رقصی چنین
میانهی میدانم آرزوست! حضورِملی تا پیروزی و احقاقِ وحدتِملیِخودجوش بهجای
وحدتِفرمایشی و چکشی، بهعنوانِ بزرگترین قدرت بازدارندهی سلطهیِ داخلی و خارجی!
کس نخارد پشتِ من، جز ناخن انگشت من!
آیا 5میلیون تسلیمِ خودی و ویژهخوارِقانونی در متنِ نمازجمعهها، در آغوشِ 50میلیون غیرخودیِ قانوناعقیم در حاشیه، مام میهن را به شریکان خاک مشترک، پس خواهند داد؟! باید در زبانمشترکحقوقیِملی که میراث 40سال #زورگیری_عقیدتی برای نفیِ اولویت حق آبوخاک طبیعیِ و اولیهیِ ایرانیانِ مستقل و صاحبحق، بر هر حقِ ژن برتر و ابترِ ثانویه از قبیل ایدئولوژی و تکنولوژی و هوش و سرمایه و مالکیت و قوم و نژادِ هزارفامیل است، تجدید نظر کرد!
مگر پدرهای ما مالکِ سرنوشت ما بودند؟!
خمینی (در بهشت زهرا):" به چه حقی ملت پنجاه سال(پیش) از این، سرنوشت ملتِ بعد را معین میكند؟ سرنوشت هر ملتی به دست خودش است! اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند؟ هر کسی سرنوشتش با خودش است! مگر پدرهای ما ولیِ ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که در صد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، میتوانند سرنوشت یک ملتی را که بعدها وجود پیدا کنند، آنها تعیین بکنند؟"
40 سال است که ادبیاتِ غیردیپلماتیک و خشونتبارِ حذفیِ چماق و تهدید و تطمیع و سیلیزدن و از دیواربالارفتن وگروگانگیری و گروگانفروشی و صدور فیزیکی خودی به غیرخودی، با تثبیت در قانون اساسی و تکلیفِ قانونمداران بینوا، با تقسیم و پارهکردنِ ملتی واحد به مؤمنوکافر و خودیوغیرخودی، عملا و قانونا منابع ملی و سرنوشت یک ملت را در تکدستِ بالای سر یک گروه منسجمِ اقلیت و خیلِ اکثریت پراکنده، قبضه کرده و با وعدههای غیرپاسخگو در پای صندوقهای دور از دسترس ملت محذوف، بر اساس مکانیسم اعتماد سنتی ودیمی و هیئتی و غیرقابل راستیآزمایی و غیرپاسخگو، برای تداوم قانونِ آسمانی و فرازمینی و فراملی خود، از ملتی ناگزیر به لطایفالحیل بیعت گرفته و سرانِ اپوزیسیون هم بر اساس ابتلاء به همین ادبیات تحمیلی 40 ساله، هی خون خوردهاند و فحش دادهاند و شاخ و شانه کشیدهاند و در جدالی دوسویه به شلکن سفتکنِ قلدران عالم، از فرزندان ملت قربانی گرفتهاند، تا زندگی در خوره و جذامی زنجیرهای از دلار 69 ریالی بین تحریم و لابی و توافق و جرزنی و تحریم و لابی و توافق و جرزنی و ... به دلار 100000ریالی ناامن و لهیده و مستهلک شود و بازیگرانِ این بازی با حیثیت ملتی قانونا در امنیت میلی با سندی قانونی بصورت قطعی و تضمینی بهشتی باقی بمانند و ملتی بتدریج در جهنمی خودسرانه بسوزد و بر اساس خشت کج اولیه در اسفلالسافلینِ خودساختهی معمار خدعه با اعتماد ملی (به سعی اربابِ سایه) بپوسد و بسازد!
اما دیگر وقت آن است که از این بازیِ تفرقه برانگیز و خشونتبارِ ویرانگر که "تک" و حملهای است به وحدتِ اراده ملی براندازی شده در قانون اساسی، خارج شد! که #براندازی اسم رمزِ تداومِ قانون ویرانی است!
انقلاب در ادبیات اپوزیسیون، یعنی پاتکی ملی، به آتش به اختیاران قانونا ویژهخوارِ اربابان داخلی و خارجی!
