نترسید!
از مخالفت و انتقاد و دفاعِ معرفتبار در مقابل تخاصمِ قانونی که ضدِ هویتِ انسانی شماست نترسید!
نترسید از انتقاد به قانون اساسی و کارگذار و کارگزارانش، که شما را از آغوش مهربار مامِ وطن حذف کرده!
چرا میترسید از انتقاد شفاف؟ وقتی کارگذار اعظم و قادرِ مطلقهیِ قانونی از آن استقبال کرده است!
تا زمانی که شما نتوانید قانونا اهدافِ سرمایهیِ ملی خود را مدیریت کنید، خوابِ هرشبتان میتواند ترسناک باشد.
تصور من این است که منظور قادر مطلقه از تشویق شهروندان به انتقاد، تنها مجاز بودن "انتقاد از شیوهیِ خودکشی" نباشد، بلکه انتقاد از "نفس خودکشی" هم باشد!
بنابراین نباید نترسید که انتقاد از قانون اساسی میتواند به معنای براندازی باشد! وقتیکه انتقاد از مسئولین به معنای نقد شیوههای خودکشی و ملت کشی به زبان قانونی است که ملت را به خودی و غیرخودی تقسیم کرده و بنای استحاله و یا حذفِ جسم و جانِ غیرخودیها را در کالبد و روانِ خودیها دارد! به باورم اگر راه از دورن قانون بنبست باشد اما هنوز راهی برای هم افزایی ملی به جای ویژهخواری قانونی هست! تنها باید هر چه زودتر از دروغ به خویش و جامعه نجات یافت! و بنایِ تنها فرصت زندگی بالنده و معرفتبار خود را از خطرهای پنهان در تاریکیِ جهل و ریاکاری و فتنه، علیهِ سلامتِ امنیتِ خود رهاند!
اگر به زندگی در ترس معتادید، تنها از تداومِ نالهها، و اعتراضات و دروغِ بازیهایِ روبنایی و تاخیری در حیاط خلوتِ مقامِ سلطانِ صاحبکرانی بترسید که به برای روشن ماندن موتورش به سوختِ جهل شما نیازمند است! پس باید برای رهایی از دروغ ترسِ مستمر هر چه زودتر اقدام کنید! به باورم در شرایطی که هنوز کسی بصورت مستقیم به شما تجاوز نکرده، بهترین و زیباترین روش، روش نرم و مستدلِ انتقاد از خویش و روشهای خویش و ساختار برده سازی است که شما را علیه حکمِ فطرت زنده و وجدانتان به بیگاری میکشد و در خود مستحیل میکند! مطمئن باشید که هیچ مسئولِ صادقی از انتقاد مصلحانه آن هم توسط واژههایِ لال مجازی، نخواهد ترسید! مگر اینکه ابتدا به ساکن از سوی شما، با تخاصم، تهمت، تحقیر، فحش، انکار و نفی و تبلیغِ آنچه نمیدانید، استوار باشد! ما راهی جز دانش به حق خویش در فرصت زندگی نداریم! آیا باید کماکان لباسِ شادِ یک دلقکِ غمگین را بپوشیم و فرزندان خود را به یک دلقک درغگوی متظاهر تبدیل کنیم و شاد باشیم که توانسته ایم او را در واقعیتِ چاله میدان زندگی به یک قاتلِ زنجیرهای تبدیل کنیم؟ قاتلی که اولین قتلش، آزادگیِ انسانیت خود میان هوسهای دیگری است و پس از آن آنقدر سنگدل خواهد شد که در کمال خونسردی به هر قتلِ دیگری میتواند تن دهد و چون امنیتیترین حقوقدانِ جهان لبخند زند!
.
1) دلیل ترسِ من و دلیلِ امید شما:
آیا براستی خود را شریکِ خاک وطن میدانید؟ چقدر نسبت به اقدام برای امنیت و حفظ اموال خود حساسید؟
مطمئنا هم شما و هم مسئولینِ نظام به مقولهیِ امنیت اهمیت میدهید! و هیچیک قصد تشویش ذهن خویش و دیگری را ندارید! اما آیا قانون طوری تهیه شده است که بتواند موجب تشویش اذهان عمومی از جمله شما نشود؟!
به باورم خیر! انتقاد من به قانون اساسی است که میتواند موجب تشویش اذهان عمومی و ناامنی شما( در تمام جوانب زندگی) خارج از ارادهیِ صاحبانِ اصلی حق که شمائید، شود!
