Friday, September 18, 2015

یک، دو، سه: ولا تَجَسَسوُ!

یک، دو، سه: ولا تَجَسَسوُ!
(نقشِ دروغ و تجسسِ قانونی، در امنیت، ناامنی، و فروپاشیِ مستعمره‌هایِ استعمارگر)
============================
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، كه پاره‌اى از گمانها گناه است! و جاسوسى مكنيد! و بعضى از شما غيبت بعضى نكند! آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ از آن كراهت داريد! [پس] به خدا بگروید كه خدا توبه‌پذير مهربان است (12) الحجرات يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ ﴿12﴾
از کشوری که خیانت اِسنودِن به حکومتش، می‌تواند قوانین امریکا را به نفع امنیت ملی و حرمتِ حریم خصوصی مردمش تغییر دهد، تا کشوری که انتقادِ مستند به قوانینش ، می‌تواند سر منتقد را به ضررِ اراده ملی و امنیت حریم خصوصی مردمش بر باد دهد، فاصله‌ای از "خدا" تا "ابلیس" است.
یک) استراقِ سمع در تاکسی:
----------------------------------
زرنگ: گوشیتو عوض کردی؟ این زاقارت چیه خریدی؟ همه پیشرفت میکنن، تو پس رفت؟
پخمه: نه! اون اصلیه رو گذاشتم خونه! این سرکاریه. تازه خریدمش. با یه سیم کارتِ اعتباری بی‌نام و نشون.
زرنگ: واسه چی؟ چیزی قاچاق میکنی؟
پخمه: نه! ولی می‌خوام برم یک جلسه سِرّی، نمی‌خوام ردّم بیفته، تا پس فردا بگن گرافِ رَدّ موبایلت اثبات میکنه در فلان تاریخ در فلان جلسه بودی!
زرنگ: آهان! اونوقت شبو چیکار می‌کنی؟ وقتی که گوشی دومت برمیگرده پیش گوشی اولت، لالا؟ و هر شب تا صبح باهاشه؟
پخمه: زبونش بند اومده بود و هاج و واج زل زده بود به زرنگه.
من به پخمه: مطمئنی دوربینهای راهنمایی رانندگی فیلمتو نمیگیرن؟ جاتون لو نمیره؟ رهبر گروهتون و یا یکی از رفقا نفوذی نیستن؟ و یا لایِ درزِ کیفِ یکی از شماها "جی پی اس" کار نذاشتن؟
راننده تاکسی: لطفا مسافرها کارتهایِ ملیشونو تحویل بدن. برن توی این کافی شاپ! برادرها چند تا سوال میکنن، بعد میرین ردّ کارتون... همه یه نگاهی به هم و به راننده تاکسی میندازیم. راننده میزنه زیر خنده و میگه: نترسین! نترسین! ما همه با هم هستیم!...بعد بلند میگه: عجب جهنمی درست کردن واسه ملت! بر پدرش رحمت، اون که ارتش بیست میلیونی رو جاسوس همدیگه کرد!
من به راننده: پشت سر مرده حرف نزن برادر! همین الان یکی از وُرّاثِش ظاهر میشه، دخلِ امروزت رو یکجا میذاره کف دستت.
زرنگ رو به من: آقا ، فیلم پلیسی زیاد می‌بینید؟!
من با خنده: من توی فضای پلیسی نفس می‌کشم. الان هم دارم یه سریال امریکایی به نام مظنون (Person of Interest) می‌بینم. اگه بفهمین امریکا چه خبره! پناه میبرین به خود شیطون.
پخمه:... عجب!... فکر اینجاشو نکرده بودم. تف به این شانس! یعنی نمیشد ما تویِ هندوستان به دنیا می اومدیم؟
من به پخمه: حالا چیکار میکنین توی زیرزمین؟
پخمه: هیچی بابا! تویِ بَندِ موزیک، من آبدارچی‌شونم. یه وقتهایی هم سِنج می‌زنم. چهارصد، میدن بدون بیمه.
.
دو) استراق سمع در بانک
---------------------------
شماره گرفتم و نشستم.