و تغییر در تاکتیک و شیوههای سنتی اصلاح و تغییر و تحولخواهی بنیادی، از روشِ انفجار خشم فروخورده و فحش و نفرت سخت، به عشق و مهرورزی و هم افزایی ملی نرم، میتواند تهدیدِ ویرانگرِ انحصارگرایی زورگیران عقیدتی تمامیتخواه قانونی را به یک فرصت ملی برای تحولات وحدتبخش تبدیل کند.
آیا #سفر_عشق میتواند ادبیات لاتی و لات بازی را که تاکتیکی از سوی تمامیتخواهان و اربابان داخلی و خارجی است و گسترش آن در میان آزادیخواهان و وطندوستان و مخالفین نظام سلطه، با نفوذ مزدورانِ کاسب و انتحاری و یا خودیهای گروگانگیریشده ممکن میشود را در اپوزیسیون زخمی و دردمند و عصبی و به ته خط رسیده، به ادبیات وحدتبخش ملی و عشق به دگراندیشی تبدیل کند؟
رصد کنیم: براستی چه کسانی به ادبیات خشونتبار ناشی از کین و نفرت دامن میزنند؟
و چه کسانی به چاه نمایی متکی بر تریبونهای قدرتِ اربابان سلطه، به چند واسطه مشغول بیزنس با خونِ ملت بینوا و یتیمند؟
نگاهی به ادبیات صاحبان رسانههای اپوزیسیونِ دارای تریبون بیندازیم! براستی این این هموطنانِ وابسته و مستقلِ زخمدیده و دردمند، چقدر صلاحیت به وحدت کشاندن ملت را از طریق شیوههای جنگی و آتش به اختیاری دارند که به چند شعارِ جسته گریختهی مهندسیشده و هماهنگ، به قصد انتقام و آتش و خون، طلایهدارِ تمام ملتی شدهاند که قدرت تشکیلاتی برای حرکتهای هدفمند و معنادار ندارد؟!
آیا اپوزیسیون در راستای تاکتیک استراتژیک نظام سلطه برای تثبیت مناسبات لات بازی و آتشبیاری برای آتش به اختیاران گام بر نمیدارند؟ و چه کسی باید بهای این تنش آفرینی خشن القائی از ستادهای درآمانِ خشونت را در میدانِ عمل و صف با خون دیگران بدهد؟ جز مردم جان بهلب آمده؟
اینک برای پاتک زدن به طالبانِ خشونت و روشهای انقلابی و جنگی، نیاز به انقلابی در ادبیات ملی برای #صلح و مهرورزی ملی داریم!
باید تهدیدِ جدایی و تنش را به فرصت تبدیل کرد! و آلودهی بازی خشونتبارِ چنین ادبیاتی نشد! و با آتشبیاری و آتشبهاختیاری در دام غیرپاسخگویی و کل کل و رجز عصر حجری و غیرمدنی، هیچ ایرانی را برای مقابلهبهمثل با اختیاراتِ خشن اما قانونی نظام، تحریک نکرد! از سویی دیگر، مطالبات رعیتوار و روبنایی و قطرهچکانی از ارباب مطلقه و امید به صندوقِ مصلحتِ یحتمل همیشهسوراخی که فاقد مکانیسم راستیآزمایی و نظارت ملی از این ستون به ستون بعدی است، چاره ساز نیست! نه از اعتماد به تارِ ریش و سیبیل داییجان سیدسبزممدِ مردمسالار آبی برای مردم گرم خواهد شد؛ چرا که در دامِ سفسطهی او رعایا تنها مجازند برای خود کدخدا و سالاری تعیین کنند شاغال به #مردمسواری_دیمی تا دیار قدس! و نه از قسم حضرتعباس خانعمو محمودِ سیاهکار و شیخحسن مکار حباببنفش، ترهای برای ملتِ خس و خاشاک، خُرد خواهد شد! چرا که جملگی ملتزمین قانونا بیاختیار و تدارکاتچیانی امنیتی و حقوقدان در یک قطارِ قانونی روی دو ریل چپ و راست، به دیار قدس یک اربابند که بنا بر اختیارات مطلقهیِ بندِ 1 اصل 110 قانون اساسی، سرنوشت یک ملت تنها با اوست؛ نه به سفارش مردم!
