Monday, October 1, 2018

روش مبارزه و تنقلات و آزمون سکولاریسم


روش مبارزه و تنقلات و آزمون #سکولاریسم
تاب و چشمِ دیدنِ این آزاده را ندارد، آن زندانیِ قدیمیِ داورِ فردا!
یکی عسل خورده‌ به خباثت و یکی زهر نوشیده به شرافت!
زبانِ تلخ و شیرین و گزیده
گواهی بر متراژِ روح و آئین‌ِ دیگری نیست!... گواهی بر ژرفایِ آئین خود است! خود را بشناس در آینه‌ی این رخ، ای همیشه سوار بر پیاده!...که تو را به خودت فرا خوانده، نه خویش! این است مرز زنده و مرده و مرزِ خودآیی و شیطان!
ایران چهار فصل دارد و چهل علی‌بابا
چند مارکوپولو کنار کریستف‌کلمب و هزار دون ژوئن و چند میلیون دون کیشوت برای فتح بغداد در اروپا
ایران چون کالیفرنیا چهار فصلِ موروثی دارد بی‌افتخار
که نه حالش حال سوئد می‌شود، نه دربندِ آبشار دو قلوی یک شمیران، میانِ صحرایِ قونیه در افریقا
و روش مبارزه‌اش از تنقلاتِ شب چله و اعدام چند چریکِ خداییِ خلق در تپه‌هایِ اوین و انتحارِ روستازده‌گانی در سیاهکل و کل کل
که فتح قله را نه از کوهپایه‌‌های شرقی و غربی، بل‌که از مسیر مرداب خشک گاوخونی و خلیج همیشه پارس می‌داند به دشت کربلا
با مسافرانی درون قطار دیار قدس و آرزوی پرواز بر فراز برج ایفلی پایِ دیوار چین در اوگاندا
با چپق‌های سرخپوستی در خورجینی پر از چوب‌های اسکی بر سورتمه‌ی یک آلاسکا
که لیس می‌زند کودکی سیه‌چرده و مردنی با دو سرِ بزرگ‌ترش که بر شکمِ بادکرده‌ی تناسل سنگینی می‌کند و لق می‌خورد در تنبانِ گشــادِ امریکا
در تنگه‌ای میان دو تنب کوچک و بزرگ
روی دو پای نی‌قلیان
بریده در نیستانِ جنایت سپاهِ سیاه از نفیرِ مرد و زن در سیسیل مافیا... رسیده در بسته‌های سپید، البته شکر از کوبای سرخ از روغنِ زیتون انگل نشان بر سردر حقوق حشری
سر نهاده بر خورجینِ ملانصرالدین که لامذهب باز هم برندِ تُرک است و کالایِ ایرانی نیست! در کلوپی در شهرسوخته‌ی سیستانی و آمستردامی پرت از جنوب غربی آسیا...
روشِ مبارزه‌ی ایرانیان
داستان همبستریِ بیابان است و نَفَس نفسی خشک در شرجیِ جنگلی بی هوس
خیال دریای آزادی تهِ قناتِ خشکِ یک دالان انفرادی در مکتبّ مقدسِ قفس
در کویر لوت و امید گمشده‌ای در عرفانِ بیابانی میانِ تون و طبس
حالِ کویری این راه
هوای تنقلاتِ کوهستانی دارد گـاه
"
سیبری‌‌اَش" هوسِ آماوزن می‌کند، نیمه‌شب، وقت افطار و گاه طلوع فجر پیش از سحر، بی‌گــاه
در #سفر_عشق که صبوریِ درکِ چارفصل سال است، هنگام تحویلِ سال‌های دربدر در جبر جغرافیا
که حال کریسمس‌اش با حال نوروز و اوّلِ سال عرب در محرمِ جمکران و کرانه‌ی غربی قدسش یکی نیست!
یکی به نوحه و یکی به مولودی در چهلمین روز درگذشتِ شب چله در تابستان
هر یکی پرچم خود را فرو می‌کند در چشم یار
یکی در خشم یک پُرسه‌ی میترایی و دیگری در انتقامی از جشن مهرگان
افسار گسیخته از حسِ پناهگاهی یک پدر در پناهندگی و رهایی یک زندانیِ آمیزش‌هایِ یواشکی و گاه و بیگاه
میانِ این چارفصل ایرانی
#
سفر_عشق ممکن است آیا؟
آتش کن خمپاره را
آتش کن منقل را
آتش کن سیگار اشنو و ویژه را
آتش کن فندکی برای گیراندنِ ذغالِ منقلِ کرسی‌های آزاد‌پریشی را
آتش کن ایران را به حال خود ای خیلِ هزار سپاهِ یکتاپرستیِ اهورا مزدا!
با تمامی گستره‌یِ هزاران قلب بزرگ، درون کالبد یک موریانه در گوشِ فیل به فتح تپه‌های چربی و غذا
لای ناخنِ یک اژدهای هفت سر
که همزمان برای ویرانی مجلس شورای مشروطه
در توپ لیاخوف روسی می‌تپد و
خونش را از پستانِ گاو هندوستانِ شیخ فضل‌الله نوری، می‌نوشد زوری...زار زار
و خواب می‌شود در خمِ جاده‌ی خاکیِ خمینِ آغوشِ فتحعلیشاه قاجار
به یاد ملیجک
