به: دوستِ دشمنِ دوستِ آقای مشنگ!
از: چلّه و تفنگی که تیر و فشنگش گل سرخ است!
موضوع: توبهی گرگ در جنگهای چریکی نامنظم
آقازاده جان!
قربانِ ناموس و جوانمردی و شهامتِ ذوب در ولایتِ کبیر لاکچریاَت!
ای فدایِ سایههایِ پُفِ یوزِ پیرَت درحیاطخلوتِ کفتاران و توهُمِ شیرت، در مناجات با شغالانِ گمنامِ دَلیرَت!
گویا "دشمنِ خودسرِ آدمکِ تو و من"، جنگ چریکی نامنظمی را با روانِ موشهای بینوا بهراه انداخته! شنیدهام نان و آب از لیاخوفِ روسی گدایی میکنی در کسب و کار بینِ خیر و بله، به بلای شرق و غرب به میزان نرخِ وطنفروشی، تا در هر شرایطی افسارِ سرنوشت به صاحبانِ اصلی وطن نفروشی! دست بردار از این خوابِ مصنوعیِ خرگوشی به عشقِ بساطِ دلیرانِ خشخاشی، که دیر بجنبی نمیتونی پاشی!
1) چند وقتی است، که علماء و مهندسینروانیِ جنگهایِبمانی بر جیرهی زندهبهگورانِ سوراخهای مسکونی ما افزودهاند و در شبانه روز چند نوبت بصورتِ نامنظم فیهاخالدونِ رعایا را به شوک الکتریکی قطع و وصلِ نامنظمِ برق مستفیض نموده و کار را از حساب و کتاب خارج کردهاند تا قاطی کنیم و لقمهی کودتا شویم! بعد به ادای تکلیف شرعی و برای خنککردنِ جای سوختگی، برون و اندرونمان را عین آب اماله با آبِ شکلاتی و بصورت نامنظم 18 ساعت راه براه پمپ میکنند و میمکند به قطع و وصل مسلسلوار پراکنده تا به راز این برنامهی بیبرنامهگی، بفهمند که چند مرده حلاجیم و یا تمرینمان دهند که به دریوزگی محتاجیم! سر معمارِ تفخیذتان در جهنم با حوریِ و غلمان نفوذی، گرم باد! این چه مهندسی است آخر؟ ای همه شلیکِ دکترینال بامدرکِ سیکل!
در عوض آب زمزمِ استخر و جکوزی جمیعِ فضلههای فضلاء و عظماء قادر توانای شمالِ شهر غصبیمان در امن و امان است!
همینجا بفرموده و بدلخواه فرمانده، وسط دعوی نرخ تعیین میکنند که: مردم آسوده بخوابید! الآن میآئیم و مرکز و شمال شهر لجنتان در امن و امان است و انبانِ آتشبهاختیاران نگاهبانمان پُر از خونِ مجنون است در حال نعوذ! شیتیل آتشبیاران سرخ رسانه و معرکهی بنفش هم البته محفوظ! پنبهی سبز هم دارد خودش را نرم نرمک گرم میکند تا نقش قمه را بازی کند هنگامِ پخ پخ و مردمسواری دیمی!...بله درست شنیدید جنگ زرگری است تا مال به مالدار نرسد به زور... البته چشم حسود کور.. چه شود؟ استمرارِ خروج ارز از ارضِ غصبی مستدام! اوه مای گاد! نور علی نور!...خواب دیده باشی، خیر است! نمازِ جمعهی مجازت را رها نخواهم کرد تا گم شوی در سوراخِ موش، با هوش! دیر یا زود دارد سوخت و سوز ندارد! از همین هفته انتظار بکش در تمامِ عصرهای شنبه تا پنجشنبه! خودم با شش نفر قربان هر نفرتان خواهیم رفت! جمعا میشویم هشت نفر! آنوقت، هرکه بامش بیش، برفش بیشتر!
