مسافران قطارِ
قانونی صدور انقلاب
39 سال است که مجریانِ "قانون اساسی" از محل منابع ملی، با غیرخودیان داخلی و جهان در حال جنگند برای صدور انقلاب! این یک تکلیف قانونی در اختیار قادر مطلقه است و هیچ رئیس جمهوری نمیتواند از زیر بار آن شانه خالی کند!
حسن نصرالله اقرار کرد که تمام حیثیت و وجودشان وابسته به پول ایران است و ایشان بدون ایران هیچند! و در ایران چیزی به نام پارس و فرهنگِ پارسی نیست و مسئولینِ نظام ایران سید و عربند!
دیروز سعد حریری نخست وزیر لبنان بعد از دیدار با ولایتی (نماینده رهبری)، به علت خطر جانی و ترس از ویرانگری نظام ایران در لبنان و سوریه و منطقه خاومیانه از مقام خود استعفاء داد!
براستی 39 سال است که منابع ملی ایرانیان، به مجوز چه قدرتی در منطقه هزینه میشوند جز اختیارات قانونی؟ باید از پرچمداران اصلاحات و پیروانشان که به این قانون امیدوارند پرسید: صدور انقلاب یعنی چه؟
جنگ افروزی و تنش و صدور انقلاب ربطی به محمود و حسن و حسین ندارد که مدام به این مدعی و آن مدعی دل میبندند! ریشهاش در قانونی است که جملگی ملتزم به تصمیم سازی قدرت مطلقه در آنند!
حقیقت این است: مقصد دیار قدس است، سوار شوید!
واقعیت این است: دعوای اصلاح طلبان و اصولگرایان بر سرِ انتخابِ لکوموتیوران قطاری است به مقصدِ دیار قدس! تا پیمانکاران و بهرهمندان منابع ملی برای خدمات رسانی به مسافرین این قطار، همقطارانِ خودشان باشند! آن هم از جیب ملت پیاده و محروم! موضوع ربایشِ جیب و جبینِ ملت پیاده، برای اهدافِ انقلابی است، نه بیشتر!
دوست اصلاح طلب و دوآتشهای که نمیخواهد غبن خویش را باور کند، ناراحت شده است که چرا من پیشنهاد کردهام که خاتمی و موسوی از قانون اساسی توبه کند؟ و با این حساب مردم از انتخابات ناامید شده و میدان برای جناح رقیب باز میماند و سر ایشان بی کلاه! او معتقداست که اصولگرایان آرزو دارند که اصلاحطلبان از انتخابات دلسرد شوند! پرسش اینجاست که: خب! گیریم که شما بر خلافِ مقتدایتان میرحسین موسوی از مکانیسم راستی آزمایی صندوق رأی مطمئن باشید! اما این دعوا برای پیمانکاریِ جنگ و رسیدن به دیار قدس چه ربطی به ملتِ بینوا دارد که نه سر پیاز است نه ته پیاز؟
البته که شما پیوسته میتوانید در هر انتخاباتی شرکت کنید!
آنقدر شرکت کنید تا این قانون شما را با لکوموتیورانیِ رؤسایِ برگزیدهی غیرملتزم به ملت و کارگزاران مجلسیشان، به دیار قدس برساند! و در این معرکه یکی در میان حرف بی بنیادِ "مردم مردم" بزنند و بعد به مصلحت از حرف خود توبه کنند و شما برای چندمین بار استدلال و سفسطهی سربه تاق کوبیدن اعتماد مردمی را باور کنید و باز به روی مبارک نیاورید! و باز ایشان از شعارهایِ غیرحقوقی و غیرقانونی و ناممکن خود توبه کنند، اما از قانونِ بیاختیاری و بردگی و ویرانی اعتماد ملی توبه نکنند!
