پراگماتیسم.
جناب طبرزدی گرامی!
گفتید فردی پراگماتیست هستید! این یعنی آرمانگرا نیستید و در میدان عمل و برای حل مسائل اجتماعی ایده آلیستی نمیاندیشید!
نمیتوان منکر این شد که تحول اجتماعی سال 57، رفتار و کنشی پراگماتیستی نبود! اتفاقا شورش مردم و رهبران برای براندازی نظام سلطه، مبتنی بر عملی پراگماتیستی بود! هر چند پراگماتیسم به رفتار ایجابی می اندیشید؛ اما خشتِ اولیهی تحول بنیادی از دیدگاه مردم در ساختار سیاسی، بصورت گنگ بر رفتاری سلبی(نفی نظام پهلوی) و وصال شاهد آزادی، بنا شده بود! و همین گنگی موجب شد که پراگماتیسم از منظر رهبری شورش و حاکمیت، بر اساس ذات پراگماتیسم برای حل مسئله که معطوف به هدف گنگ بود از دید حفظ منافع خودی بر غیرخودی کاملا واقع گرایانه عمل کند و به جای مردمسالاری به مردمسواری بر اساس مصلحت و منافع جامعه از دید سالاران آن اقدام کند!
حال نکته این است که رهبران و دست اندرکاران فعال اپوزیسیون، برداشتشان از مردم و ملت چیست؟ به باورم این معنایی گنگ در ذهن ایشان است! یعنی ملت از دید اپوزیسیون دارای معنایی گنگ است! نه از این نظر که ایشان شهروندان را دارای حق تابعیت نمیدانند! خیر! موضوع این است که ایشان مصالح ملی معطوف به نتیجه( آزادی و قواعد مناسبات قدرت) را در ایده ها و آن گونه ایدئولوژی و سلیقه میدانند و میبینند که در پیش فرض ذهنی خود آن را باور دارند!
یعنی بر اساس تعریف کلاسیک پراگماتیسم (طبق دیدگاه واضع فلسفی آن، ویلیام جیمز امریکایی)، دستهای با تعبیر خود از دین، عنصر مذهب را به عنوان عاملی مؤثر و روانی در فرهنگ و خلقیات مردمی کاملا غیرقابل انکار میدانند تا جایی که رویکرد انگلیسی آن عملا در سیاستهای خود از آن به عنوان عنصری برای رسیدن به هدف بهره میبرد.
این یعنی گرایشات دینی و مردمی را در مدیریت و حل مسائل جامعه و اعطاء آزادی به مردم لحاظ میکند!
اما از دید پدر معنوی پراگماتیسم (چارلز سندرس پرس امریکایی) آنچه در واقعیات مهم است منطق و روش حل مسئله برای اهداف عالیه است!
بر اساس این مقدمه، لازم است که حتما مبانی معنابخش پراگماتیسم( عمل مفید اجتماعی) کاملا شفاف باشد تا موجب پریشانی و تشویش اپوزیسیون و مردم نگردد!
بنابراین وقتی شما میخواهید به عنوان یک مبارز و شهروند عملگرا، به آنچه که در راه رسیدن به هدف مهم است پی ببرید باید حتما بر عناصری از واقعیت انگشت بگذارید، که موجب حل مسئله شود نه آنکه آن را گره کند!
بدیهی است که در دوران پیشاآزادی، هدف اولیه نیل به استقرار اراده ی ملت برای احقاق حقوق ابتدایی ملی است! و مهمترین تکلیف اپوزیسیون روش رسیدن به این هدف است!
بنابراین پرسش حیاتی اپوزیسیون در این دوران پیشاآزادی این است که:
1) اولا هدف چیست؟
2) دوما "روش رسیدن به هدف" و #نقشه_راه چیست؟
.
1- آیا هدف اپوزیسیون واقع گرا، #براندازی یعنی همان عمل سلبی ( خشونتبار و فحاش و سنگرساز در حاکمیت) است که با بنیاد پراگماتیسم که ایجابی است منافات دارد؟ و یا هدف باید استرداد اراده ملی براندازی شده در قانون اساسی باشد؟ تا احیانا حمایت حاکمیت را برای نساختن سنگر کشتار و حمایت ملی برانگیزد؟!