2) همسر محترمه میسراید: اگر غیرت داری برخیز و به اداره آب و برق یورش ببر و اَبَویِ معزز و والدهی مکرمهشان را حسابی بالا و پاپین و زیر و زبر کن و ببین آیا خونی در رگ نزدیکتر به رگ گردنشان قل قل میزند در آغل، یا خیر؟ همین!
لازم هم نیست به تأسی از #هانی_کرده یک تیزی به شاهرگِ #وحید_مرادی_یاغی بزنی! آنها خود در مسیری یکطرفه، در صفِ رمههایِ عید قربانند! فقط فصلش ندمیده! خواهشا مادرشان را به عزایِ فرزندشان ننشان تا دلِ محللِ محله، چون دولِ چاه آب شهوتش پر گردد و تشنهلبش سیراب! که انتقام دور از مرام و انصاف است و با حقوق زنان و کودکان و حیوانات در تضاد!
من میلاوَم: اما این مبارز نستوه پشت سنگر مجاز است و اصلا رمق و حالش نیست، گرامی بانو!
"خون" خونِ مدنیاش را میخورد بینوا همسر و بر کلکسیونِ کمپلکسِ قفلها و بیماریهای زنجیرهای روانتنیاش میافزاید و نشانهها میبینم از جنونِ ادواریِ عملیاتِ انتحاری در پیشانیِ بختش... نم نم! خدا به خیر کناد! کلید دار کجاست؟ پردهدار!
برادران و خواهران مافیایِ مقدس! احوال ناآرامتان میگوید باید اجرتان با سیدالشهداء باشد هنوز! لطفا روزی پنج نوبت تست کنید ضمیرِ مشوشِ خویش را به نشست و برخاست در خفای خفقان یک عصرِ کویریِ رطبسوز در تموز! آیا به "الا به ذکر الله تطمئن القلوب" آرامید هنوز؟! آی چکِ "ادعونی استجب لکمتان" را نقد کردهاید به دلارِ سبزِ خونین؟ آیا برای معاشرانِ ضعیفه، صیغهی خواهری برادری خواندهاید یکی در میان و لایی کشیدهاید دو قدم مانده پل صراط؟ آیا کشکتان را سابیده و پشت پرده را نشان داده گروگانگیر ناموسهایتان در کابوس؟ آیا حالتان حسابی استحاله یافته تا در آینه کفتار ببینید بین دو جنِ بوداده؟ خب، پس همین امشب پیش از سحر بلند شو و دو آیه از من بخوان به زبان پارسیِ دری! تو را به ندایِ خودت دعوت میکنم نه خود! که داعی خودِ خود شیطان است با کلاهخودی بر سر و دو شاخِ نشکن! شاخ اینستاگرام اعتبارت را هر چه زودتر بشکن!
3) پیرو اندیشههای زنجیرهای و پلنهایِ زیبایی که برای شریکان دزد و رفیقان قافله در حال طراحی با راپید روی ملحفه و کفن سپیدم، زیر لحاف با خود میاندیشم، گویا دشمنِ خودخوانده، در حال آمادهسازی و یا تستِ حاملهگی روانِ موشهای آزمایشگاهی گورکن هستند، برای روز مبادا! که آیا این قوم یاجوج و مأجوج واکنشی برای مقابله با سلیمان و دوست و یا دشمن دارند یا نه؟! تنها به کار نخود و لوبیا و سیبزمینی سفرهی نفتیِ دیزیِ بزباشِ اربابی میآیند؟
4) بُز باش!