مگر اینکه کسی قائل باشد که چون طبق قانون اساسی مالک اصلی خداست و امانتدار و وکیل او شما نیستید، و شما تنها بردهای هستید زرخرید او و بدونِ ارادهیِ مؤثر خود، هر بلایی برسرتان آمد، حق اوست و شما اعتراضی ندارید!
نترسید! اما طبق استنباط من، قانون اساسی، شهروندان ایرانی را چنین بردهای قلمداد کرده است! میگوید اینگونه نیست؟ خب سر این موضوع میتوان بحث کرد! من دلیلی ندارم که جز این است و بیشتر توضیح میدهم! پس فعلا ذهنتان مشوش نشود! شما میتوانید برای من دلیل بیاورید و مرا از تشویش نجات دهید! و من منتظرِ دلایل شما هستم.
.
2) سهم شما از وطن چیست؟ دستمزد؟ و یا سود ناشی از مدیریتِ منابع مشترک؟
یعنی آیا شما در این شرکت سهامی کارگرید و مزد بگیر؟ و یا صاحبِ سرمایهاید و مؤسس و امیدوار به سوددهی بر اساس لیاقت و برنامهریزی خودتان؟
آیا شما براحتی از کسی که به خانهتان تعرض کرده میگذرید؟ آیا در خانه را باز میگذارید تا هر کس خواست به آن وارد شود؟ پس چرا نسبت به سهم خود در مدیریت منابع ملی خود بیتفاوتید و تنها به فکر حقوق پیش پا افتادهاید؟ مگر عاقبت بانکهایی را که از محل اصل سرمایه، سودی کاذب به سپردهگذاران میدادند تا نهایتا ورشکست شدند را ندیدید؟
آیا نسبت به سهیم بودن در تصمیم سازی و مدیریت منابع ملی خود حساسید؟ پس چرا به کسی که قانونا به شما ملتزم نیست، بلکه بدوا به یک ارباب مطلقه ملتزم است، اعتماد میکنید و حق خویش را با هر عقوبتی به او میسپرید؟
اگر یکبار قانون را بخوانید درخواهید یافت که قانونا، تمام مسئولین بدوا به شما به عنوانِ صاحبان اصلی و کارفرمای کشور ملتزم نیستند! بلکه به سیاستهای کلانِ یک قادر مطلقِ تک نفره ملتزمند! به حکم کدام فهم از قانون اساسی به شعارهای لفظی مدعیان اعتماد میکنید، وقتی ایشان نمیتوانند از لحاظ قانونی و حقوقی از شما هیچ سفارشی را بپذیرند و وعدههایشان قانونا غیرحقوقی و غیرقابل تضمین است! شما چگونه و در کدام ساختار و تشکیلاتی ایشان را راستی آزمایی میکنید جوری که حیثیت و اعتبار و تداومِ حقوقشان وابسته به شما باشد؟ میدانید چرا رؤسایِ جمهور ککشان از شما صاحبان وطن نمیگزد؟ چون قانونا خود را به شما ملتزم نمیدانند! چون ایشان قانونا به آن قدرت فراملی ملتزمند که او بصورتِ سیستماتیک و مستقیم به شما ملتزم و پاسخگو نیست! در واقع او قانونا اگر خودش بخواهد باید به برگزیدگان خودش پاسخ دهد! و کدام چاقو دستهی خودش را خواهد برید؟
شاید بپرسید چرا نمایندگان شما قانونا قادر به اجرایِ خواستههای شما بعنوان کارفرما نیستند؟
عرض میکنم: به دلیل اختیارات ناشی از بند یک اصل 110 قانون اساسی که تمام مسئولین نظام را مکلف کرده در چارچوب سیاستهای کلان تک نفره، تنها جاده صاف کن باشند، نه خارج از آن! و نسل گذشته این اختیار مطلقه را به یک نفر واگذار کرده است که اگر نخواهد میتواند آن را به دیگری واگذار نکند! چون آنها که بر او نظارت دارند برگزیدکان منصوبین خودش هستند!
.