ببینید این خیلی فرق میکند که هدف شما براندازی (سخت و یا مسالمت آمیز) باشد و یا استرداد اراده ملی براندازی شده. این دو رویکرد میتواند زاینده ی تنش و جنگ، و یا همگرایی و هم افزایی و صلح باشد! هر چند هم در ادبیات و هم در اهداف اپوزیسیون فعلی تناقضات بسیار دیده میشود که شعارهایشان خشونتبار (و سنگرساز) است اما دم از مبارزات مسالمت آمیز میزنند! این یک پارادوکس ویرانگر است که تنها توان ملی را بدون نقشه ی راه تلف میکند! و به نوعی بصورت غیرمستقیم همراهی با نظام سلطه است! و به همین دلیل نظام هم به چنین رویکردی میدان میدهد و با شل کن سفت کن موجب آشفتگی اپوزیسیون میشود!
2- و دوما: روش رسیدن به هدف (روش مبارزه) بر اساس انتخاب شما در گام اول تعیین میشود.
یعنی شما باید بتوانید برای براندازی نقشه ی راه گام به گام با تمام سناریوهای متصوره، داشته باشید. انقلاب نیازمند یک تشکیلات منسجم رهبری ( حتی المقدور با یک رهبر کاریزماتیک دارای هژمونی فراگیر مردمی) و یک آلترناتیو برای دوران گذار و مکانیزم تعیین آن پس از دوران گذار باشد. یعنی شما باید همچون سال 57 از همراهی قدرتهای خارجی مطمئن باشید، دارای پایگاه مساجد و رهبران فرمانبر در تمام شهرها باشید! در هر دو ارتش ملی و سپاه از خائنین به نظام مطمئن باشید! برنامه ای برای تصاحب پایگاههای رسانه ی ملی و پادگانها و مراکز دولتی داشته باشید! بارها از حمایت مردمی بصورت فراگیر و گسترده ( نه پراکنده) در میادین داخلی به آزمون و خطا مطمئن باشید! و ...
اما اگر هدف اولیه، استرداد اراده ملی براندازی شده باشد، آنگاه بر اساس تاکتیک مبارزات مسالمت آمیز، باید دارای نقشه ی راه گام به گام خاص این هدف باشید!
نتیجه: به باورم پراگماتیسم باید بر مبانی زبان مشترک حقوقی برای تعیین هدف ایجابی(نه سلبی) و روش رسیدن به هدف بصورت گام به گام با تاکتیک مطالبات بنیادی(نه روبنایی) مسالمت آمیز برای احقاق اجماع ملی در #یک_زمان و در #یک_مکان_امن و دارای مجوز که بتواند برای همایش اکثریت در جوار نمایش اقلیت، مقبولین و اعتبار بخرد تا مشروعیت قانون اقلیت را از سکه بیندازد... و نیز نشستن(تحصن) و برنخاستن تا حصول نتیجه.
در دوران پیشاآزادی گزینش زبان حقوقی مناسبت نباید تفرقه آمیز و سوء تفاهم برانگیز باشد! بلکه باید قابل فهم و اتفاق توسط تمام ملت باشد و با استخدام ادبیات وحدت آفرین( بر اساس منافع مشترک ملی در آب و خاک مشترک) از هر گونه طرح شعارها و خشونت کلامی و اهداف ایدئولوژیک که مزاحم وحدت ملی است پرهیز نماید و تنها به فکر حضور تمام مردم برای نوشتن سرنوشت ملی در آتی باشد! آنگاه: چون که صد آمد، نود هم نزد ماست!
وگرنه ادبیات سیاسی فعلی با پیروی از ادبیات سیاسی سنتی، کماکان راه 112 سال پس از دوران مشروطیت را خواهد پیمود که تماما به شکست نشست!
موفق باشید.
با احترام:خیام ابراهیمی
جناب طبرزدی گرامی!