به یاد میثم مطیعی وقتی تکلیفِ نقشِ آن نشسته در صف اول را
زیر عبایِ آن سواره بر خرِ مردم گم می‌کند
به یاد تلخک و تلخکی‌های بساطِ سلطانِ صاحبکران
که حال شادِ صبحِ دولتش قسطنطنیه می‌طلبد و حوالیِ رُم
حالِ ظهرش چیدنِ گل از دیار قدسی از صدورِ گلوله‌هایِ جامانده در قلبِ اعدامیان مجهول‌المکان #مجاهدو #فدایی و خدایی و بی‌خدایی، خفته در بستر دریاچه‌ی نمک در حوضِ سلطان در قُم
حال عصرش به استقبال استهلالِ ماه در ترکمانچای است و دلِ رحمان و رحیم شاه سلطان حسینِ جلاد
دلشوره‌یِ عیدِ شباهنگام و.... باز منقل و... بــاز هم جامِ جهانی در خود گم
چون علی کوچولو که مانده گرد حوضش بی ماهی
به یاد پپسی مجانی و فیلم فردین و جیغِ بنفش #فروغ در شعرِ چه‌گوارا
چه می‌خواهی از هزار زبانِ باز و سپید گلِ سوسن و
عشق یکطرفه... که همواره مایه‌ی دردسره.
ایران را با دامن دریده
کـــدام آینه‌یِ کـــدام کــاوه به ایران می‌شناساند؟
پیش از تعبیرِ معجزاتِ امــامـزاده اسکندر مقدونی!
بیا به تپش‌های قلبِ بیمار خود گوش فرادهیم ای تبدار
و در غار تنهایی خود گم شویم و به آبِ اروندکنار زنیم بی‌گدار
و یکصدا ایران را برای تمـــــام ایران بخواهیم
با یک سر و هـــزار سودا، از حال فرار تا قـــرار!
اگر بتوانی آزادی را تاب آوری... اگر بتوانی...اگر بتوانیم...! آه...
آن‌گــــاه مسافر عشقیم، عشقی!
ورنه ول معطلیم، بی معطلی!
میــــانِ آغوشِ تنگِ هشتاد میلیون عاطل و باطل در اهورا.
...
تقدیم به روحِ متوسطِ یک ایرانی
به آرزویِ بزرگِ #رضا_پهلوی که گفت: شـــاهِ من نیست!
و به قلبش حکم کرد که شاه نیست!
تا تمام ایران را در خود جای دهد
و در قلب خود زنده شود و بمیرد
تا هر ایرانی شریکِ سرزمین خود بماند
تا ایران بماند برای تمام ایرانیان
تا تمام ایران را با چـــار فصل و چاه‌بهارش
در قلبِ خود جای دهد
از دانه تا شکوفه تا میوه تا خاکِ پاک!
آیا قلب متوسطِ دیگری را سراغ داری
که لایقِ این بزرگی باشد؟
نشانم بده!
پس از آنکه پالودی قلب را از رسوبِ خشم و خشونت
از دریدن هر غیرخودی تا سکته
که ایران خودِ خودِ ساکتِ ماست بی‌هیاهو
با چهار فصل و آب و هوا و انکارِ خدا و هو هو
نه زمستان من
نه تابستان تو
و نه بهار و پاییز او.
کمی کنار جوی روانِ پرلجنِ مفت‌آباد بنشین
و در آغوش بگیر با مهر
آن اقلیت زنده و مرده را در نماز جمعه‌ها...
که معجزه
در آغوش ما نطفه می‌بندد
نه میان موریانه‌های عصایِ جنازه‌ی ایستاده‌ای به نام سلیمان!
فوت کن آتش را در عصا
به همین راحتی!
من شاهی کنار ماه نمی‌خواهم اما
در آینه
تنها #رضا_پهلوی را می‌بینم که شاهزاده نیست و هست!
که تنها کسی‌است که
خود را شاه نمی‌خواهد و
روش مبارزه با نفس خود را تمرین می‌کند!
چون مبارزه برایش تنقلات نیست
بلکه هوای مهربارِ وحدتی است
که شمشیر و چکش و فحش ندارد!
شمشیرت را به حوضِ سلطان بینداز
تا علی تنها بماند و حوضش...مثل من...مثل تو...مثل همه.
و یک ایران برای تمام ایرانیان!
و به این سیاق است که:
با یک دوست داشتنِ مفت و مجانی
با یک ارادت به پرچم شیر و خورشیدِ صفوی
با یک عکس ساده از #رضا_پهلوی
#
سفر_عشق ریزش می‌کند کامران جان!
و شمشیرها آخته می‌شود!
و رجز و رگبار فحش می‌بارد بر دودمانت
ایران یعنی این! یعنیِ اعتیاد به اشعار تاریخیِ زبان پساآزادی
پس کماکان سفر کن: با زبان پیشاآزادی
آزاد و رها
تو با قلمِ قدم در پروسه‌ای که پروژه نیست
من با قدمِ قلم در پروژه‌ای که پروسه نیست!
تا کامروایی یک ایران
تا قدرتِ کامرانیِ جان!
جانم فدای جانان!
خیام ابراهیمی
11
تیر 1397
#کامران_قادری
#
سفر_عشق


No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...