وقتی نمایندگان ویژهخوارِ سه قوا، دیوار و سپری باروتی، بین مردم و قادر مطلقهاند، وقت آن است که صدای اکثریت خود را مستقیما به گوش نظام قانونی و تاریخ نویسان مستش، رساند و حضور خود را علنی نمایاند و اکثریت خود را کنار اقلیت برخوردار، در روز روشن اثبات کرد! تا میان قرطاس و بروکراسیِ ارز و سکههایِ خونین مجلسی گم نشود! که دست مردم بدون تشکیلات به گوش کرانِ مکلف و باربردار نمیرسد!
هر هفته فضایِ مردمی-حکومتیِ هر #نماز_جمعه را در هر ولایت، بصورت نشسته و ایستاده، در حاشیه (و نه در متن بیعت) در آغوش بگیریم و اکثریتِ محرومِ خود را بر اقلیتِ برخوردار، برای تغییر قانون به نفع حضور تمام صاحبانحق اثبات کنیم!
وگرنه همچون 110 سال پس از مشروطیت در دامهای تنشآفرین و سرکوب در معرکهها و راهپیمائیها و اعتراضاتِ بدون مجوز، به قیمت قربانیشدن ملت عقیم و پراکنده و بدون تشکیلات، قربانی و ول معطلیم!
تهدیدِ سرکوبِ شورشهای غیرمجاز پراکنده را، به فرصتی ملی، با آدرس درست در میدانی مجاز، تبدیل کنیم! برای تعبیرِ استدلالِ ضرورتِ مردمی بودنِ مجریِ معمار براندازِ نظام پهلوی متکی بر قانونی که اراده ملی را به جهلِ خودش براندازی کرد، و اعلام #درخواست_تغییر_قانون_اساسی به نفع حضور تمام ملت زنده (نه مرده ی دیروزی) و احقاق اراده ملی براندازیشده در قانون، برای انتقال قدرتِ تنها تصمیمساز سرنوشت ملی، به تمام مردم!
ملت میتواند یک زبان مشترک حقوقی وحدتبخش را بر اساس برجسته کردنِ حق ابتدایی آب و خاک مشاع و مشترک، با پالودن خود از مردهخواری و حرامخواری از سهم و حقوق شریکان را تمرین و تجربه کند! اگر بنا بر مهروزی و بخشش و #سفر_عشق در حاشیه (نه متن) میدانهای دارای مجوزِ حکومتی باشد!
که نظام یعنی مردم براندازی شده به خشت اولِ قانونی کج. به قانون کج حرام مخور در سفرهی خونین، هموطن! که سفرهام خالی و خونین است!
بیا با هم در این وحدت برقصیم...که جمله، فتنه در قانونِ نقصیم!
خیام ابراهیمی
17 تیر 1397
.
1- #خامنهای (در انتخابات ریاست جمهوری- سال 92):
رای و نظرِ مخالفینِ نظام و رهبری، خواندنی و مهم است(نقل به مضمون)!
او از مخالفین نظام علیرغم مخالفت با نظام و قانون اساسی، با تاکید بر عِرقِ ملی، دعوت به شرکت در انتخابات ریاست جمهوری (به نیتِ بیعت) کرد! از اینرو برای اولینبار پس از انقلاب، ایرانیانِ مخالفِ نظام و قانون اساسی را به رسمیت شناخت! پس همه میتوانیم برای وحدت ملی با قانون اقلیت#بیعت_نکنیم و برای خود به عنوان یک ملت واحد اعتبار و مقبولیت بخریم و مشروعیتِ قانون تفرقه و فتنهی اقلیت را به نرمی و هشدار و بشارت و مهرورزی، زیر سؤال بریم و وطن را از شرّ این قانون جدایی، نجات دهیم و یکی شویم! که زهرِ فتنه در جام وطن قانونی است! موریانه در کامِ میهن، کانونی است!
کس نخارد پشتِ من، جز ناخن انگشت من!
آیا 5میلیون تسلیمِ خودی و ویژهخوارِقانونی در متنِ نمازجمعهها، در آغوشِ 50میلیون غیرخودیِ قانوناعقیم در حاشیه، مام میهن را به شریکان خاک مشترک، پس خواهند داد؟! باید در زبانمشترکحقوقیِملی که میراث 40سال #زورگیری_عقیدتی برای نفیِ اولویت حق آبوخاک طبیعیِ و اولیهیِ ایرانیانِ مستقل و صاحبحق، بر هر حقِ ژن برتر و ابترِ ثانویه از قبیل ایدئولوژی و تکنولوژی و هوش و سرمایه و مالکیت و قوم و نژادِ هزارفامیل است، تجدید نظر کرد!