گفتید فردی پراگماتیست هستید! این یعنی آرمانگرا نیستید و در میدان عمل و برای حل مسائل اجتماعی ایده آلیستی نمیاندیشید!
نمیتوان منکر این شد که تحول اجتماعی سال 57، رفتار و کنشی پراگماتیستی نبود! اتفاقا شورش مردم و رهبران برای براندازی نظام سلطه، مبتنی بر عملی پراگماتیستی بود! هر چند پراگماتیسم به رفتار ایجابی می اندیشید؛ اما خشتِ اولیهی تحول بنیادی از دیدگاه مردم در ساختار سیاسی، بصورت گنگ بر رفتاری سلبی(نفی نظام پهلوی) و وصال شاهد آزادی، بنا شده بود! و همین گنگی موجب شد که پراگماتیسم از منظر رهبری شورش و حاکمیت، بر اساس ذات پراگماتیسم برای حل مسئله که معطوف به هدف گنگ بود از دید حفظ منافع خودی بر غیرخودی کاملا واقع گرایانه عمل کند و به جای مردمسالاری به مردمسواری بر اساس مصلحت و منافع جامعه از دید سالاران آن اقدام کند!
حال نکته این است که رهبران و دست اندرکاران فعال اپوزیسیون، برداشتشان از مردم و ملت چیست؟ به باورم این معنایی گنگ در ذهن ایشان است! یعنی ملت از دید اپوزیسیون دارای معنایی گنگ است! نه از این نظر که ایشان شهروندان را دارای حق تابعیت نمیدانند! خیر! موضوع این است که ایشان مصالح ملی معطوف به نتیجه( آزادی و قواعد مناسبات قدرت) را در ایده ها و آن گونه ایدئولوژی و سلیقه میدانند و میبینند که در پیش فرض ذهنی خود آن را باور دارند!
یعنی بر اساس تعریف کلاسیک پراگماتیسم (طبق دیدگاه واضع فلسفی آن، ویلیام جیمز امریکایی)، دستهای با تعبیر خود از دین، عنصر مذهب را به عنوان عاملی مؤثر و روانی در فرهنگ و خلقیات مردمی کاملا غیرقابل انکار میدانند تا جایی که رویکرد انگلیسی آن عملا در سیاستهای خود از آن به عنوان عنصری برای رسیدن به هدف بهره میبرد.
این یعنی گرایشات دینی و مردمی را در مدیریت و حل مسائل جامعه و اعطاء آزادی به مردم لحاظ میکند!
اما از دید پدر معنوی پراگماتیسم (چارلز سندرس پرس امریکایی) آنچه در واقعیات مهم است منطق و روش حل مسئله برای اهداف عالیه است!
بر اساس این مقدمه، لازم است که حتما مبانی معنابخش پراگماتیسم( عمل مفید اجتماعی) کاملا شفاف باشد تا موجب پریشانی و تشویش اپوزیسیون و مردم نگردد!
بنابراین وقتی شما میخواهید به عنوان یک مبارز و شهروند عملگرا، به آنچه که در راه رسیدن به هدف مهم است پی ببرید باید حتما بر عناصری از واقعیت انگشت بگذارید، که موجب حل مسئله شود نه آنکه آن را گره کند!
بدیهی است که در دوران پیشاآزادی، هدف اولیه نیل به استقرار اراده ی ملت برای احقاق حقوق ابتدایی ملی است! و مهمترین تکلیف اپوزیسیون روش رسیدن به این هدف است!
بنابراین پرسش حیاتی اپوزیسیون در این دوران پیشاآزادی این است که:
1) اولا هدف چیست؟
2) دوما "روش رسیدن به هدف" و #نقشه_راه چیست؟
.
1- آیا هدف اپوزیسیون واقع گرا، #براندازی یعنی همان عمل سلبی ( خشونتبار و فحاش و سنگرساز در حاکمیت) است که با بنیاد پراگماتیسم که ایجابی است منافات دارد؟ و یا هدف باید استرداد اراده ملی براندازی شده در قانون اساسی باشد؟ تا احیانا حمایت حاکمیت را برای نساختن سنگر کشتار و حمایت ملی برانگیزد؟!
