وقتی زیباکلام سردار سازندگی میشود!
هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد!
صادق زیباکلام:" از مردم سرپل (روستایی زلزله زده) که در چادرها بوند تشکر میکنم که "سفله گری" نکردند و برای امروزشان از ما چیزی نخواستند و با صبوری حتی کمکهای دولتی را به ما منتقل کردند و منتظر میمانند تا روستایشان را دوباره بسازیم!"
انگیزه و نیت خیر و عمل به جای شعار و حرف در راه یاری رساندن به همنوع و انساندوستی البته ستودنی است! اما براستی برای این عواطف انسانی که تا حد هیجانات زودگذر به نوعی یک واکنش و رفع تکلیف روانی برای سلامت خود است تا دیگری، شدت و حدت و ماندگاری و زایندگی و معنادار بودن آن در زمان و مکان درست( نه نادرست) حرف اول و آخر را میزند!
وقتی طرف زیر آوار گیر کرده و دارد جان میکند و یا یخ میزند، نمیتوان خیلی فوری برایش یک میز برای تلویزیونش ساخت! البته که یک خانه به آن نیاز دارد! اما در این لحظه موضوع زنده ماندن و یخ نزدن است!
توی این بلبشوی هیجانی در بالای استیجِ سلبرتیهای سیاسی-ایدئولوژیک و ملی-مذهبی، کار استاد زیباکلام هم برای خود نوبر است!
یاری رساندن به آسیب دیدگان یا موقتی و فورس ماژور است، و یا روبنایی و موقتی و یا زیربنایی و ماندگار.
اینکه هر شخصیت حقوقی و حقیقی بداند در این زمان و در آینده چه کاری باید بکند که نتیجه ی کارش در وقت مقتضی درست به ثمر بنشیند و هدر نرود نیازمند شناخت موقعیت و نیز خودشناسی ملی است! وگرنه رفتارش شبیه دلقکی میشود که از درون گریان است اما می خنداند و خنده هم برای چند لحظه است و نشانه ای به سعادت و خوشبختی و رستگاری ندارد و ماندگار نیست.
این استاد اندیشمند، وقتی از استقبال و واکنش گستردهی مردم برای یاری به زلزله زدگان شوکه شد، ناگهان موقعیت زمانی-مکانی خود و مدم و آسیب دیدگان را فراموش کرد و به بصیرت یک سردار سازندگی درافتاد که کاری کند کارستان و ماندگار تا در تاریخ باقی بماند. به همین دلیل، روز شنبه 11 آذر برای چندمین بار راهی سرپل ذهاب شد تا با یاریِ تیم تحقیقاتی گردآمده و یکی از اساتید دانشگاه کردستان، در قطعه زمین وسیعی که شناسایی شده و حالا باید کار کارشناسی روی آن انجام شود، یکی از روستاهای صد در صد تخریبی را بسازد. او در همین رابطه در اینستاگرامش اشاره کرد:
"از مردم روستا که در چادرها بوند تشکر میکنم که "سفله گری" نکردند و برای امروزشان از ما یاری نخواستند و با صبوری حتی کمکهای دولتی را به ما منتقل کردند و منتظر میمانند تا روستایشان دوباره ساخته شود!"
نکته ای که توجه من را جلب کرد به کاربردن صفت "سفله گری" از قول ایشان در برابر ناگزیری و نجابتی بود که مردم از خود بروز دادند! اما پرسشی که پیش میآید این است: خود ایشان (به عنوان نماینده ی بخشی از مردم که یاری رسانده اند) چگونه توانستند نجیبانه از کنار وضع نابهنجار مردم در چادرهای خیس در آغاز فصل زمستان بگذرند و لبخند پیروزی روحانی وار بر لب برای مردم دست تکان دهند، و مثل دولتمردان فرافکن، دلها را به امنیت فردایی خوش کنند که پیشتر و پس از زلزلهی رودبار و بم تکلیف دولتمداران حکومتی اش را در دراز مدت دیده ایم! آیا نقش انسانی ایشان دستگیری و فراهم آوردن حداقل امنیت در همین امروز نیست تا در کوتاه مدت برای اینکه در زمستان یخ نزنند و بیمار نشوند و شرمنده ی فرزندان نشوند و بتوانند مثل یک خانواده از حداقل امنیت برخوردار باشند تا متولیان امر در راحتی وجدان لبنان زدهی خویش وقتی اموال همین ملت را خرج صدور انقلاب میکنند راحت خوابشان ببرد!
