه همه در ثروت ملی شریکیم، و حقمان در دست دیگران است، موجب میشود که انگیزه برای مشارکت ملی پدید آید!
آنچه شما بدان اشاره میکنید مثلا کاریزمای معنوی به انسان، بصورت تئوریک معنادار است و نه بصورت حسی و عملی.
مردم حق "شراکت برابر در مدیریت و برخورداری از ثروت ملی" را بهتر از هر چیزی می فهمند! چون احساس امنیتشان بدان وابسته است!
امید مردم به مشارکت مشتمر در شوراهای بومی و محلی برای ساختن و تولید نمایندگان واقعی خود با استراتژی تمرین "همزیستی مسالمت آمیز" و پاسداشت حقوق یکدیگر، به عنوان "ارزش برتر مدنیت" و مجوز برخورداری از "حقوق ملی" میتواند فرهنگساز باشد!
مشروعیت زدایی نباید بصورت روبنایی موجب اتلاف منابع انسانی و مادی شود.
شما اگر بر حداقل منافع مشترک ملی در ملک مشاع و مشترکی به نام وطن تاکید کنید خودبخود مشروعیت شراکت ملی در مردم پدید خواهد آمد.
زبان مشترک حقوق ملی خودبخود میتواند با تاکید بر "هم افزایی ملی" به عنوان یک ارزش دارای امتیاز شهروندی، زاینده ی اعتبار و مشروعیت آفرین و شکوفایی اراده ملی باشد!
بدون درخواست و اقدام به تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام ملت برای نوشتن سرنوشت، مشکل ملت حل نشدنی است و این گره باز نمیشود!
آنان که بارها و بارها مدت 40 و 30 و 20 سال است که آدرس را درست نشان نمیدهند، در واقع بارها به ملت خیانت کرده اند!
آنچه سه قوا را متصل به ملت میکند اختیارات مطلقه ی ناشی از بند یک اصل 110 قانون اساسی است!
مسئولین سه قوا قانونا ملتزم به جاده صاف کنی ریل صدور انقلاب به دیار قدستند و جملگی تدارکاتچی یک نفر نه مردم زنده!
این رابطه و دیالوگ، بدون این حلقه ی مفقوده که در دست ملت نیست، بی معنا و ناممکن است؛ مگر اینکه حلقه در دست ملت باشد و مردم سالار میهن خود باشند! وقتی قانونا سالار مردم، یک قدرت فراملی به عنوان رهبر باشد، رابطه یک طرفه است و زبان ملی در زبان ولایی الکن و ابتر بوده و صرفا منجر به فرمانبری است نه تعیین و هدایت سرنوشت خود! قانون تعریف حروف الفبای این زبان ارتباطی را تنها به یک قدرت داده است نه تمام ملت! مگر به رفراندومی دیگر. تا آن زمان هر چه مولا بکند قانونی است! و دیالوگ بی معناست چرا بصورت بنیادی موجب سوء تفاهم است. او یک چیز امر میکند و تو چیز دیگر میخواهی! این وسط مسئولین سه قوا هم هی مغلطه میکنند تا مردم خیال کنند فرمانده خودشانند و رای شان مؤثر! همین دور باطل در این بن بست قانونی، موجب اتلاف منابع ملی مشترک و منابع انسانی است!
زبان مشترک حقوق ملی، حلقهی مفقوده ی وحدت ملت با ملت و استقرار اراده ملی است!
ادبیات سیاسی ملی نباید کاهنده و مقابله برانگیز باشد بلکه باید فزاینده و مبتنی بر همافزایی ملی باشد! اما قدرت "هم افزایی" به عنوان یک ارزش ملی باید مبتنی بر واقعیات قابل درک باشد!
"زبان مشترک حقوقِ ملی" همان مهره ی گمشده است!
اولویت "حق آب و گل طبیعی و اولیه" بر "حق ایدئولوژی حصولی و ثانویه" ( که بدون اولی دومی مقدور نیست) میتواند جایگزین حقوق برابر ملی باشد!
فهم اینکه امانتدار و صاحب حق مسلم کشور و ثذوت و منابع ملی مشترک آن، تمام مردمند!
جا انداختن اینکه همه در ثروت ملی شریکیم، و حقمان در دست دیگران است، موجب میشود که انگیزه برای مشارکت ملی پدید آید!
آنچه شما بدان اشاره میکنید مثلا کاریزمای معنوی به انسان، بصورت تئوریک معنادار است و نه بصورت حسی و عملی.
مردم حق "شراکت برابر در مدیریت و برخورداری از ثروت ملی" را بهتر از هر چیزی می فهمند! چون احساس امنیتشان بدان وابسته است!
امید مردم به مشارکت مشتمر در شوراهای بومی و محلی برای ساختن و تولید نمایندگان واقعی خود با استراتژی تمرین "همزیستی مسالمت آمیز" و پاسداشت حقوق یکدیگر، به عنوان "ارزش برتر مدنیت" و مجوز برخورداری از "حقوق ملی" میتواند فرهنگساز باشد!