مگر پدرهای ما مالکِ سرنوشت ما بودند؟!
خمینی (در بهشت زهرا):" به چه حقی ملت پنجاه سال(پیش) از این، سرنوشت ملتِ بعد را معین میكند؟ سرنوشت هر ملتی به دست خودش است! اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند؟ هر کسی سرنوشتش با خودش است! مگر پدرهای ما ولیِ ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که در صد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، میتوانند سرنوشت یک ملتی را که بعدها وجود پیدا کنند، آنها تعیین بکنند؟"
40 سال است که ادبیاتِ غیردیپلماتیک و خشونتبارِ حذفیِ چماق و تهدید و تطمیع و سیلیزدن و از دیواربالارفتن وگروگانگیری و گروگانفروشی و صدور فیزیکی خودی به غیرخودی، با تثبیت در قانون اساسی و تکلیفِ قانونمداران بینوا، با تقسیم و پارهکردنِ ملتی واحد به مؤمنوکافر و خودیوغیرخودی، عملا و قانونا منابع ملی و سرنوشت یک ملت را در تکدستِ بالای سر یک گروه منسجمِ اقلیت و خیلِ اکثریت پراکنده، قبضه کرده و با وعدههای غیرپاسخگو در پای صندوقهای دور از دسترس ملت محذوف، بر اساس مکانیسم اعتماد سنتی ودیمی و هیئتی و غیرقابل راستیآزمایی و غیرپاسخگو، برای تداوم قانونِ آسمانی و فرازمینی و فراملی خود، از ملتی ناگزیر به لطایفالحیل بیعت گرفته و سرانِ اپوزیسیون هم بر اساس ابتلاء به همین ادبیات تحمیلی 40 ساله، هی خون خوردهاند و فحش دادهاند و شاخ و شانه کشیدهاند و در جدالی دوسویه به شلکن سفتکنِ قلدران عالم، از فرزندان ملت قربانی گرفتهاند، تا زندگی در خوره و جذامی زنجیرهای از دلار 69 ریالی بین تحریم و لابی و توافق و جرزنی و تحریم و لابی و توافق و جرزنی و ... به دلار 100000ریالی ناامن و لهیده و مستهلک شود و بازیگرانِ این بازی با حیثیت ملتی قانونا در امنیت میلی با سندی قانونی بصورت قطعی و تضمینی بهشتی باقی بمانند و ملتی بتدریج در جهنمی خودسرانه بسوزد و بر اساس خشت کج اولیه در اسفلالسافلینِ خودساختهی معمار خدعه با اعتماد ملی (به سعی اربابِ سایه) بپوسد و بسازد!
اما دیگر وقت آن است که از این بازیِ تفرقه برانگیز و خشونتبارِ ویرانگر که "تک" و حملهای است به وحدتِ اراده ملی براندازی شده در قانون اساسی، خارج شد! که #براندازی اسم رمزِ تداومِ قانون ویرانی است!
انقلاب در ادبیات اپوزیسیون، یعنی پاتکی ملی، به آتش به اختیاران قانونا ویژهخوارِ اربابان داخلی و خارجی!
و تغییر در تاکتیک و شیوههای سنتی اصلاح و تغییر و تحولخواهی بنیادی، از روشِ انفجار خشم فروخورده و فحش و نفرت سخت، به عشق و مهرورزی و هم افزایی ملی نرم، میتواند تهدیدِ ویرانگرِ انحصارگرایی زورگیران عقیدتی تمامیتخواه قانونی را به یک فرصت ملی برای تحولات وحدتبخش تبدیل کند.
آیا #سفر_عشق میتواند ادبیات لاتی و لات بازی را که تاکتیکی از سوی تمامیتخواهان و اربابان داخلی و خارجی است و گسترش آن در میان آزادیخواهان و وطندوستان و مخالفین نظام سلطه، با نفوذ مزدورانِ کاسب و انتحاری و یا خودیهای گروگانگیریشده ممکن میشود را در اپوزیسیون زخمی و دردمند و عصبی و به ته خط رسیده، به ادبیات وحدتبخش ملی و عشق به دگراندیشی تبدیل کند؟
رصد کنیم: براستی چه کسانی به ادبیات خشونتبار ناشی از کین و نفرت دامن میزنند؟
و چه کسانی به چاه نمایی متکی بر تریبونهای قدرتِ اربابان سلطه، به چند واسطه مشغول بیزنس با خونِ ملت بینوا و یتیمند؟
نگاهی به ادبیات صاحبان رسانههای اپوزیسیونِ دارای تریبون بیندازیم! براستی این این هموطنانِ وابسته و مستقلِ زخمدیده و دردمند، چقدر صلاحیت به وحدت کشاندن ملت را از طریق شیوههای جنگی و آتش به اختیاری دارند که به چند شعارِ جسته گریختهی مهندسیشده و هماهنگ، به قصد انتقام و آتش و خون، طلایهدارِ تمام ملتی شدهاند که قدرت تشکیلاتی برای حرکتهای هدفمند و معنادار ندارد؟!