کار بلند مدت ایشان تلاش برای تغییر قانون به نفع اعمال اراده ی همین زلزله زدگان عقیم در قانون اساسی است تا بر سر منابع ملی شان از حالا به فکر زلزلههای بعدی باشند و قربانی نظام سفله پرور نباشند و به این دور باطل پایان دهند!
برایشان نوشتم:
مردم روستا سفله گری نکردند چون به افکار بلند سردار سازندگی شما درون استخر آب، عنایت داشتند؟!
یعنی اگر مادری برای نوزاد دم مرگش شیرخشک بخواهد و یا پدری شرمنده برای دختر سه ساله اش یک چکمه لاستیکی بخواهد تا یخ نزند و یا یک کانکس درخواست کند تا این زمستان سرد و بارندگیهایش را در جای نسبتا گرم و نرمی طی کنند و زنده بمانند سفلهاند؟
یعنی اگر بپذیریند زمستان را خیس و یخ زده بصورت گروهی زیرچادر طی کنند و زنده بمانند و دیوانه نشوند و به هزار راه کشیده نشوند و وقتی شما کنار شومینه دارید نقشه ی ساختمان میکشید از سرما نلرزند تا شما در یکی دو سال آینده برایشان روستایی بسازید، آیا خیلی بزرگوارند که منتظر میمانند تا نام شما را در تاریخ روستای خود ثبت کنند؟
عزیز من! کار شما گم شدن در تاریخ است، نه نام آور شدن بر درایت و بصیرت لرزندگان بینوا.
مشکل مردم زلزله زده ی بینوا، امروز و زمستانشان است که باید روی دریای نفت لااقل هر یک در یک کانکس مجهز منتظر بمانند تا روستاها را کارگزارن ملت (حاکمیت و امانتداران چاههای نفت و اموال و منابع ملی متعلق به همان پدر و مادر زلزله زده) بسازد.
کار شما یه عنوان یک شهروند، امنیت بخشیدن به امروزشان در این زمستان است تا صاحبخانه شدن.
و اما کار ماندگار شما به عنوان یک استاد، نقد قانون اساسی تا تغییر آن است برای اینکه جای کارفرما و پیمانکار عوض شود و ملت برای سرنوشت خودش تصمیم بسازد تا به این سفلگی و دریوزگی دچار نشود و بتواند سرنوشتش را خودش بسازد که آیا باید در همین شرایط برای لبنان و سوریه و عراق آپارتمان و بیمارستان و پارک بازی بسازد تا جنگ در دیار قدس تضمین شودد و یا باید ابتدا برای ملت زلزله زده بصورت فورس ماژور کانکس تهیه کند تا ساختمانها بازسازی و یا از نو ساخته شوند!
نتیجه: آنچه این ملت را دلقک کرده قوانین نانوشته(عرف) و نوشته(قانون اساسی) است که ملت را گدا و سفله و چشم انتظار پرتاب نواله از سوی اربابهای دانشمند و دارای قدرت مطلقه کرده است!
خانه از پای بست ویران است!
استاد زیباکلام شما کار اصلی خودتان را بچسبید! این مملکت به اندازه ی کافی سردار سازندگی درون استخر دارد که ملت را مثل موش آزمایشگاهی بر باد فنا دهد و خود هم بر فنا رود!
خیام ابراهیمی
17 آذر 1396
هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد!