3) سیاستهایِ کلان تک نفره:
بند یک اصل 110 میگوید که تدوینِ این سیاستهای کلان دست ملت نیست؟ با اینهمه آیا میدانید این سیاستهای کلان از کجا سر در میآورد؟ آیا میدانید سهم شما از رفاه عمومی تحت شعاعِ همین سیاستهایی است که در دستِ شما یا نمایندگانِ شما نیست، و میتواند به علت اینکه صاحبانِ اصلی سرمایه (شهروندانِ وطن) در آن دخل و تصرف ندارند، و حتی در صورت قبول داشتن آن، به دلیل اینکه کارشناسان محاسب مستخدم شما نیستند، لذا میتواند به علت نقص فنی و یا عدم عِرق ملی، محقق نشود؟ پس چطور میتوانید شب در خانه راحت بخوابید، بی آنکه مطمئن باشید که بر اساس درایت خود آیا تا صبح به علت این سیاستهای فراملی، امنیت دارید که زنده بمانید یا نه؟
.
4) تنشزایی و صدور انقلاب و جنگ و اقتصاد مقاومتی؟ یا همزیستی مسالمتآمیز و رفـاه؟
خب اگر نمیدانید باید بدانید که وقتی ممکن است صبح که از خواب بیدار میشوید یکهو متوجه شوید که بر اساس عواقب بند یک و اختیار کامل بند 5 همان اصل 110، باید تا ظهر خود را به پادگان معرفی کنید و با یک کشور خارجی بجنگید (برای پیش دستی حمله کنید و یا دفاع کنید)، بی آنکه نمایندگان شما از طرف شما چنین مجوز قانونی داشته باشند که به آن تصمیم رأی دهند، آنوقت فکر کنید که پس چه باید کرد که بتوانید خود و یا نمایندهتان در تعیین سیاستهای کلان جنگ افروزی و یا مصالحه و یا همزیستی با جهان، و یا تعیین سیاستهای اقتصادیِ اولویت کشاورزی بر صنعت و یا بالعکس، و یا قربانی شدن هر دو پایِ اهداف انقلابی صدور انقلاب به همسایه ونزوئلا و یا سوریه، کدامیک مهمتر است؟ اگر شما نتوانید جلوی فحشِ دادن فرزند خود را به رهگذران و یا بالارفتن او از دیوار خانه ی این و آن را بگیرید مسلم است که باید تاوان و هزینه های بعدی آن را بپردازید! آیا شما برای چنین فرزندی برنامهای ندارید؟ اگر کسی از داخلِ حیاطِ خانهی شما نقبی بزند به خانهی همسایه آیا شما جلوی او را نخواهید گرفت؟ اگر کسی هر روز از درون خانه ی شما به خانهی همسایه سنگ پرتاب کند آیا جلوی او را نخواهید گرفت؟
پس چطور بموجب قانون اساسی، مملکت خود را سپردهاید به دست یک نفر( قدرت مطلقه) که هر کار که خواست، بدون نیاز به نظر و تائید شما، میتواند با سرنوشت و عقوبت شما و فرزندانتان انجام دهد و شما هزینهاش را بپردازید؟ پاسخ را میتوانید در بند بعدی بخوانید:
.
5) فرمانبری از سلطان صاحبکران؟ و یا دموکراسی؟ و حلال و حرام...
شاید بگوئید شما آگاهانه و اطمینان قلب، سرنوشت خود را به یک نفر پیش فروش کردهاید! خب این شد حرفی...
اما اگر فکر میکنید که نمایندهیِ شما قادر است این سرنوشت را عوض کند، باید بدانید که قانون اساسی چنین مجوزی را به کسی نداده است. چون بر اساس همان اصل 110 قانونی، نسل پیشین شما، تمام اختیار را داده در دستِ یک قدرتِ مطلقه.
ممکن است من و شما به چنین قدرتی اعتماد داشته باشیم! خب پس همسایهی مخالفِ شما با این پیش فروش سرنوشت چه کند که ناراضی است؟ آیا شما نگرانِ آلوده شدنِ نانِ سفرهی خویش با حقِ مشترکِ او نیستید؟!
در هر حالت اگر نگرانِ میزانِ سبدِ رفاه خود از منابع ملی خود، و یا پاکی سفرهی خود باشید، درهر حالت باید آگاه باشید که این قانون اساسی چگونه راجع به حقوق شما و همسایهتان تصمیماتی میسازد که عقوبتش بر گردن شماست!
.
6) مخالفتِ شهروندانِ باشرف، یک حق زاینده است! تخاصمِ کــور نادان، کاهنده و عاملِ ویرانی است.