مشروعیت زدایی نباید بصورت روبنایی موجب اتلاف منابع انسانی و مادی شود.
شما اگر بر حداقل منافع مشترک ملی در ملک مشاع و مشترکی به نام وطن تاکید کنید خودبخود مشروعیت شراکت ملی در مردم پدید خواهد آمد.
زبان مشترک حقوق ملی خودبخود میتواند با تاکید بر "هم افزایی ملی" به عنوان یک ارزش دارای امتیاز شهروندی، زاینده ی اعتبار و مشروعیت آفرین و شکوفایی اراده ملی باشد!
بدون درخواست و اقدام به تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام ملت برای نوشتن سرنوشت، مشکل ملت حل نشدنی است و این گره باز نمیشود!
آنان که بارها و بارها مدت 40 و 30 و 20 سال است که آدرس را درست نشان نمیدهند، در واقع بارها به ملت خیانت کرده اند!
خیام ابراهیمی
آدرس را باید درست نشان داد!
حلقه مفقوده روبنایی نیست! بنیادی است!
با یک قدرت نهادینه روی ریل صدور انقلاب به هر قیمت در قانون است که بازتولیدش با رفتن این و آمدن آن ملتزم به قدرت مطلقه، تغییر نمیکند!
آنچه سه قوا را متصل به ملت میکند اختیارات مطلقه ی ناشی از بند یک اصل 110 قانون اساسی است!
مسئولین سه قوا قانونا ملتزم به جاده صاف کنی ریل صدور انقلاب به دیار قدستند و جملگی تدارکاتچی یک نفر نه مردم زنده!
این رابطه و دیالوگ، بدون این حلقه ی مفقوده که در دست ملت نیست، بی معنا و ناممکن است؛ مگر اینکه حلقه در دست ملت باشد و مردم سالار میهن خود باشند! وقتی قانونا سالار مردم، یک قدرت فراملی به عنوان رهبر باشد، رابطه یک طرفه است و زبان ملی در زبان ولایی الکن و ابتر بوده و صرفا منجر به فرمانبری است نه تعیین و هدایت سرنوشت خود! قانون تعریف حروف الفبای این زبان ارتباطی را تنها به یک قدرت داده است نه تمام ملت! مگر به رفراندومی دیگر. تا آن زمان هر چه مولا بکند قانونی است! و دیالوگ بی معناست چرا بصورت بنیادی موجب سوء تفاهم است. او یک چیز امر میکند و تو چیز دیگر میخواهی! این وسط مسئولین سه قوا هم هی مغلطه میکنند تا مردم خیال کنند فرمانده خودشانند و رای شان مؤثر! همین دور باطل در این بن بست قانونی، موجب اتلاف منابع ملی مشترک و منابع انسانی است!
زبان مشترک حقوق ملی، حلقهی مفقوده ی وحدت ملت با ملت و استقرار اراده ملی است!
ادبیات سیاسی ملی نباید کاهنده و مقابله برانگیز باشد بلکه باید فزاینده و مبتنی بر همافزایی ملی باشد! اما قدرت "هم افزایی" به عنوان یک ارزش ملی باید مبتنی بر واقعیات قابل درک باشد!
"زبان مشترک حقوقِ ملی" همان مهره ی گمشده است!
اولویت "حق آب و گل طبیعی و اولیه" بر "حق ایدئولوژی حصولی و ثانویه" ( که بدون اولی دومی مقدور نیست) میتواند جایگزین حقوق برابر ملی باشد!
فهم اینکه امانتدار و صاحب حق مسلم کشور و ثذوت و منابع ملی مشترک آن، تمام مردمند!
جا انداختن اینکه همه در ثروت ملی شریکیم، و حقمان در دست دیگران است، موجب میشود که انگیزه برای مشارکت ملی پدید آید!
آنچه شما بدان اشاره میکنید مثلا کاریزمای معنوی به انسان، بصورت تئوریک معنادار است و نه بصورت حسی و عملی.
مردم حق "شراکت برابر در مدیریت و برخورداری از ثروت ملی" را بهتر از هر چیزی می فهمند! چون احساس امنیتشان بدان وابسته است!
امید مردم به مشارکت مشتمر در شوراهای بومی و محلی برای ساختن و تولید نمایندگان واقعی خود با استراتژی تمرین "همزیستی مسالمت آمیز" و پاسداشت حقوق یکدیگر، به عنوان "ارزش برتر مدنیت" و مجوز برخورداری از "حقوق ملی" میتواند فرهنگساز باشد!
مشروعیت زدایی نباید بصورت روبنایی موجب اتلاف منابع انسانی و مادی شود.
شما اگر بر حداقل منافع مشترک ملی در ملک مشاع و مشترکی به نام وطن تاکید کنید خودبخود مشروعیت شراکت ملی در مردم پدید خواهد آمد.