شاخَت را تیز کردهای و دُمبَت را هوا به فرمانبری تا کجا حتی تسلیم به حُکم و فرمانِ طوسیِ قضا، و جای علف سبز، هی قرطاسِ سپیدِ خلخالنشانِ حکمِ تیرِ حکومتی نشخوار میکنی، که چه؟! یعنی در اقتصاد مقاومتی و خرتوخرِ هیئتی، خیلی خری؟ یا به خرسواریِ دیمی، خیلی محشری؟
آیا اینجا بهناگزیر سزاست که بهشیوهی پادشاهیخواهان زخمی و بینوای از عرش به فرش هبوط یافته، جان و روان خاندانِ بیت و مکتبشان را به سیخ و اخیه و سپس بخیه کشید؟!
لا، لا... ابدا! کلا و حاشا!
که از آنجا که باید در سفر عشق، تمرینِ مهرورزی کرد و در مسیر عشق، با عشق تصاحب کرد، نباید با آلتی چون سیخی بیاختیار کبابشان نمود و نمود و نمود! در بصیرت این تدبیرم که چگونه میتوان این موشکورهای مافیایی را آنچنان به روش فرانسوی بوسید و سخت در آغوش گرفت و همچو جبرئیل در شب معراج سینهی صدرشان را فشرد که یا در جا شهید شوند به یک تیر با دو نشان و هر دو به آرزوی دیرینه برسیم؛ و یا آنچنان چون جبرئیل چلاندشان که چرکشان از آب بدن آنچنان بچکد که به شیوه ی سرخپوستها جز گوشت قرمهشده و خشک شده زیر آفتاب از ایشان باقی نماند تا بتوان در زمستان از ایشان در قرمه سبزی کنار کلم بنفش بهره برد!
5) یکی به آخوندکی هار و حشریِ داعشمسلک، گفته بود که این مردمِ صغیر، جملگی فراموشکارند و تو کارت را بکن! اگر به تمامشان شبانه روز هم به تاکتیک جهادالنکاح تجاوز به عنف کنی به قیمت معلوم فی مدت معلوم، با نمایش یک شکلات و دو وق وق صاحاب مجازی از صدا و سیمای کریهالمنظر آقا ابوبکر بغدادی، واقعا فراموش خواهند کرد و به مولودی خواهند پرداخت!
و این تاکتیک امنیتی شده طرحِ درسِ جنگهای نامنظم چریکیِ روسیانِ روسپیپرور تزاری لیاخوف مزاج، برای امنیتِ بانکهای استقراضی ایران و روس و امنیتِ میلیِ شاه قجر و لوطی و عنترهایش!
از تاریخ عبرت بگیر و آن کن که باید! که عقوبت صدام و قذافی و ابوبکر تو را نشاید!
خب به این سعید اسلامی نفوذی باید گفت: برو دام خود بر مرغ دگر نه! آقای ما آقاست و فریب پرچم اسلام ر ا در دستان ابلیس نمیخورد! سربازانِ گمنام سربازان دجال زمان نیستند و بیش از این ایشان را نجس و از عواطف و فیض تطمئن القلوب تهی نکنید! تست کن فطرت حنیف را! آیا ندایی میشنوی هنوز؟ آیا نبض گردنت آرام میشود به ذکرالله هنوز؟ یا تندتر میتپید؟ آیا لبخندت لبخند شهید است؟ یا داری زور میزنی و لبخند میچسبانی بر لبها شیطان؟ آیا آرامش تو از تریاک و قرص است؟ هیهات من الذله!
نه هر انکس که سر تراشد قلندری داند!
موش آزمایشگاهی سزاوارِ مرگِ خرگوش بیهوش و کبوتر بالبریده در آستینِ شعبدهباز نیست!
6) وقتی رسانههای نظام
دلالجانی و مافیا، به مشورتِ مجانینِ لمپن و جانی چون استراتژیستِ اعظم و ازغدبنالحسنالقاسمالرائفیبنشیطانکوچک
در پاتک به تکِ شیطانِ بزرگ، هوش از خونِ قوش نوشیده و او را بهعنوان جنایتکاری
که داروهای خود را بر گرسنگان افریقا امتحان میکرد، سزاوار مرگ میدانستند، اینک
اما در نبردی خودسرانه، شیطان بزرگ را اسوه قرار دادهاند به سوزاندن ملت خویش!