آیا اپوزیسیون در راستای تاکتیک استراتژیک نظام سلطه برای تثبیت مناسبات لات بازی و آتشبیاری برای آتش به اختیاران گام بر نمیدارند؟ و چه کسی باید بهای این تنش آفرینی خشن القائی از ستادهای درآمانِ خشونت را در میدانِ عمل و صف با خون دیگران بدهد؟ جز مردم جان بهلب آمده؟
اینک برای پاتک زدن به طالبانِ خشونت و روشهای انقلابی و جنگی، نیاز به انقلابی در ادبیات ملی برای #صلح و مهرورزی ملی داریم!
باید تهدیدِ جدایی و تنش را به فرصت تبدیل کرد! و آلودهی بازی خشونتبارِ چنین ادبیاتی نشد! و با آتشبیاری و آتشبهاختیاری در دام غیرپاسخگویی و کل کل و رجز عصر حجری و غیرمدنی، هیچ ایرانی را برای مقابلهبهمثل با اختیاراتِ خشن اما قانونی نظام، تحریک نکرد! از سویی دیگر، مطالبات رعیتوار و روبنایی و قطرهچکانی از ارباب مطلقه و امید به صندوقِ مصلحتِ یحتمل همیشهسوراخی که فاقد مکانیسم راستیآزمایی و نظارت ملی از این ستون به ستون بعدی است، چاره ساز نیست! نه از اعتماد به تارِ ریش و سیبیل داییجان سیدسبزممدِ مردمسالار آبی برای مردم گرم خواهد شد؛ چرا که در دامِ سفسطهی او رعایا تنها مجازند برای خود کدخدا و سالاری تعیین کنند شاغال به #مردمسواری_دیمی تا دیار قدس! و نه از قسم حضرتعباس خانعمو محمودِ سیاهکار و شیخحسن مکار حباببنفش، ترهای برای ملتِ خس و خاشاک، خُرد خواهد شد! چرا که جملگی ملتزمین قانونا بیاختیار و تدارکاتچیانی امنیتی و حقوقدان در یک قطارِ قانونی روی دو ریل چپ و راست، به دیار قدس یک اربابند که بنا بر اختیارات مطلقهیِ بندِ 1 اصل 110 قانون اساسی، سرنوشت یک ملت تنها با اوست؛ نه به سفارش مردم!
وقتی نمایندگان ویژهخوارِ سه قوا، دیوار و سپری باروتی، بین مردم و قادر مطلقهاند، وقت آن است که صدای اکثریت خود را مستقیما به گوش نظام قانونی و تاریخ نویسان مستش، رساند و حضور خود را علنی نمایاند و اکثریت خود را کنار اقلیت برخوردار، در روز روشن اثبات کرد! تا میان قرطاس و بروکراسیِ ارز و سکههایِ خونین مجلسی گم نشود! که دست مردم بدون تشکیلات به گوش کرانِ مکلف و باربردار نمیرسد!
هر هفته فضایِ مردمی-حکومتیِ هر #نماز_جمعه را در هر ولایت، بصورت نشسته و ایستاده، در حاشیه (و نه در متن بیعت) در آغوش بگیریم و اکثریتِ محرومِ خود را بر اقلیتِ برخوردار، برای تغییر قانون به نفع حضور تمام صاحبانحق اثبات کنیم!
وگرنه همچون 110 سال پس از مشروطیت در دامهای تنشآفرین و سرکوب در معرکهها و راهپیمائیها و اعتراضاتِ بدون مجوز، به قیمت قربانیشدن ملت عقیم و پراکنده و بدون تشکیلات، قربانی و ول معطلیم!