ابرازِ مخالفت لزوما به معنایِ جنگیدن و شعار مرگ و فحش و توهین نیست! شهروندان میتوانند به عنوان کارفرمای وطن، بهجای مطالبهی دستمزد و یا یارانه و یا باج و یا حق سیبیل و حق سکوت و مرفین آن هم بصورتِ روبنایی و زودگذر از این و آن مسئول بیاختیار، بصورتِ منطقی و با استدلال با آنچه حقوقشان را به عنوان صاحب حق مسلم، پایمال کرده مخالفت کنند؛ و اگر بتوانند بفهمند که مسئولینِ حکومتی تمام کارهایش قانونی است، آنوقت دیگر طرفِ حساب ملت، قانون است نه مسئولین مکلف به قانون. موضوع این است که هیچ اربابِ قانونی نمیتواند به شهروند سعادت بدهد؛ البته او میتواند به شهروندان از محل اصل سرمایهی فناپذیرشان بدون سازوکارِ اقتصادیِ سودآور، مبلغی بدهد... اما چنین رفاهی بدون اینکه بدانید از محل سود است و یا دارید از مایه میخورید، چه ارزشی برای شما میتواند داشته باشد؟ جز غفلت از عقوبتی نامعلوم و البته بی ثبات؟ خب ممکن است بگوئید بر فرض محال، مسئولینِ حقوقدان و امنیتیِ فعلی، به دلیلِ موروثی بودن قانون اساسی طراحی شده توسط نسلِ آگاهِ قبلی، دیگر تا این حد به عواقبِ سلطه در این قانون اساسی اشراف ندارند و خودشان هم جاهلند، چون اگر آگاه بودند، لابد در طول این 39 سال هر روزه برای فهم قانون اساسی یک برنامه از رسانه های عمومی تهیه میکردند تا ملت آگاه و همیشه در صحنه با مسما باشد نه جاهل به حقوق خود! در اینصورت آیا این وظیفهی شماست که ایشان را مطلع کنید؟ و یا باید خودشان به بخت و اقبال مطلع شوند؟ خب طبیعی است که یک شهروند مسئول و باشرف و باوجدان، خودش باید به نفع تمام شریکانِ خاک مشاع، از جمله برای عاقبتبهخیریِ مسئولین ناآگاه و پالودن سفرهی نانشانِ از حقوق گرسنگان محذوف از نظام تصمیم سازی در اموال عمومی مشترک، آستین بالا بزند و این موضوعِ خطیر را به ایشان گوشزد کند! اما وقتی دست شهروند از زمین و آسمان کوتاه است چگونه باید این کار را بکند؟ اینجاست که قادر مطلقه و رهبر قانونی، بر شهروندان تکلیف کرده است که انتقاد کنید! حالا آتش به اختیار نه! اما مصلحانه و بدون تصرف در امورِ جاریِ مسئولین حین عملیات.
.
7) روشِ انتقاد مستدل و منطقی بدون ترس.
دوستان از انتقاد معرفتبار نترسید! (بویژه که قادر مطلقه سالهاست که مجوز آن را صادر کرده است) اگر بترسید شریک قانون سلطهگر و خطایِ محاسباتیِ سلطان و مجریانِ آن که انسانند هستید و هر عقوبتی را بر خود روا داشتهاید! از ناله کردن باید دست برداشت! باید یکدله شد تا از تفرقه ونفاق و سوء تفاهم ملی پیشگیری کرد! یکی باید به طریق مسالمت آمیز (نه خصمانه) پای پیش بگذارد! برای خصومتِ گرانبار و ویرانگر، به اندازهی مکفی و به اندازه ی یک واکسنِ ضدِ میکروبِ انواعِ بیمارهای ناشی از جهل، حدودِ 39 سال تمرین شده است! پیش از اینکه طبق سنوات قبل در دوران پهلوی و مشروطه، این نسل تجربیات و عبرت تاریخی خود را زیر خاک ببرد باید اقدام کرد! باید از بیماریِ آلزایlر حافظهی تاریخی ملت و عدمِ انتقال تجربیات معرفتبار نسلها عبرت گرفت! پیش از هر چیز این ملت ناگزیر است برای پیشگیری از سوء تفاهمات گیج کنندهی تکراری و تاریخی و پیش از کوفته شدن زیر بار مشت و لگد بلایا و فشار و پیچ و تاب جسم و