باور کردن شعار بدونِ تضمین، که داستان همان روباه است و زاغ... اما چرا تو باز از بازی در این دام شادی؟
دشمن ما جهل است هموطن! جهل به اینکه قطار انقلاب، قانونا تنها یک سوزنبان و یک مسیر بیشتر ندارد! و پرسش حیاتی این است که: زور زدن برای انتخاب لکوموتیوران و داغ کردن این بازی دوسرسوخت، آیا اساسا کار عاقلانهای است یا جاهلانه؟
قطار پر باشد یا خالی در هر دو حالت معنا دار است!... پس چرا از معنایِ خالی بودنش، تو میترسی؟
پرسش ماهوی این است: امید به صدور انقلاب با خودیها مهم تر است و یا پا پس کشیدن از آن با مشارکت تمام مردم که در نظام تصمیم سازی هیچند؟
اگر کتمان کردن این حقیقتِ قانونی از سوی مدعیان مردم، که ملت قانونا در نوشتنِ ایجابیِ سرنوشت خویش عقیمند و جز نوشتن آن با رفتار سلبی راهی ندارند، خیانت نام نداشته باشد، پس چه نام دارد؟!
.
خیانت یا آگاهانه است یا جاهلانه... اما ندیدن این منطق شفاف و صریح که انتخابات تنها یک دام بیعت برای امید به قانونی است که سرنوشت یک ملت را تنها یکنفر مینویسد نه تمام مردم، و با تثبیت این امید، تو نمیتوانی علیه مقاصد او قیام کنی و راهی هم نداری جز تن دادن به بازیگران همین سرنوشت از کربلا تا قدس... حالا هی شما در ذهن خود امیدوار باش و دل به مقصد این قطار ببند و به پیش برو... فقط به خطای خود اقرار نکن تا حرف مرد یک کلام بماند! :(
پرچمداران گمراهی حتما پیروانی دارند که با شعار دروغین همه را به قانون خویش امیدوار نگاه دارند... از کوزه همان برون تراود که دراوست! از این قانون جز تقسیم ملت به مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی در جنگ جنگ تا پیروزی بیرون نمیآید!
موضوع حتی غرور ویرانگر نیست که "حرف مرد یکی است"، بلکه موضوع جریزه و شهامت است و پذیرفتن خطای استراتژیک نهادینه در قانون اساسی، که شهامت میخواهد و در چنته نیست! گیریم به قیمت ویرانی یک ملت.
بله! لازم است و باید به معرکهی انتخابات بین خودیانِ قانون اساسی امیدوار بود، تا نرخ حضورِ اصلاح طلبان را از بالای 75 درصد در سال 76، در سال 92 و 96 به 52 درصد تعدیل شود تا تحولخواهان باور کنند که تنها 4 درصد با اصولگرایان فاصله دارند؟
آیا وقتی دشمنان ارادهی ملی، کیفیت و کمیتِ حضورت را خود شمارش و تعدیل میکنند و تو نمیتوانی اثبات کنی که چند درصدی؟ و باور میکنی که تنها 4 درصد با اصولگراین تفاوت داری را میخواهی باور کنی و مواد اولیه در اختیار جمع بیعت کنندگان با قانونی که تو را عقیم کرده بگذاری، به معنای این است که فهمش مشکل است که چگونه میشود بازیچهی امید به قانونی شد که تنها به تعداد امیدواران به قانون نیاز دارد نه این و آن...، و روحانی تنها یک وسیله است که در وقت مقتضی چرخشی میکند که تو حیران بمانی و کاری ازدستت ساخته نباشد!
آیا فهمش مشکل است؟
این ملت نیازی به غول چراغ جادو ندارد ...این ملت را تعصب و "حرف مرد یک کلام است" نابود خواهد کرد!
با حرص و ولع میخواهید سوار قطاری بشوید که شما را ببرد به جنگ با اسرائیل و امریکا و هر چه غیرخودی است؟ بسم الله... اما چرا از جیب ملت؟
آیا جز این است که عشق شما به شعارهایِ غیرقانونی خاتمی، تنها این قطار را پر از مسافر میکند؟!