آیا کسی فکر میکرد که روزی خودشان سزاوار چنین منزلتی به اسفلالسافلین، چنین
هار، مکلف به آزمون و خطا با موش و گربهی وطنی شوند! نه! ایشان سخت بیمار شده اند
و تب دار، آن هم از تناول مال حرام و بودار... و دیگر احساسی ندارند در قلب...
همچو معمارِ بیمارشان به خالِ لب یار و در کینِ سایهی ماری در جهلِ غارِ!
خونخواری آیا مورثی است؟
حالِ هاران را که میداند؟! امان!
آزمونِ توانِ واکنشی مردمی که آدمکهای کارگاهی درونِ یک تیمارستانند؟
نتیجه: مافیای وطنی با نفوذِ شیاطین حکیم، بصورت زیر پوستی، به گروگان گرفته امانتِ اختیار آدم را و ذو وجهین است و دونکورلئونه(ل)شان چون مقتدائنا، صاحب کرامات جمع اضداد است و قلبش همچو سنگِ یاقوت سخت و نرم و قشنگ! که تنها به کار انگشتری در موزهی عبرت تاریخ میآید، به سعی مکشورِ هر چه مشنگ! پس توبه کن اِی دستههونگِ زعفرانی! و آمادهباش برای صلحی فراگیر در آوردگاه عمومی و در بصیرتِ فرنچکیسی فرنچکیسا!
حالِ هاران را که میداند؟! امان!
آزمونِ توانِ واکنشی مردمی که آدمکهای کارگاهی درونِ یک تیمارستانند؟
نتیجه: مافیای وطنی با نفوذِ شیاطین حکیم، بصورت زیر پوستی، به گروگان گرفته امانتِ اختیار آدم را و ذو وجهین است و دونکورلئونه(ل)شان چون مقتدائنا، صاحب کرامات جمع اضداد است و قلبش همچو سنگِ یاقوت سخت و نرم و قشنگ! که تنها به کار انگشتری در موزهی عبرت تاریخ میآید، به سعی مکشورِ هر چه مشنگ! پس توبه کن اِی دستههونگِ زعفرانی! و آمادهباش برای صلحی فراگیر در آوردگاه عمومی و در بصیرتِ فرنچکیسی فرنچکیسا!
7) آیا توبهی گرگ مرگ است؟!
صد بار توبه کردم از نوشتنِ آیات و... شوربختانه باز مینویسم از بارانِ آسمان به
زمین تقتیده! دستِ خودم نیست! لابد قانونا در تکدستِ خودش است! حالی است که باید
در آینه دید!
در سفر درونی آیا با خود در صلحی؟ یا به جنگ؟
هنگام جنگ پر از لبخندی؟ یا پر از نیشخند و آتشخندی؟ هنگام رجز آیا همزمان، خود نیز میسوزی؟ و یا تنها میسوزانی رمهای آسمانی را که چوپانش هوایی است رویِ زمین؟ و خلخالش در پای آن زنِ یهودی هم نیست!...گفتی: سندش بودار است؟!
آری وقت کباب و رباب که میشود، سندش بودار است! و به دیدنِ دودِ مجازی کباب در ماهواره، تاول میزند دلمه دلمه واقعیتِ درونِ ریهها تا خفهگی...
در این آتش و خون و جنون روانتنی، زیر عَلَمِ آسمانی شیاطین ریز و درشت، به دالانهای خفیه در دخمههای خفیه در بتخانههایی در بیرون از فطرت حنیف و حکم حکومتی پردهداری که در دشتِ پیدای کربلا نیست و در لباسِ شخصی پشت شمشادها مخفی است و روزی چند بار زنگ خانه را میزند که چاقو تیز کنم! چاقو ندارید تیز کنم؟!