صادق زیباکلام:" از مردم سرپل (روستایی زلزله زده) که در چادرها بوند تشکر میکنم که "سفله گری" نکردند و برای امروزشان از ما چیزی نخواستند و با صبوری حتی کمکهای دولتی را به ما منتقل کردند و منتظر میمانند تا روستایشان را دوباره بسازیم!"
انگیزه و نیت خیر و عمل به جای شعار و حرف در راه یاری رساندن به همنوع و انساندوستی البته ستودنی است! اما براستی برای این عواطف انسانی که تا حد هیجانات زودگذر به نوعی یک واکنش و رفع تکلیف روانی برای سلامت خود است تا دیگری، شدت و حدت و ماندگاری و زایندگی و معنادار بودن آن در زمان و مکان درست( نه نادرست) حرف اول و آخر را میزند!
وقتی طرف زیر آوار گیر کرده و دارد جان میکند و یا یخ میزند، نمیتوان خیلی فوری برایش یک میز برای تلویزیونش ساخت! البته که یک خانه به آن نیاز دارد! اما در این لحظه موضوع زنده ماندن و یخ نزدن است!
توی این بلبشوی هیجانی در بالای استیجِ سلبرتیهای سیاسی-ایدئولوژیک و ملی-مذهبی، کار استاد زیباکلام هم برای خود نوبر است!
یاری رساندن به آسیب دیدگان یا موقتی و فورس ماژور است، و یا روبنایی و موقتی و یا زیربنایی و ماندگار.
اینکه هر شخصیت حقوقی و حقیقی بداند در این زمان و در آینده چه کاری باید بکند که نتیجه ی کارش در وقت مقتضی درست به ثمر بنشیند و هدر نرود نیازمند شناخت موقعیت و نیز خودشناسی ملی است! وگرنه رفتارش شبیه دلقکی میشود که از درون گریان است اما می خنداند و خنده هم برای چند لحظه است و نشانه ای به سعادت و خوشبختی و رستگاری ندارد و ماندگار نیست.
این استاد اندیشمند، وقتی از استقبال و واکنش گستردهی مردم برای یاری به زلزله زدگان شوکه شد، ناگهان موقعیت زمانی-مکانی خود و مدم و آسیب دیدگان را فراموش کرد و به بصیرت یک سردار سازندگی درافتاد که کاری کند کارستان و ماندگار تا در تاریخ باقی بماند. به همین دلیل، روز شنبه 11 آذر برای چندمین بار راهی سرپل ذهاب شد تا با یاریِ تیم تحقیقاتی گردآمده و یکی از اساتید دانشگاه کردستان، در قطعه زمین وسیعی که شناسایی شده و حالا باید کار کارشناسی روی آن انجام شود، یکی از روستاهای صد در صد تخریبی را بسازد. او در همین رابطه در اینستاگرامش اشاره کرد:
"از مردم روستا که در چادرها بوند تشکر میکنم که "سفله گری" نکردند و برای امروزشان از ما یاری نخواستند و با صبوری حتی کمکهای دولتی را به ما منتقل کردند و منتظر میمانند تا روستایشان دوباره ساخته شود!"
نکته ای که توجه من را جلب کرد به کاربردن صفت "سفله گری" از قول ایشان در برابر ناگزیری و نجابتی بود که مردم از خود بروز دادند! اما پرسشی که پیش میآید این است: خود ایشان (به عنوان نماینده ی بخشی از مردم که یاری رسانده اند) چگونه توانستند نجیبانه از کنار وضع نابهنجار مردم در چادرهای خیس در آغاز فصل زمستان بگذرند و لبخند پیروزی روحانی وار بر لب برای مردم دست تکان دهند، و مثل دولتمردان فرافکن، دلها را به امنیت فردایی خوش کنند که پیشتر و پس از زلزلهی رودبار و بم تکلیف دولتمداران حکومتی اش را در دراز مدت دیده ایم! آیا نقش انسانی ایشان دستگیری و فراهم آوردن حداقل امنیت در همین امروز نیست تا در کوتاه مدت برای اینکه در زمستان یخ نزنند و بیمار نشوند و شرمنده ی فرزندان نشوند و بتوانند مثل یک خانواده از حداقل امنیت برخوردار باشند تا متولیان امر در راحتی وجدان لبنان زدهی خویش وقتی اموال همین ملت را خرج صدور انقلاب میکنند راحت خوابشان ببرد!