زبان مشترک حقوق ملی خودبخود میتواند با تاکید بر "هم افزایی ملی" به عنوان یک ارزش دارای امتیاز شهروندی، زاینده ی اعتبار و مشروعیت آفرین و شکوفایی اراده ملی باشد!
بدون درخواست و اقدام به تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام ملت برای نوشتن سرنوشت، مشکل ملت حل نشدنی است و این گره باز نمیشود!
آنان که بارها و بارها مدت 40 و 30 و 20 سال است که آدرس را درست نشان نمیدهند، در واقع بارها به ملت خیانت کرده اند!
آنچه سه قوا را متصل به ملت میکند اختیارات مطلقه ی ناشی از بند یک اصل 110 قانون اساسی است!
مسئولین سه قوا قانونا ملتزم به جاده صاف کنی ریل صدور انقلاب به دیار قدستند و جملگی تدارکاتچی یک نفر نه مردم زنده!
این رابطه و دیالوگ، بدون این حلقه ی مفقوده که در دست ملت نیست، بی معنا و ناممکن است؛ مگر اینکه حلقه در دست ملت باشد و مردم سالار میهن خود باشند! وقتی قانونا سالار مردم، یک قدرت فراملی به عنوان رهبر باشد، رابطه یک طرفه است و زبان ملی در زبان ولایی الکن و ابتر بوده و صرفا منجر به فرمانبری است نه تعیین و هدایت سرنوشت خود! قانون تعریف حروف الفبای این زبان ارتباطی را تنها به یک قدرت داده است نه تمام ملت! مگر به رفراندومی دیگر. تا آن زمان هر چه مولا بکند قانونی است! و دیالوگ بی معناست چرا بصورت بنیادی موجب سوء تفاهم است. او یک چیز امر میکند و تو چیز دیگر میخواهی! این وسط مسئولین سه قوا هم هی مغلطه میکنند تا مردم خیال کنند فرمانده خودشانند و رای شان مؤثر! همین دور باطل در این بن بست قانونی، موجب اتلاف منابع ملی مشترک و منابع انسانی است!
زبان مشترک حقوق ملی، حلقهی مفقوده ی وحدت ملت با ملت و استقرار اراده ملی است!
ادبیات سیاسی ملی نباید کاهنده و مقابله برانگیز باشد بلکه باید فزاینده و مبتنی بر همافزایی ملی باشد! اما قدرت "هم افزایی" به عنوان یک ارزش ملی باید مبتنی بر واقعیات قابل درک باشد!
"زبان مشترک حقوقِ ملی" همان مهره ی گمشده است!
اولویت "حق آب و گل طبیعی و اولیه" بر "حق ایدئولوژی حصولی و ثانویه" ( که بدون اولی دومی مقدور نیست) میتواند جایگزین حقوق برابر ملی باشد!
فهم اینکه امانتدار و صاحب حق مسلم کشور و ثذوت و منابع ملی مشترک آن، تمام مردمند!
جا انداختن اینکه همه در ثروت ملی شریکیم، و حقمان در دست دیگران است، موجب میشود که انگیزه برای مشارکت ملی پدید آید!
آنچه شما بدان اشاره میکنید مثلا کاریزمای معنوی به انسان، بصورت تئوریک معنادار است و نه بصورت حسی و عملی.
مردم حق "شراکت برابر در مدیریت و برخورداری از ثروت ملی" را بهتر از هر چیزی می فهمند! چون احساس امنیتشان بدان وابسته است!
امید مردم به مشارکت مشتمر در شوراهای بومی و محلی برای ساختن و تولید نمایندگان واقعی خود با استراتژی تمرین "همزیستی مسالمت آمیز" و پاسداشت حقوق یکدیگر، به عنوان "ارزش برتر مدنیت" و مجوز برخورداری از "حقوق ملی" میتواند فرهنگساز باشد!
مشروعیت زدایی نباید بصورت روبنایی موجب اتلاف منابع انسانی و مادی شود.
شما اگر بر حداقل منافع مشترک ملی در ملک مشاع و مشترکی به نام وطن تاکید کنید خودبخود مشروعیت شراکت ملی در مردم پدید خواهد آمد.
زبان مشترک حقوق ملی خودبخود میتواند با تاکید بر "هم افزایی ملی" به عنوان یک ارزش دارای امتیاز شهروندی، زاینده ی اعتبار و مشروعیت آفرین و شکوفایی اراده ملی باشد!
بدون درخواست و اقدام به تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام ملت برای نوشتن سرنوشت، مشکل ملت حل نشدنی است و این گره باز نمیشود!
آنان که بارها و بارها مدت 40 و 30 و 20 سال است که آدرس را درست نشان نمیدهند، در واقع بارها به ملت خیانت کرده اند!
خیام ابراهیمی
No comments:
Post a Comment