روان در رکودِ اقتصادی و ترس و تهدید و ناامنی روانی و بیثباتیِ اجتماعی، از وانهادن حقوق خود پیشگیری کند و به زبان حقوقی مشترک مفاهمه مسلح شود! اما به دلایل عدیده، از جمله تقسیم ملت به خودی و غیرخودی و تعریف انحصاری آن به دستِ منصوبینِ قدرتِ فراملیِ مطلقه، قانون اساسی این امکان را از نسل حاضر و ملتِ زنده دریغ کرده است، و مسئولینِ نظام هم در این ورطه بیتقصیرند و هیچ اهرم الزام آوری برای احساس مسئولیت به ملت در قانون تعبیه نشده است، چرا که قانون به قدرت مطلقه و ملتزمین به ایشان (بنا بر بند یک اصل 110) مجوز هر رفتارِ غیرپاسخگو را با ملت داده است! چون جملگی مکلف به رفتار قانونی در چارچوب حدود سیاستهای کلانِ یک نفره هستند و بدون اعلام خواسته هیچ حجتی در دست ندارند تا به تغییر قانون اساسی به نفع وحدت ملی زاینده اقدام کنند! مگر آنکه خواسته و دلایل و انتقادها را بشنوند و بدون دلیل و مجاب کردن بر خلاف ادعای خود عمل کنند!
.
8)ناامیدی از ابهامِ اصلاح طلبیِ سوءتفاهم برانگیز و البته ناممکن در چارچوب قانون اساسی.
به دلایل عدیدهی مسبوق، به سرانِ اصلاحطلب و مدعیانِ قانونمدار و مدعیانِ حقوقِ ملی و ملت امیدی نیست! ایشان یکبار در سال 76 پس از یک وقفه ی 18 ساله ناشی از جنگ و دوران سازندگی امید به باز شدن فضای باز سیاسی دادند، که خوشبختانه معلوم شد که با این قانون اساسی و تغییرات سال 68 که بر تمرکز قدرت افزود، چنین وعدهای به خواست ملت ممکن نیست! در واقع بر اساس این قانون ملت غیرخودی (حتی با اکثریت مطلق) اگر برده ذهنی نباشد عملا از نظام تصمیم سازی منابع ملی خود حذف است. اما از سویی: کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من! پس چه باید کرد؟ چرا ملتِ مستقل از قدرت حاکمه، بر اساس حق آب و گل، از قوای سه گانه حذف است؟ آیا خوانندگان این نوشته جزو همین غیرخودیهای دردمند هستند؟ اگر همدردیم، باید بفهمیم چرا با داشتن حق تابعیت از نظام تصمیمسازی حذفیم؟ و چگونه میتوانیم به حقوق یغما شده توسط قانون، بدونِ تعارض با آن دست یابیم؟ باید به یک راه مسالمت آمیز و مصلحانه دست یابیم.
.
9) ویژهخواری و رانت عقیده و قدرت (ژنِ سلطه)
ویژه خواران حکومتی (اصلاح طلب و اصولگرا)، مانعِ اصلیِ طرحِ مطالبات و انتقاداتات بنیادی از سوی ملت هستند! چون در علائقِ ذهنی و منافع واقعی خویش گیر کرده اند و سعی دارند که آن را به هر طریق و هر توجیه غیربی حفظ کنند! انتقاد برای تغییر قوانینی که مانع همافزایی و احقاق اراده ملی هستند. انتقاد به قانون اساسی یک وطنِ مشترک و درخواست تغییر آن به نفع همه، حق مسلمِ یک ملت زنده است! وگرنه در گور خطاهایِ نسل گذشته مرده است! و ملتی که تنها در بحرانهای واقعی و ساختگی و مصنوعی، و در تعارضات بنیادی، تنها در جنگ و ویژه خواری ناشی از خودی و غیرخودی قانونی متحد شود (نه در هنگامِ صلح و نه برای هم افزاییِ تمام ملت) رو به زوال است!
تخاصم و جنگ هرگز!... انتقاد سازنده برای همزیستی مسالمت آمیز و وحدت ملت با ملت، در هر فرصت.
انتقاد سازنده وقتی در متن قانون ممکن نشود، نمیتوان آن را در حاشیه بیان و ثبت نکرد!
میتوان بدون توهین و تعرض، حقوق ملی خویش را بصورت پیوسته درخواست کرد!