کار بلند مدت ایشان تلاش برای تغییر قانون به نفع اعمال اراده ی همین زلزله زدگان عقیم در قانون اساسی است تا بر سر منابع ملی شان از حالا به فکر زلزلههای بعدی باشند و قربانی نظام سفله پرور نباشند و به این دور باطل پایان دهند!
برایشان نوشتم:
مردم روستا سفله گری نکردند چون به افکار بلند سردار سازندگی شما درون استخر آب، عنایت داشتند؟!
یعنی اگر مادری برای نوزاد دم مرگش شیرخشک بخواهد و یا پدری شرمنده برای دختر سه ساله اش یک چکمه لاستیکی بخواهد تا یخ نزند و یا یک کانکس درخواست کند تا این زمستان سرد و بارندگیهایش را در جای نسبتا گرم و نرمی طی کنند و زنده بمانند سفلهاند؟
یعنی اگر بپذیریند زمستان را خیس و یخ زده بصورت گروهی زیرچادر طی کنند و زنده بمانند و دیوانه نشوند و به هزار راه کشیده نشوند و وقتی شما کنار شومینه دارید نقشه ی ساختمان میکشید از سرما نلرزند تا شما در یکی دو سال آینده برایشان روستایی بسازید، آیا خیلی بزرگوارند که منتظر میمانند تا نام شما را در تاریخ روستای خود ثبت کنند؟
عزیز من! کار شما گم شدن در تاریخ است، نه نام آور شدن بر درایت و بصیرت لرزندگان بینوا.
مشکل مردم زلزله زده ی بینوا، امروز و زمستانشان است که باید روی دریای نفت لااقل هر یک در یک کانکس مجهز منتظر بمانند تا روستاها را کارگزارن ملت (حاکمیت و امانتداران چاههای نفت و اموال و منابع ملی متعلق به همان پدر و مادر زلزله زده) بسازد.
کار شما یه عنوان یک شهروند، امنیت بخشیدن به امروزشان در این زمستان است تا صاحبخانه شدن.
و اما کار ماندگار شما به عنوان یک استاد، نقد قانون اساسی تا تغییر آن است برای اینکه جای کارفرما و پیمانکار عوض شود و ملت برای سرنوشت خودش تصمیم بسازد تا به این سفلگی و دریوزگی دچار نشود و بتواند سرنوشتش را خودش بسازد که آیا باید در همین شرایط برای لبنان و سوریه و عراق آپارتمان و بیمارستان و پارک بازی بسازد تا جنگ در دیار قدس تضمین شودد و یا باید ابتدا برای ملت زلزله زده بصورت فورس ماژور کانکس تهیه کند تا ساختمانها بازسازی و یا از نو ساخته شوند!
نتیجه: آنچه این ملت را دلقک کرده قوانین نانوشته(عرف) و نوشته(قانون اساسی) است که ملت را گدا و سفله و چشم انتظار پرتاب نواله از سوی اربابهای دانشمند و دارای قدرت مطلقه کرده است!
خانه از پای بست ویران است!
استاد زیباکلام شما کار اصلی خودتان را بچسبید! این مملکت به اندازه ی کافی سردار سازندگی درون استخر دارد که ملت را مثل موش آزمایشگاهی بر باد فنا دهد و خود هم بر فنا رود!
خیام ابراهیمی
17 آذر 1396
No comments:
Post a Comment