Friday, January 12, 2018

توبه از قانون قذّافی

 توبه از قانون قذّافی
توبه از قانون فتنه، #توبه_از_قانون_حصر
قانونی که اختیارِ تصمیم‌سازیِ سرنوشت را از یک ملت بگیرد و به تکدستِ یک قدرت‌مطلقه بدهد، و پیوسته برای جاده صاف‌کن‌هایِ ملتزم به سیاست‌هایِ کلی او، کارگزار انتخاب کند و با او بیعت کند، آن قانون، جز حصر اراده ملی در زندانِ یک‌نفر نامی ندارد (چنین ملت خوش‌حال و پرچمدارانش چه نام دارند؟)
براستی: از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری؟ به قذافی در لیبی نگاه کنیم! از امید و بیعت با قانونِ قطاری که برای صدورِ خودی به غیرخودی منعقد شده، تا استقرارِ قانونِ "همزیستی‌مسالمت‌آمیز" چقدر راه است؟ از قانون سلطانی که از همان اولین‌گام، برای الگو‌سازی فرهنگِ انقلابی با بوق و کرنا و فحش و رجز و شعارِ مرگ و از دیوارِ این‌وآن بالارفتن و آتش و جنگ و تنشی مالیخولیایی ناشی از زوال عقل (به‌جایِ رفتار قانونی) خود را معرفی می‌کند، تا توبه از قانونِ حصر و تحریم قانون فتنه و جدایی و تقسیم ملت و جهان به خودی و غیرخودی، تا قانونِ همزیستی‌مسالمت‌آمیز و هم‌افزایی و مهرورزی و صلح، یک قدم فاصله بیش نیست: انتخابِ تغییر قانونِ کوره‌راهِ دروغ و خدعه و مصلحت و ریاکاری و فتنه‌ی یک نفره، به قانونِ راه راست و مستقیم صداقتِ وحدتِ همگانی؟ اما چرا پرچمدارانِ ویژه‌خوارِ سبز و بنفش، از آن قانون جدایی، به این قانون همدلی توبه نمی‌کنند؟ چون به ویژه‌خواری خود دلشادند! همین! فهمش سخت نیست! سرت را از زیر برف بیرون بیاور و به جای تعارف بر مبلغ بیفزای! دروغ بس است! ملت لیبی دارند در این فسادِ ویژه‌خواریِ قانونی جان می‌کنند!
دوست خیرخواهی فرمود: هیچ‌گاه خود را با شاخ گاو درنینداز! که با جفتکِ "خرانِ‌علف‌ در دهان از بالا" و "کاه در پالانِ حوالیِ شکم در پایین"، مواجه خواهی شد! پند او به من این بود که: آسته برو، آسته بیا، که گربه شاخت نزنه! و برایم خواند:
گاویـست در آسمان و نامش پروین
یک گــاوِ دگر نهفته در زیر زمین؛
چشمِ خِردَت بــاز کن از رویِ یقین
زیر و زبرِ دو گاو، مشتی خر بین! (خیام)
عرض کردم: این شعر آن خیامِ شاعر بود در "دستگاهِ مختصاتِ قانونِ ریاضیِ ارباب و رعیتی"، اما خیام این روزگار نه شاعر است و نه ریاضی‌دان و در دوران مدنیت می‌گوید: بیرون از دستگاه مختصاتِ قانونِ جنگ هم عالمی دارد که مجبور نیستی با تن‌فروشی به ادبیاتِ انسانسوزِ پرخاش و خشونت و جدایی، مدام در حصری قانونی جان بکنی و همواره درون دامِ سیاست‌های کلیِ ضدیت با غیرخودی محصور باشی و صید شوی! هر وقت از سوختن و ساختن و سوزاندن و حرکت در دور باطل سرگیجه در چرخ فلکی گرد یک محور که رو به جلو ندارد بصورت آهسته و شکسته بسته، به دروغ و ریا و ویژه‌خواری به قیمت خون محذوفان و محرومانِ عقیمِ این قانونِ استعماری خسته شدی، لطفا بعد از توبه از چنین قانونی، کمی کنار جوی آبِ معرفت در حاشیه بنشین! و نه در متنِ دستگاهِ قانونیِ قذافی، معمار کبیرِ صدور انقلابِ لیبی به جهان بر روی جنازه‌یِ برده‌ها، که عامل تروریسم و جنگ و فتنه و دیوانگی و زوال عقل پیری بود و توانِ تدبیرِ ملتی به بصیرت او نمی‌رسید!آن‌گاه با فریادِ توبه از ابزار شدن برایِ قانونِ ویرانی، به قانونِ هم‌افزاییِ ملی و همزیستی‌مسالمت‌آمیز و وحدتِ ملت با ملت و صلح در داخل و خارج روی آور و، شعار مفتِ گفتگویِ تمدن‌هایِ وحشی با مدنی را کنار بگذار و بشنو:
دوشیدنِ هر دو گـاو چون شـــد هدفی
پس خوردنِ شیرِ هر دو خواهد علفی
سی سال علف خوردنِ گــاوِ بی شیر
پـروار نمـوده گاو و یـــــابو به صفی
عــــادت شده این دورِ عبث با غمبــــاد
کـار از خر و خوردنش زِ یــابــو علفی
این زیـر و زِبـَر قاعده‌یِ هستی نیست
شعر است و شعار، نه از شعورِ حنفی
گر قاعده حکمِ سرمدی داشت، بت را
ابریشـــم هر پیــله نبـــــود جـز کنفی
گـاوان و خـران را کـه کند حـاکمِ دَهـر؟
جز سـاکنِ فرش و غاصبِ عرشِ خفی؟
از فرش به عرش، توبه‌کار حُرّ شد و او:
"مختـــــــــار"... پسرِ :ابی‌عبیده ثقفی"
بـــاری! نه من آن حُرّم و نه این مختار
لیکن نخـــــورم شیرِ هــــــوی با شعفی
گر مِی نخـــوری طعنه مَـزن مستــــان را
"همـــــراه" مشو! که گم شوی همچو کفی
چشم خِردَت بـــــــاز کن و توبه نما
چون دام شود تهی، خـرانند و رَفی.
بی توبه زِ قـانــونِ خــرِ قــذّافــــی
هم فتنه و حصری به قضایِ سلفی.
ارادت: خیام ابراهیمی
16 آبان 1396


No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...