با فهم قانون اساسی، باید موانع بنیادی این حقوق را با استدلال اثبات کرد!
و به طریق مسالمت آمیز، تغییر قانون را برای احقاق این مطالبات، درخواست و پیگیری کرد!
انفجار خشم فروخورده، و رفتارهای پنهانکارانه و ریاکارانهی زیرزمینی، به نفع هیچکس نیست! چه دزد اعتماد و چه مالباخته!
.
10) مجوز انتقاد از مسئولین و رهبری و قانون
رهبرِ قانونی (قادر مطلقه) در سال 88:
"خیال نکنید من از شنیدن این جور حرفها ناراحت میشم! نه من از اینکه این حرفها زده نشه ناراحت میشم. بنده توی جلسات گاهی دانشجویی، دانشگاهی که اینجا هستند، گاهی که ببینم حالا بعضی روی ملاحظه، روی احترام روی هر چه، بعضی از این حرفها رو که خیال میکنند من خوشم نمیاد نمی زنن، از نگفتنش ناراحت میشم. از گفتنش مطلقا ناراحت نمی شم.
اینی هم که گفتن از رهبری انتقاد نمی کنند! خب شما برید بگید انتقاد کنند. ما که حرفی نداریم. من از انتقاد استقبال میکنم!... بنده هم میگیرم، دریافت میکنم، می فهمم، انتقادها رو."
من به قانون اساسی انتقاد دارد!
قانونی که یک ملت واحد دارای حق برابر برای مشارکت در مدیریت منابع ملی و مشارکت در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری و قوای سه گانه را، برای تعیین سیاستهای کلان حال و آینده، با تقسیم به مؤمن و کافر، و خودی و غیرخودی تقسیم کرده است و تنها یک قشر بر سرنوشت منابع ملی تصرف دارد!
به باورم، این قانون ایراد بنیادی و ماهوی دارد و نسل گذشته نمیتوانسته برای نسل بعدیِ یک سرنوشت ابدی بنویسد!
.
11) توبه نصوح از ادبیاتِ ویژه خواری و انتقادِ سازنده با "زبان مشترک حقوقی ملی"
آیا فصلِ "توبهی نصوح" اصلاح طلبان و اصولگرایان از قانونِ استعماری از راه میرسد؟
فصلِ برگزیدنِ "زبان مشترکِ حقوقی" با اولویت "حق آب و گل اولیه و طبیعی" بر "حق ایدئولوژی ثانویه و حصولی".
من با انتقاد به قانون اساسی و اعلام صریح خواستهام برای تغییر، کماکان تا تغییر قانون اساسی به نفع تمام ملت، در هیچ انتخابات ویژه خواران حکومتی که بخش عمده ای از ملت را حذف کردهاند مشارکت نخواهم کرد و به ایشان امید ندارم. در این راه به هیچ فعالیت تشکیلاتی و گروهی در شرایط امنیتی اعتماد نخواهم کرد. بدون تضمینِ نظارت ملت مستقل ( نه دستچین حکومت) بر قوای سه گانه، به هیچ پندار و گفتار و رفتار دولتی که بنایش بر تقیه باشد و غیرپاسخگو اعتماد ندارم.
بدون امکان برقراری امنیت برای اعمال اراده ملی، بدون امکان مشارکت در نظام تصمیم سازی، تا آن زمان بموجب مجوز قادر مطلقه، صراحتا از قوانین بد و سیاستهای ضد منافع ملی، به تنهایی انتقاد خواهم کرد و هیچکس را نیز به این چالش دعوت نخواهم کرد.
چون امنیت فعالیتهای گروهی دراین وطن قانونا تضمین نشده است!
مخاطب اصلی من سران اصلاح طلب و شورای عالی اصلاحات و شخص آقای روحانی به عنوان شاعر شعارهای غیرحقوقی و غیرقانونی و بی بنیاد است! شعارهایی که یک حقوقدان به اجرای آن مطمئن نباشد ارزنی نمی ارزد و جز دامچاله و فریب برای بیعت با قانون بد، نام ندارد!
من مخالف اصول ضد اراده ملی قانون اساسی هستم. اما به رفتار غیرقانونی تن نخواهم داد!
و به همین دلیل جز انزوا و انتقاد چارهای ندارم.
مگر صداقتِ مدعیان اثبات شود!