ببینید این خیلی فرق میکند که هدف شما براندازی (سخت و یا مسالمت آمیز) باشد و یا استرداد اراده ملی براندازی شده. این دو رویکرد میتواند زاینده ی تنش و جنگ، و یا همگرایی و هم افزایی و صلح باشد! هر چند هم در ادبیات و هم در اهداف اپوزیسیون فعلی تناقضات بسیار دیده میشود که شعارهایشان خشونتبار (و سنگرساز) است اما دم از مبارزات مسالمت آمیز میزنند! این یک پارادوکس ویرانگر است که تنها توان ملی را بدون نقشه ی راه تلف میکند! و به نوعی بصورت غیرمستقیم همراهی با نظام سلطه است! و به همین دلیل نظام هم به چنین رویکردی میدان میدهد و با شل کن سفت کن موجب آشفتگی اپوزیسیون میشود!
2- و دوما: روش رسیدن به هدف (روش مبارزه) بر اساس انتخاب شما در گام اول تعیین میشود.
یعنی شما باید بتوانید برای براندازی نقشه ی راه گام به گام با تمام سناریوهای متصوره، داشته باشید. انقلاب نیازمند یک تشکیلات منسجم رهبری ( حتی المقدور با یک رهبر کاریزماتیک دارای هژمونی فراگیر مردمی) و یک آلترناتیو برای دوران گذار و مکانیزم تعیین آن پس از دوران گذار باشد. یعنی شما باید همچون سال 57 از همراهی قدرتهای خارجی مطمئن باشید، دارای پایگاه مساجد و رهبران فرمانبر در تمام شهرها باشید! در هر دو ارتش ملی و سپاه از خائنین به نظام مطمئن باشید! برنامه ای برای تصاحب پایگاههای رسانه ی ملی و پادگانها و مراکز دولتی داشته باشید! بارها از حمایت مردمی بصورت فراگیر و گسترده ( نه پراکنده) در میادین داخلی به آزمون و خطا مطمئن باشید! و ...
اما اگر هدف اولیه، استرداد اراده ملی براندازی شده باشد، آنگاه بر اساس تاکتیک مبارزات مسالمت آمیز، باید دارای نقشه ی راه گام به گام خاص این هدف باشید!
نتیجه: به باورم پراگماتیسم باید بر مبانی زبان مشترک حقوقی برای تعیین هدف ایجابی(نه سلبی) و روش رسیدن به هدف بصورت گام به گام با تاکتیک مطالبات بنیادی(نه روبنایی) مسالمت آمیز برای احقاق اجماع ملی در #یک_زمان و در #یک_مکان_امن و دارای مجوز که بتواند برای همایش اکثریت در جوار نمایش اقلیت، مقبولین و اعتبار بخرد تا مشروعیت قانون اقلیت را از سکه بیندازد... و نیز نشستن(تحصن) و برنخاستن تا حصول نتیجه.
در دوران پیشاآزادی گزینش زبان حقوقی مناسبت نباید تفرقه آمیز و سوء تفاهم برانگیز باشد! بلکه باید قابل فهم و اتفاق توسط تمام ملت باشد و با استخدام ادبیات وحدت آفرین( بر اساس منافع مشترک ملی در آب و خاک مشترک) از هر گونه طرح شعارها و خشونت کلامی و اهداف ایدئولوژیک که مزاحم وحدت ملی است پرهیز نماید و تنها به فکر حضور تمام مردم برای نوشتن سرنوشت ملی در آتی باشد! آنگاه: چون که صد آمد، نود هم نزد ماست!
وگرنه ادبیات سیاسی فعلی با پیروی از ادبیات سیاسی سنتی، کماکان راه 112 سال پس از دوران مشروطیت را خواهد پیمود که تماما به شکست نشست!
موفق باشید.
با احترام:خیام ابراهیمی
No comments:
Post a Comment