پیاده نمیشوید؟! مبارکتان باشد! اما چرا روی جهل مردم به کارکرد قانون موج سواری می کنید؟ چرا مقصد واقعی و قانونی این قطار را لاپوشانی میکنید؟ گیریم که توی مسیر به جای ساندیس و کیک به مسافرین چلوکباب دادند! اما چرا نمیگوئید در مقصد هر چه خوردهاند از دماغشان بیرون خواهد آمد؟
چه اصراری دارید ذغال سنگ به کورهی موتور این قانونِ سنتی بریزید؟ جز مامورخریدی و پیمانکاری تامین ذغال سنگ و سوخت قطار چه امیدی هست؟
گیریم که به جای "محمود"، حسن و یا حسین لکوموتیوران این قطار شد!
آیا ایشان دارای اختیاراتِ قادر مطلقه طبق بند یک اصل 110 هستند که سرنوشت و مقصد قطار را به سفارش ملت تعیین کنند؟! مسئولین جز جاده صاف کنی برای این قطار انقلاب که باید به ناکجا صادر شود، چه کار فوق العادهای میتوانند بکنند که شما بدان امیدوارید؟
اصلاح طلبان گرامی!
چرا بصورت زنجیرهای و روبنایی به این سخنران و آن سخنرانِ بیاختیارتر از روز پیش، دل بستهاید و از رای خود در صندوقها دلشادید؟ چرا از درخواست توبهی خاتمی و پرچمداران اصلاح طلب از قانون حصر و جنگ روی برمیگردانید؟ و یا شاید بصورتِ زیربنایی از حصر یک ملت پیاده، خوشحالید و ما نمیدانیم!
به کجای این قانون و ملتزمین به سیاستهای کلی نظام دلبستهاید؟ با استدلال توضیح دهید تا ما پیادهها هم با شما همدل شویم و سوار قطار صدور انقلاب شویم.
اختیار لکوموتیوران سرسبز شما برای تغییر مسیر طبق سفارش شما، چقدر است؟
این اختیار چقدر است که زور کارگزاران مجلس هم بدان نمیرسد؟
واقعا قرار است تا کی سر زیر برف داشت و امیدوار بود؟
آیا پاسخی هست؟
خیام ابراهیمی
14 آبان 1396
39 سال است که مجریانِ "قانون اساسی" از محل منابع ملی، با غیرخودیان داخلی و جهان در حال جنگند برای صدور انقلاب! این یک تکلیف قانونی در اختیار قادر مطلقه است و هیچ رئیس جمهوری نمیتواند از زیر بار آن شانه خالی کند!
حسن نصرالله اقرار کرد که تمام حیثیت و وجودشان وابسته به پول ایران است و ایشان بدون ایران هیچند! و در ایران چیزی به نام پارس و فرهنگِ پارسی نیست و مسئولینِ نظام ایران سید و عربند!
دیروز سعد حریری نخست وزیر لبنان بعد از دیدار با ولایتی (نماینده رهبری)، به علت خطر جانی و ترس از ویرانگری نظام ایران در لبنان و سوریه و منطقه خاومیانه از مقام خود استعفاء داد!
براستی 39 سال است که منابع ملی ایرانیان، به مجوز چه قدرتی در منطقه هزینه میشوند جز اختیارات قانونی؟ باید از پرچمداران اصلاحات و پیروانشان که به این قانون امیدوارند پرسید: صدور انقلاب یعنی چه؟
جنگ افروزی و تنش و صدور انقلاب ربطی به محمود و حسن و حسین ندارد که مدام به این مدعی و آن مدعی دل میبندند! ریشهاش در قانونی است که جملگی ملتزم به تصمیم سازی قدرت مطلقه در آنند!
حقیقت این است: مقصد دیار قدس است، سوار شوید!
واقعیت این است: دعوای اصلاح طلبان و اصولگرایان بر سرِ انتخابِ لکوموتیوران قطاری است به مقصدِ دیار قدس! تا پیمانکاران و بهرهمندان منابع ملی برای خدمات رسانی به مسافرین این قطار، همقطارانِ خودشان باشند! آن هم از جیب ملت پیاده و محروم! موضوع ربایشِ جیب و جبینِ ملت پیاده، برای اهدافِ انقلابی است، نه بیشتر!
