Monday, October 1, 2018

بی شرف


بی‌شرف، بیـــــــدار شو!
بیدارشو... باکت نیست؟!
رَجز به هذیان و عجز، کی شود نان؟ کی شود جان؟... بی وطن!
حالم اصلا خوش نیست... در سکوتِ مرگبار اخبارِ دریوزگان... تف به لبخندهای آرامتان!
دلیران و جوانانِ مام میهن، یکی یکی خود می‌کشند از شَرّ دیگرکشانِ قانونتان
مادران و پدران خود می‌سوزانند در غبارِ نفتیِ خوزستانمان... در حسرت نان و جان
دیگر نانِ خشک، درونِ کاسه‌های گدایی، تر نمی‌شود در گلو
نایِ صبوری، ناتوان است و بویِ خوابِ خون می‌دهد
از پیش و پسِ گام‌های منِ عاجز و بینوا به‌کنـــار شو
از خالِ لبِ یار کثیفِ هم‌عشیره توبه کن و... بیمار شو!
کرم‌ها در پیاده‌روهای عادت به عبادت، بی‌حجاب ووُل می‌خورند، ای هرزه‌خوار! و تو
به گدایی کنارِ "صندوق‌های رأیِ حدقه" در قیلوله‌ای هنوز؟!
نمی‌خواهم...نمی‌خواهم رویِ جنازه‌ات لگد بگذارم، در لجن‌زارِ قدوم نحس‌ اما مبارکت‌اَت!
از پیشِ پایم سریعا غبار شو! ز چنگالِ عادتت!
آااای...ای رهبرِ کرم‌هایِ مقدسِ خفته در غـــارِ چرا!
مهلتِ آن من‌منِ شیطانیِ بندتنبانیِ معمارِ تفخیذت تمام شد،... ای محتضر!
قیامت است تمام قامتم!
چشمم سیاهی می‌رود از چریدن در این برهوتِ انتظار
می‌خواهم ظهور کنم!
ماران و مورانِ سبز و بنفش و سرخ‌آبی‌ات، برابرِ چشمانم، سیاه و سپید می‌شوند بیش و کم
از چین و ماچین، سنگِ گـــور می‌آورند طَبَق طَبَق
برای بستن به شکم‌های وَرَم کرده‌ی دخترکانِ نابالغ
آخرین جامِ زهرَت را بنوش، نم نم!
بی خیال از زمان و مکان
تا برای همیشه، نه از تاک مانَد نشان و... نه از تاکنِشان!
کـــــارد به استخوانِ دیروزم رسیده!
برای پریدن در حوضِ سلطانِ بی‌آب، تشنه‌ام امروز
گـــورِ پدرِ پدرسگِ هر آقایِ بی‌شرف و قاقازاده‌‌های بی‌ناموستان
من ز بی حجابیِِ مانورِ رفاهِ حرامیانِ هار و زورکیران مقدسِ زهرمار
سخت تحریکم!... آماده باش!
پر کن پیاله را...
باید ظهـــــور کنم!
خودت را برهان در این سایه روشن...تا حالم خوش است!
رجز نمی‌خوانم، وطن!
نترس!
می‌خواهم سخت در آغوشت بگیرم
آن‌چنان که رهایم نکنی!
تا بمیرم و... زنده شوم.
20
مرداد 1397


No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...