فریب خوردهای بینوا در دام تسلسل جامهای پیاپی زهرتلخی که گر تکلیف بود چون عسل شیرین بود، بالام جان! زودتر بالا بیاوَر هر چه لبماندهای دو دستی روزهدار! حالت خوش نیست! تلقین نکن "یُوَسوِسُالوسواس" را! خوب میدانم که پناه تو در غار کهفی است از شرّ بیرق مقدسِ مقرنسنشانِ دجُال! و ویرانی دودمانت به دستِ خود، حقّ خاندانِ تو نیست! هنوز فرصت هست! جبران کن! و ایمان بیاور که سگِ این غار کهف، واقعی است نه مجازی! و نزیدک شوی پاچهات را خواهد گرفت! باور نمیکنی؟... نکن!... ایمان نیاور! یا ایهالذین آمَنو آمِنو را برای تو نسرودهاند! مراتبِ ایمان تو، فضایی است لابد! پس در چه ماتمی؟
#توبه_کن_خاتمی!
یکی بر ریل چپ و دیگری بر ریل راست در این قطاری که مقضدش به اسفلالسافلینی فراملی در ترکستان میلی است! و از جنگهای نامنظم چریکی با جان و روانِ خفتهها و امانتها حذر کن! که این رسم و آئین نیکان و جوانمردان نیست! امانتفروشی بدونِ اذنِ ملت رشید، خیانت است به خود با توهم خیر به صغیران و سفیهان، و درمانِ خیانتی که به حیالقیوم، آن زندهی همیشه ایستاده در کنارِ هر غار تنهایی، باور ندارد، توبه است به چشم و گوش و زبان و قلم و قدم به جبرانِمافات و کسبِ رضایت از مالباختگان بین متوسلین به قسم حضرتعباس و گدایی نان در مقابلِ نفتِ ملک مشاع از چرچیل انگلیسی تا لیاخوف روسی!
در سفر درونی آیا با خود در صلحی؟ یا به جنگ؟
هنگام جنگ پر از لبخندی؟ یا پر از نیشخند و آتشخندی؟ هنگام رجز آیا همزمان، خود نیز میسوزی؟ و یا تنها میسوزانی رمهای آسمانی را که چوپانش هوایی است رویِ زمین؟ و خلخالش در پای آن زنِ یهودی هم نیست!...گفتی: سندش بودار است؟!
آری وقت کباب و رباب که میشود، سندش بودار است! و به دیدنِ دودِ مجازی کباب در ماهواره، تاول میزند دلمه دلمه واقعیتِ درونِ ریهها تا خفهگی...
در این آتش و خون و جنون روانتنی، زیر عَلَمِ آسمانی شیاطین ریز و درشت، به دالانهای خفیه در دخمههای خفیه در بتخانههایی در بیرون از فطرت حنیف و حکم حکومتی پردهداری که در دشتِ پیدای کربلا نیست و در لباسِ شخصی پشت شمشادها مخفی است و روزی چند بار زنگ خانه را میزند که چاقو تیز کنم! چاقو ندارید تیز کنم؟!
فریب خوردهای بینوا در دام تسلسل جامهای پیاپی زهرتلخی که گر تکلیف بود چون عسل شیرین بود، بالام جان! زودتر بالا بیاوَر هر چه لبماندهای دو دستی روزهدار! حالت خوش نیست! تلقین نکن "یُوَسوِسُالوسواس" را! خوب میدانم که پناه تو در غار کهفی است از شرّ بیرق مقدسِ مقرنسنشانِ دجُال! و ویرانی دودمانت به دستِ خود، حقّ خاندانِ تو نیست! هنوز فرصت هست! جبران کن! و ایمان بیاور که سگِ این غار کهف، واقعی است نه مجازی! و نزیدک شوی پاچهات را خواهد گرفت! باور نمیکنی؟... نکن!... ایمان نیاور! یا ایهالذین آمَنو آمِنو را برای تو نسرودهاند! مراتبِ ایمان تو، فضایی است لابد! پس در چه ماتمی؟
#توبه_کن_خاتمی!