دوست اصلاح طلب و دوآتشهای که نمیخواهد غبن خویش را باور کند، ناراحت شده است که چرا من پیشنهاد کردهام که خاتمی و موسوی از قانون اساسی توبه کند؟ و با این حساب مردم از انتخابات ناامید شده و میدان برای جناح رقیب باز میماند و سر ایشان بی کلاه! او معتقداست که اصولگرایان آرزو دارند که اصلاحطلبان از انتخابات دلسرد شوند! پرسش اینجاست که: خب! گیریم که شما بر خلافِ مقتدایتان میرحسین موسوی از مکانیسم راستی آزمایی صندوق رأی مطمئن باشید! اما این دعوا برای پیمانکاریِ جنگ و رسیدن به دیار قدس چه ربطی به ملتِ بینوا دارد که نه سر پیاز است نه ته پیاز؟
البته که شما پیوسته میتوانید در هر انتخاباتی شرکت کنید!
آنقدر شرکت کنید تا این قانون شما را با لکوموتیورانیِ رؤسایِ برگزیدهی غیرملتزم به ملت و کارگزاران مجلسیشان، به دیار قدس برساند! و در این معرکه یکی در میان حرف بی بنیادِ "مردم مردم" بزنند و بعد به مصلحت از حرف خود توبه کنند و شما برای چندمین بار استدلال و سفسطهی سربه تاق کوبیدن اعتماد مردمی را باور کنید و باز به روی مبارک نیاورید! و باز ایشان از شعارهایِ غیرحقوقی و غیرقانونی و ناممکن خود توبه کنند، اما از قانونِ بیاختیاری و بردگی و ویرانی اعتماد ملی توبه نکنند!
باور کردن شعار بدونِ تضمین، که داستان همان روباه است و زاغ... اما چرا تو باز از بازی در این دام شادی؟
دشمن ما جهل است هموطن! جهل به اینکه قطار انقلاب، قانونا تنها یک سوزنبان و یک مسیر بیشتر ندارد! و پرسش حیاتی این است که: زور زدن برای انتخاب لکوموتیوران و داغ کردن این بازی دوسرسوخت، آیا اساسا کار عاقلانهای است یا جاهلانه؟
قطار پر باشد یا خالی در هر دو حالت معنا دار است!... پس چرا از معنایِ خالی بودنش، تو میترسی؟
پرسش ماهوی این است: امید به صدور انقلاب با خودیها مهم تر است و یا پا پس کشیدن از آن با مشارکت تمام مردم که در نظام تصمیم سازی هیچند؟
اگر کتمان کردن این حقیقتِ قانونی از سوی مدعیان مردم، که ملت قانونا در نوشتنِ ایجابیِ سرنوشت خویش عقیمند و جز نوشتن آن با رفتار سلبی راهی ندارند، خیانت نام نداشته باشد، پس چه نام دارد؟!
.
خیانت یا آگاهانه است یا جاهلانه... اما ندیدن این منطق شفاف و صریح که انتخابات تنها یک دام بیعت برای امید به قانونی است که سرنوشت یک ملت را تنها یکنفر مینویسد نه تمام مردم، و با تثبیت این امید، تو نمیتوانی علیه مقاصد او قیام کنی و راهی هم نداری جز تن دادن به بازیگران همین سرنوشت از کربلا تا قدس... حالا هی شما در ذهن خود امیدوار باش و دل به مقصد این قطار ببند و به پیش برو... فقط به خطای خود اقرار نکن تا حرف مرد یک کلام بماند! :(
پرچمداران گمراهی حتما پیروانی دارند که با شعار دروغین همه را به قانون خویش امیدوار نگاه دارند... از کوزه همان برون تراود که دراوست! از این قانون جز تقسیم ملت به مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی در جنگ جنگ تا پیروزی بیرون نمیآید!
موضوع حتی غرور ویرانگر نیست که "حرف مرد یکی است"، بلکه موضوع جریزه و شهامت است و پذیرفتن خطای استراتژیک نهادینه در قانون اساسی، که شهامت میخواهد و در چنته نیست! گیریم به قیمت ویرانی یک ملت.
