آیا شرکت آقای روحانی در اجلاس مجمع جهانی اقتصاد(داووس) به نفع ملت ایران است یا تنها به تثبیت حکومت مطلقه ی "یک فرد" بر یک ملت کمک میکند؟
وقتی صحبت از ارتقاء جایگاه سیاسی و اقتصادی ایران میکنید باید تعریفتان را از ایران مشخص کنید که آیا منظورتان از کشور ایران، حکومت است یا مردم ایران؟ بدیهی است که هیچ کشوری بدون تکریم حقوق حقه ی مردمش معنایی حقیقی ندارد! به نظر من بدون پاسخ به این سوال هر گونه پاسخی نمیتواند روشنگر و درست باشد. چرا که توسعه ی اقتصادی بدون توسعه ی سیاسی ره به ترکستان میبرد! چیزی که مسلم است چنانچه توسعه ی اقتصادی همراه با توسعه ی سیاسی نباشد اولویت هر یک بر دیگری مردم ایران را دچار چالش هزینه بار جدی خواهد کرد و چه بسا حکومت دیکتاتورها را قوی تر و مردم را منزوی تر نماید! قدرتهای جهانی هیچ دغدغه ی عملی برای همگام بودن این دو ندارند و به همین دلیل همیشه با تغافل از یکی ، بصورت مجزا تنها بر دیگری انگشت میگذارند و همیشه بصورت جداگانه موضع گیری و اقدامات جدی میکنند! چرا که زوم کردن بر هر یک به تنهایی نهایتا موجبات تضعیف و سرکوب اراده ی ملی خواهد شد! من امروز ظهر سخنان آقای روحانی را در اجلاس داووس شنیدم. آقای روحانی یک حقوقدان است و مطمئنا بار معنایی حرفهای خودش را خوب میداند. ایشان خوب میداند که چگونه باید با منطق اقلیدوسی قضایای هندسه ی لباچوفسکی را حل کرد. ایشان رمز و راز سفسطه را بخوبی میداند. ایشان خوب میداند که چگونه باید یک دیکتاتوری را آنقدر زیبا کادوپیچ کند تا مقبول کاسبکارهای بین المللی بیفتد. متاسفانه علی رغم تمام شعارهای رنگارنگ، دغدغه ی ایشان تقویت اراده ی ملتها نیست ( پیش نویس منشور شهروندی ایشان مصداق این ادعای من است که در آن هیچ اشاره ای به حق شهروندان امروز برای تغییر قوانین پدران دیروز از روشهای دموکراتیک نشده است. گویا ایشان یادش رفته که آقای خمینی بر اساس همین جمله انقلاب را آغاز کردکه: سرنوشت ما دست خودمان است نه پدران ما ) ایشان هم به عنوان یک سیاستمدار ماکیاولیسیت اصولا کاری به حقوق ملتها و نسل امروز برای تغییر قانون اساسی که حکومت را در بست در حوزه ی قدرت یک نفر قرار داده ندارد؛ و باستثناء "اسرائیل" که وجودش اکسیژن حیاتی حکومت ایشان است اساسا نظر به سردمداران حکومتها فارغ از ساختار ضد ملی آنها دارد نه ملتها . متن سخنرانی ایشان بسیار هوشمندانه بود و هر چند منافع و امنیت بین المللی را در امنیت اقتصادی تمام کشورها از جمله ایران و خاورمیانه گره زد اما سفسطه ی ایشان در منطق ظریف سخنرانی اش این بود که ایشان ناامنی ناشی از عملیات انتحاری و خشونت را تنها نتیجه ی خیل بیکاران و سرگردان دانست و راه حل حفظ امنیت تمام جهان را مشارکت قدرتها و سرمایه دارن در رشد اقتصادی کشورهای عقب مانده قلمداد کرد تا با ایجاد شغل و رشد اقتصادی و در هم تنیدن منافع مشترک فرصت بازیهای خشن از خشونت طلبان انتحاری گرفته شود؛ در واقع ایشان با این نوع نگرش شان ملتها را در حد گوسفندانی که با آب و علف راضی و مست میشوند تقلیل داد. در واقع اصل اساسی سفسطه ایشان این بود و هست که ایشان حکومت دیکتاتورها را که محصول ساختارهای بسته و دگم و تمامیتخواهانه است را سمبل اراده ی آزاد مردم کشورها دانست. و متاسفانه جهان هم بصورت انحرافی تنها بر روی انرژی اتمی زوم کرده است چرا که برای آنها حقوق بشر تنها ملعبه آی است برای تضعیف ملتها و جهان سومی که نمیخواهد برده و جیره خوار آنها باشد. برای آنها یک پادشاه سعودی کافی است. غرب ( بویژه امریکا و انگلیس) دارند ایران را به عربستان سعودی تبدیل میکنند؛ حکومت دیکتاتوری که مردم خودش را رها کرده اما برای دموکراسی مردم سوریه دل میسوزاند و عملا وارد جنگ میشود. چرا که دیکتاتور سوریه برده ی زرخرید آنها نیست. متاسفانه برای آنها دیکتاتوری ایران هم اگر شبیه دیکتاتوری عربستان شیر بی یال و دمی شود دیگر حساسیت خاصی وجود ندارد. تنها این وسط حقوق بشری ملتها و اراده ی آزاد آنهاست که قربانی قدرتهای جهانی و بومی میشود. امروز خنده ها و غش و ضعفهای آقای ظریف بهمراه منطق و سفسطه ی آقای روحانی برای سربریدن حقوق ملت ایران در دستان مقام مطلق رهبری تیزترین شمشیر است. و این خونی است که به دائقه ی کاسبکارها و سرمایه داران داووس سازگار است. در این میان هیچکس بصورت جدی از الزام عملی به احقاق حقوق بشر در دیکتاتوریهای غیروابسته به غرب و یا مستقل حرفی به میان نمی آورد. گویا همه فراموش کرده اند که امنیت اقتصادی و فرهنگی ریشه در امنیت سیاسی و حقوق ملتها دارد.
No comments:
Post a Comment