یکی بر ریل چپ و دیگری بر ریل راست در این قطاری که مقضدش به اسفلالسافلینی فراملی در ترکستان میلی است! و از جنگهای نامنظم چریکی با جان و روانِ خفتهها و امانتها حذر کن! که این رسم و آئین نیکان و جوانمردان نیست! امانتفروشی بدونِ اذنِ ملت رشید، خیانت است به خود با توهم خیر به صغیران و سفیهان، و درمانِ خیانتی که به حیالقیوم، آن زندهی همیشه ایستاده در کنارِ هر غار تنهایی، باور ندارد، توبه است به چشم و گوش و زبان و قلم و قدم به جبرانِمافات و کسبِ رضایت از مالباختگان بین متوسلین به قسم حضرتعباس و گدایی نان در مقابلِ نفتِ ملک مشاع از چرچیل انگلیسی تا لیاخوف روسی!
8) حفظ نظامِ قانونِ مردهگان از اوجب واجبات امروزی نیست! و باور کن که
"نظام" برآیند خردجمعیِ تمام مردم زنده و شریکان خاک مشترک امروز است،
که علفزار چریدن تو نیستند! و شاید یکیشان از اینهمه، همان غایب تو باشد در حریم
ملک مشاعی که حق تمام مردمی است که نمی شناسیشان، که کدامیکش گمشدهی غایب توست؟
کدام نیست؟! آنکه خود را به گورخوابی و بیتوته در کوخ زده و یا این کاخ نشین
همجوار ویلای 2500 متری؟ آنکه در حاشیه نشسته به سکوت؟ یا آنکه در متن خفت شده
است در هیأت گروگانی در حال قنوط؟ کدامیک؟! آیا میدانی؟
پناه ببر به درون غار تنهایی خویش و فَفِرّو اِلَیالله را جستجو کن در ناکجا و در امکانِ هر کجا! اما نه آنجا که میبینی به یقینِ چشم و گوشِ سر! بلکه آنجا که نمیبینی بهگمان و خوف رجاء، کور و کر... تا پس از مرگ و بیداری!
حتی یک دقیقه پس از هر ثانیه وقت نداری! خود دانی!
ما که عازم به حواشیِ متنِ نماز جمعهایم از این جمعه تا هر جمعه، تا اقلیت دارا را در نداریِ آغوش خود سخت بفشاریم، تا حکم حکومتِ صاحبان حق مسلم که منم، که تویی، که مائیم! مایی که جنگ نمیخواهیم و تشنهی صلحیم و استقلال و آزادی! به قانونی برای همه، برای ما! و نه قانون تو و نه قانونِ من و آنها. التفات فرمودید حضرتِ آقا؟
خیام ابراهیمی
پناه ببر به درون غار تنهایی خویش و فَفِرّو اِلَیالله را جستجو کن در ناکجا و در امکانِ هر کجا! اما نه آنجا که میبینی به یقینِ چشم و گوشِ سر! بلکه آنجا که نمیبینی بهگمان و خوف رجاء، کور و کر... تا پس از مرگ و بیداری!
حتی یک دقیقه پس از هر ثانیه وقت نداری! خود دانی!
ما که عازم به حواشیِ متنِ نماز جمعهایم از این جمعه تا هر جمعه، تا اقلیت دارا را در نداریِ آغوش خود سخت بفشاریم، تا حکم حکومتِ صاحبان حق مسلم که منم، که تویی، که مائیم! مایی که جنگ نمیخواهیم و تشنهی صلحیم و استقلال و آزادی! به قانونی برای همه، برای ما! و نه قانون تو و نه قانونِ من و آنها. التفات فرمودید حضرتِ آقا؟
خیام ابراهیمی
No comments:
Post a Comment