بله! لازم است و باید به معرکهی انتخابات بین خودیانِ قانون اساسی امیدوار بود، تا نرخ حضورِ اصلاح طلبان را از بالای 75 درصد در سال 76، در سال 92 و 96 به 52 درصد تعدیل شود تا تحولخواهان باور کنند که تنها 4 درصد با اصولگرایان فاصله دارند؟
آیا وقتی دشمنان ارادهی ملی، کیفیت و کمیتِ حضورت را خود شمارش و تعدیل میکنند و تو نمیتوانی اثبات کنی که چند درصدی؟ و باور میکنی که تنها 4 درصد با اصولگراین تفاوت داری را میخواهی باور کنی و مواد اولیه در اختیار جمع بیعت کنندگان با قانونی که تو را عقیم کرده بگذاری، به معنای این است که فهمش مشکل است که چگونه میشود بازیچهی امید به قانونی شد که تنها به تعداد امیدواران به قانون نیاز دارد نه این و آن...، و روحانی تنها یک وسیله است که در وقت مقتضی چرخشی میکند که تو حیران بمانی و کاری ازدستت ساخته نباشد!
آیا فهمش مشکل است؟
این ملت نیازی به غول چراغ جادو ندارد ...این ملت را تعصب و "حرف مرد یک کلام است" نابود خواهد کرد!
با حرص و ولع میخواهید سوار قطاری بشوید که شما را ببرد به جنگ با اسرائیل و امریکا و هر چه غیرخودی است؟ بسم الله... اما چرا از جیب ملت؟
آیا جز این است که عشق شما به شعارهایِ غیرقانونی خاتمی، تنها این قطار را پر از مسافر میکند؟!
پیاده نمیشوید؟! مبارکتان باشد! اما چرا روی جهل مردم به کارکرد قانون موج سواری می کنید؟ چرا مقصد واقعی و قانونی این قطار را لاپوشانی میکنید؟ گیریم که توی مسیر به جای ساندیس و کیک به مسافرین چلوکباب دادند! اما چرا نمیگوئید در مقصد هر چه خوردهاند از دماغشان بیرون خواهد آمد؟
چه اصراری دارید ذغال سنگ به کورهی موتور این قانونِ سنتی بریزید؟ جز مامورخریدی و پیمانکاری تامین ذغال سنگ و سوخت قطار چه امیدی هست؟
گیریم که به جای "محمود"، حسن و یا حسین لکوموتیوران این قطار شد!
آیا ایشان دارای اختیاراتِ قادر مطلقه طبق بند یک اصل 110 هستند که سرنوشت و مقصد قطار را به سفارش ملت تعیین کنند؟! مسئولین جز جاده صاف کنی برای این قطار انقلاب که باید به ناکجا صادر شود، چه کار فوق العادهای میتوانند بکنند که شما بدان امیدوارید؟
اصلاح طلبان گرامی!
چرا بصورت زنجیرهای و روبنایی به این سخنران و آن سخنرانِ بیاختیارتر از روز پیش، دل بستهاید و از رای خود در صندوقها دلشادید؟ چرا از درخواست توبهی خاتمی و پرچمداران اصلاح طلب از قانون حصر و جنگ روی برمیگردانید؟ و یا شاید بصورتِ زیربنایی از حصر یک ملت پیاده، خوشحالید و ما نمیدانیم!
به کجای این قانون و ملتزمین به سیاستهای کلی نظام دلبستهاید؟ با استدلال توضیح دهید تا ما پیادهها هم با شما همدل شویم و سوار قطار صدور انقلاب شویم.
اختیار لکوموتیوران سرسبز شما برای تغییر مسیر طبق سفارش شما، چقدر است؟
این اختیار چقدر است که زور کارگزاران مجلس هم بدان نمیرسد؟
واقعا قرار است تا کی سر زیر برف داشت و امیدوار بود؟
آیا پاسخی هست؟
خیام ابراهیمی
14 آبان 1396
No comments:
Post a Comment