تهدیدِ سرکوبِ شورشهای غیرمجاز پراکنده را، به فرصتی ملی، با آدرس درست در میدانی مجاز، تبدیل کنیم! برای تعبیرِ استدلالِ ضرورتِ مردمی بودنِ مجریِ معمار براندازِ نظام پهلوی متکی بر قانونی که اراده ملی را به جهلِ خودش براندازی کرد، و اعلام #درخواست_تغییر_قانون_اساسی به نفع حضور تمام ملت زنده (نه مرده ی دیروزی) و احقاق اراده ملی براندازیشده در قانون، برای انتقال قدرتِ تنها تصمیمساز سرنوشت ملی، به تمام مردم!
ملت میتواند یک زبان مشترک حقوقی وحدتبخش را بر اساس برجسته کردنِ حق ابتدایی آب و خاک مشاع و مشترک، با پالودن خود از مردهخواری و حرامخواری از سهم و حقوق شریکان را تمرین و تجربه کند! اگر بنا بر مهروزی و بخشش و #سفر_عشق در حاشیه (نه متن) میدانهای دارای مجوزِ حکومتی باشد!
که نظام یعنی مردم براندازی شده به خشت اولِ قانونی کج. به قانون کج حرام مخور در سفرهی خونین، هموطن! که سفرهام خالی و خونین است!
بیا با هم در این وحدت برقصیم...که جمله، فتنه در قانونِ نقصیم!
خیام ابراهیمی
17 تیر 1397
.
1- #خامنهای (در انتخابات ریاست جمهوری- سال 92):
رای و نظرِ مخالفینِ نظام و رهبری، خواندنی و مهم است(نقل به مضمون)!
او از مخالفین نظام علیرغم مخالفت با نظام و قانون اساسی، با تاکید بر عِرقِ ملی، دعوت به شرکت در انتخابات ریاست جمهوری (به نیتِ بیعت) کرد! از اینرو برای اولینبار پس از انقلاب، ایرانیانِ مخالفِ نظام و قانون اساسی را به رسمیت شناخت! پس همه میتوانیم برای وحدت ملی با قانون اقلیت#بیعت_نکنیم و برای خود به عنوان یک ملت واحد اعتبار و مقبولیت بخریم و مشروعیتِ قانون تفرقه و فتنهی اقلیت را به نرمی و هشدار و بشارت و مهرورزی، زیر سؤال بریم و وطن را از شرّ این قانون جدایی، نجات دهیم و یکی شویم! که زهرِ فتنه در جام وطن قانونی است! موریانه در کامِ میهن، کانونی است!
2- #خامنهای در 13 تیر 1395، در دیدار با دانشجویان:
حرف مخالفین نظام و رهبری، جرم نیست!
نمیگویم: #سکوت_ممنوع! حکمی نیست و آزادی! اما بیا به علاج واقعه، پیش از فاجعه: #سکوت_نکنیم!
با زبانِ زلالِ وحدت ملی و #پیشاآزادی ، بهجای زبانِ پرشائبه و تنوعِ سلایق و #پساآزادی
که: هر سخن جاییو هر نکته مقامی دارد!
به همت ملی اکثریت محذوف، میتوان تمام همایشها و نمایشهای قانونی و دارای مجوز را در حاشیه (نه متن) به تصرفِ آغوشِ بزرگِ عشق درآوریم و با هم برقصیم!
که: رقصی چنین میانهی میدانم آرزوست!
تا: به قانونِ دیده و دل واقعی، دیده شویم! و به مصلحتِ قانونِ کاغذِ مجاز، انکار نشویم!
حرف مخالفین نظام و رهبری، جرم نیست!
نمیگویم: #سکوت_ممنوع! حکمی نیست و آزادی! اما بیا به علاج واقعه، پیش از فاجعه: #سکوت_نکنیم!
با زبانِ زلالِ وحدت ملی و #پیشاآزادی ، بهجای زبانِ پرشائبه و تنوعِ سلایق و #پساآزادی
که: هر سخن جاییو هر نکته مقامی دارد!
به همت ملی اکثریت محذوف، میتوان تمام همایشها و نمایشهای قانونی و دارای مجوز را در حاشیه (نه متن) به تصرفِ آغوشِ بزرگِ عشق درآوریم و با هم برقصیم!
که: رقصی چنین میانهی میدانم آرزوست!
تا: به قانونِ دیده و دل واقعی، دیده شویم! و به مصلحتِ قانونِ کاغذِ مجاز، انکار نشویم!
No comments:
Post a Comment