پیش از همه از آقای موسوی و خاتمی و اصلاح طلبان میخواهم که به نفع حضور بدون قید و شرط تمام ملت، از تمامی اصول قانون اساسی که مانع این حق مسلم است توبه کنند!
بدون در دست داشتن مکانیسم راستی آزمایی در قانون، و بدون تضمینِ امنیت اعتماد تشکیلاتی برای پاسخگویی مدعیان، هیچ سخن و وعده و قولی قابل اعتماد نیست!
تا وقتی دادستان و بازپرس و قاضی و ضابط قضایی و هیئت منصفه همه فرمانبر یک قدرت باشند، اصولا هیچ مسئولی نمیتواند به من به عنوان یک شهروند جامعه مدنی ملتزم باشد!
.
12) خواستهها و مطالبات ملی من:
1/12- تغییر قانون اساسی به نفع تمام ملت، با اولویت "حق آب و گلِ اولیه و طبیعی" بر "حقِ عقیده ثانویه ی حصولی.
2/12- تضمین مشارکت تمام شریکان خاکِ مشاع در مدیریت نظام و قوای سه گانه.
3/12- حق سرنوشت سازی وطن و تعیین سیاستهای کلان کشور، توسط تمام ملت با انتقالِ اختیاراتِ مطلقهیِ اصل 110 به تمامِ ملت، که صاحب حق مسلمِ تعیینِ سرنوشت، و حقِ شراکت در منابع ملی مشترک هستند.
4/12- تضمینِ همزیستیِمسالمتآمیز تمام ملت در کنار هم، برای نائل آمدن به وحدتِ ملت با ملت، به جای وحدت ملت با یک نفر، با یک قدرت، و با یک عقیده... برایِ همافزاییِ ملی به جایِ تقسیم ملت به خودی (مؤمنان و رحماءِ قدرت) و غیرخودی (محرومین از قدرت)، و پیشگیری از ویژهخواری حکومتی، تفرقه، نفاق، تقیه، دروغ، فتنه، زورگیری عقیدتی (از مدرسه تا دانشگاه و ادارات و دفتر ثبت ازدواج و طلاق و ...)، تفتیش عقاید، تجسس امنیتی پنهانی و بدونِ حکمِ قوه قضائیهی انسانمدار (نه عقیدتی).
5/12- تدوین قوانین و مناسباتِ مدنی امروزی توسط تمام ملت بموجب حق تابعیت (فارغ از عقیده، نژاد، زبان، دین، قومیت) به جای قوانین ناشی از احکام مناسبات خاصِ دیروزی و بدَوی و سنتی و مرده، توسط خواص و برگزیدگانِ ضدِ ارادهیِ ملتِ زنده.
تا آن زمان، کماکان در هیچیک ازمعرکههایِ انتخاباتیِ این قانونِ سلطهگر و استعماری، بیعت نخواهم کرد... هر چند بر ضدِ آن هم قیام نخواهم کرد و کسی را هم به خود دعوت نخواهم کرد!
6/12- این نوشته به پیشنهاد قادر مطلقهی قانونی، تنها برای انتقاد صریح و مفاهمه و ارشاد خودم توسط دوستان و هموطنان دلسوز نوشته شده است و برایِ درخواستِ تغییرِ ضدیتِ قانون با هویتِ معرفتبارِ و اختیارِ انسانی.
رهبر(قادر مطلقه) در سال 88:
خیال نکنید من از شنیدن این جور حرفها ناراحت میشم! نه من از اینکه این حرفها زده نشه ناراحت میشم. بنده توی جلسات گاهی دانشجویی، دانشگاهی که اینجا هستند، گاهی که ببینم حالا بعضی روی ملاحظه، روی احترام روی هر چه، بعضی از این حرفها رو که خیال میکنند من خوشم نمیاد نمی زنن، از نگفتنش ناراحت میشم. از گفتنش مطلقا ناراحت نمی شم.
اینی هم که گفتن از رهبری انتقاد نمی کنند! خب شما برید بگید انتقاد کنند. ما که حرفی نداریم. من از انتقاد استقبال میکنم!... بنده هم میگیرم، دریافت میکنم، می فهمم، انتقادها رو.
.
برایِ مجاب شدن به #بیعت_زوری، آیا کسی هست بتواند خود را یاری کند؟
با احترام:
خیام ابراهیمی
4 شهریور 1396
No comments:
Post a Comment