Saturday, January 13, 2018

مزرعه تولید زامبی

مزرعه تولید #زامبی و خونِ خشکیده در چشمِ گریان
1) سخنرانی‌های قذافی و صدام شبیه هم بود! لافِ ملتی آگاه‌و همیشه‌درصحنه و ضدّامپریایسم! از افتخاراتشان انتخابات فراملی 90درصدی! اما فساد قانونیشان از این‌ورِ آب کمتر! فرمولِ عدل آن‌ بت‌ها: ظلم بالسّویه!
این‌ورِ آب اما از جیب میلیون‌ها شهروند خفت‌شده در قانون‌ِ زورگیری‌ِ‌باور، چندهزار پیمانکار و آقازاده‌ در پروژه‌های آبکی‌و خرغلت‌زنی در پول مفت مالباختگان اعتماد و دوسه‌میلیون بادیگارد گرسنه‌یِ شاغل با حقوقِ‌هیئتی برای پراندن مگس از زخم‌های رعایا، با پفک‌و چوب‌بستنی‌و بلیط مجانی استخر رادیواکتیو و باشگاه‌ِ خبردارانِ آتش‌به‌اختیاری به شرط تیرخلاص‌زنی و رضایت به‌نان خشک جاسوسی در سفره‌یِ خون شریک و گوشت‌کوب بر سر و نخود و لوبیایِ هستیِ همسایه...
2) سال 74 یکی تعریف می‌کرد: "بت‌پرستی" در محل کارش آنقدر اهل حرام و حلال بود که شماره تلفن شخصی را با خودکار شخصی در کاغذ شخصی می‌نوشت! به او گفته‌بود: سخت نگیر! موقعی که به این شماره فکر می‌کنی از وقت بیت‌المال دزدیده‌ای! او اکنون برای خود یک #سردار_الماس در مالزی است!
چند هفته پیش فرزندِ یک خاورشناس به عنوان موفق‌ترین سرمایه‌گذار خارجی از دولت کانادا لوح تقدیر گرفت! بودجه اپوزیسیون جعلی امید هم به حساب‌هایشان واریز شد! تجارتِ تهدید و تطمیع در ساختارِ کِشت و صنعتِ توسعه‌ی ترس بنیادی، خوب جواب می‌دهد!...موش‌ها و سگ‌های خانه‌گی از محل پاکسازیِ موشها و سگ‌های خیابانخواب و ولگرد، چاق‌تر می‌شوند! پرچم محرومین را هم در یک‌دست می‌گیرند و انگشت جوهری آن دست را پنهان می‌کنند و با شعارهای داغ تر از کاسه‌ی آش، از حالا به فکر نفوذ و صدور خویش در آینده‌اند!
3) دلال و آقازاده، از میانِ جهنم، خیلی شیک و برازنده و چشم نواز از کنارت رد می‌شوند و آتش نمی‌گیرند! آنها شهروندان مدنی موفق و ویژه‌خوار و قوی دارای ژن برترند که قانونی رفتار می‌کنند و جنس نسوز دارند! آب و لوچه‌ی جوانان از شکل قدم زدن ایشان راه افتاده روی لبی که با دستمال سرخ از اشک پدر و مادرها پاک می‌شود... آه از نهادت بلند می‌شود!... هر کسی در کار خویش بند می‌شود!
4) چند ساعت پیش درفکر نزولِ میزانِ هوش عاطفی-هیجانی و رفلکس و حساسیت انسانی جامعه بویژه در سطحِ مسئولین رده‌های مختلفِ نظام‌های ایدئولوژیک و توتالیتر آدمک‌سازِ نسوز بودم و در فکر احوالِ کارگزارانِ بی‌اختیارِ واداده در قوایِ سه‌گانه‌یِ غیرمنفک‌شان؛ که در دراز مدت چگونه یک ساختار حقوقی غیرپاسخگو که کشنده‌یِ استقلال و نبوغ و ابتکار و امیدِ شهروند عقیم است، با مجریانی بر اساس مکانیسمِ اعتمادِ هیئتی و غیرتشکیلاتی و حرف مفت و شعار و بوق و کرنا، می‌تواند روح جامعه‌ای را با رفتارهای خودآگاه و یا ناخودآگاه متحول کنند؛ طوری که میزان واکنش نسبت به یک فاجعه و یا حقوق مسلم پایمال‌شده احساس نشود و آنقدر سطحی باشد که با یک چای تلخ و دو تا حبه خبر شیرین و چند جوک ترش و شور برطرف شود و تسلی یابد و باز در دوری باطل روز از نو و روزی از نو...!
5) در چنین ساختارِ آدمکسازی و آدمکشی، به باورم ما شاهد یک فاجعه‌ی ملی هستیم و در آرامش قبل از طوفان به‌سر می‌بریم! در دقایقِ زنجیره‌ای امید کاذب (تو حرفِ مفت بزن! تا من کار خودم را یکنم)، وقتی این امید عقیم ناشی از تسلیم نهادینه به زورگیریِ‌باور تثبیت شود، آنگاه دمایِ کنش و واکنش معنادار و عاطفی و انسانی "گورکن و مرده"، هر دو سرد و یخ است!
هر چند گریه‌کن‌های اجاره‌ای و عزاداران دورهمی، فقط بدنشان گرم است!...آنها نیز در این بازیِ زنجیره‌ای، یا مدتهاست که مرده‌اند، و یا در حال احتضار و جان کندنند و خود بی خبر!
بیچاره نونهالانی که در این میان پرپر می‌شوند... بینوا نسل بعدی... بینواد اعتماد و مدنیت!
در گیرودار انفجار یک بمب اتمی‌، عمق فاجعه پیدا نیست!
حیوانات به تقلا افتاده‌اند... گویا زلزله‌ای در کار است!
سخنرانی‌های قذافی و صدام شبیه هم بود! سرد و تکراری و تهدیدآمیز، بدون حسی انسانی، با کتمان حق و فرافکنی مسئولیت رهبری بر دوش بازیگران خود و خوانش معکوس واقعیت و دروغ و تصدیقِ این که: "ما همه باهم مستیم!"... بت‌های سنگی پیش از مرگ مرده بودند و "مرده" از "کشته مرده" خوشش می‌آید! مخصوصا که یخ زده باشد!... هیچ امیدی به بت نیست! اما بادیگاردها باید کنار همسایه‌های زنده زندگی کنند... شهر بــو می‌کشد!
#باید_خون_گریست
خیام ابراهیمی
20 دی 1396


No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...