پشتِ سرم:
مشتری کراواتی به رفیقش: سیّد من میرم دیگه!... پولو واریز کردی برو کامرانیه، ببین آسانسوریه اومده سر ساختمون یا نه! بهش بگو اگه بخوام یه طبقه زیر استخر، آسانسور داشته باشم، این موتورش جواب میده یا نه؟ بعد بیا وزارت، اسنادِ اعتباری رو ببر شرکت بده به زنجانی بگو شب بیاد کاخ. آهان بهش بگو پاسپورتها آماده ست. مهرهایِ جدید رو هم بیاره.
رفیقش: باشه حاجی. اما استخل که خودش توی منفیِ دویِ زیرزمینه! دیگه پائین تر از اون که طبقه ای نداریم.
مشتری کراواتی: حاج خانوم تویِ وَنکووِر یه تریبلکس در همسایه‌گی‌مون دیده، سه طبقه زیر همکف داشته. میگه اِلّا و بلّا یه نیم طبقه زیر استخر لازمه. یه طرحی داره واسه سِرّ مخفی، واسه روز مبادا...(چشمک)
رفیقش: باشه حاجی. اما اینجوری میشه شیش طبقه! یارو قبلنا می‌گفت موتورش جواب نمیده. اینجوری که عمرا جواب بده. راستی اگه آسانسوریه پولشو خواست چی بگم؟
مشتری کراواتی: دفعه قبل موتورو قوی کرد. راجع به پول هم بگو قرار بود بوگاتی رو آب کنه از همون محل پولشو برداره. نمی‌خوام کارت به کارت بهش پول بدم. نمیخوام پول نقد کنم. اما ازش بپرس نتیجه چی شد؟ اصلا بهش بگو به رایتلم بزنگه! یهو زنگ نزنه به شماره قبلیه. میخوام خودش پی‌گیری کنه، نه من!
رفیقش: رو چشام حاجی! راستی شماره حساب جدیدتونو ندارم.
مشتری کراواتی: اول به کارت خودت بریز! بعد از کارت خودت بریز به کارتِ ملیِ دخترم. فراموش نشه! همون کارتی که به اسمِ پاسپورتشه... توی کپی مدارک هست. بگرد پیداش میکنی! اشتباهی نریزی یهو... آهان! راستی بعد از شرکت "بی ام وِ" رو بردار برو، فرهنگسرای اندیشه، وایستا تا جلسه شعر خونیشون تموم که شد، سوئیچ اینو بده ماشینشو بگیر ببر کارواشِ ظفر، باید تمیز تحویلِ دکتر بدیم، به سعید بگو "جی.پی.اس" یادش نره. کارش که تموم شد بعد بیارش بذار پارکینگ منفی دو برجِ قرائتی. سوئیچو بده به واحد 12. اگه کسی نبود وایستا تا بیاد. کارت بنزین رو بگیر. بگو شب ساعت نه بیاد کاخ. دیر نکنی، دیر نکنه (با بشکن)!
رفیقش: بعد از کارواش میتونم برم خونه؟ مادر عباس رام نمیده! (با آه و لبخند...)
مشتری کراواتی: آره، اما سر راهت برو از مسیو سرهنگی، دو سه تا شکلات و یه جعبه شربت آلمانی بگیر بیار کاخ. دیرتر از هفت نشه. بعد برو مسجد یه سر به حاج مَمّد بزن، چکِ انصار رو که صبح بهت دادم بهش بده، بگو نقد نکنه تا بهش بگم. خب دیگه!... بـــــای! سی یو لی‌تِـر. ( در حالِ دور شدن...)
رفیقش: باشه حاجی. کارتِ بنزینو چیکار کنم؟
مشتری کراواتی: آهان!... خوب شد گفتی!... برگشت و یواشکی گفت: بده مسیو سرهنگی... بگو لیست پمپ بنزین‌هایی که ازش بنزین زدن رو از اولِ سال تا امروز در بیاره و فردا با پیک بفرسته شرکت اقدسیه. ایندفعه اشتباهی برام ایمیل کنه، یا بگه هَکَم کردن، چوپوقشو چاق می‌کنم، خودم هَکِرِ اسمی دارم، میدم ردّ عابر بانکها و موبایلها و دوربین مخفی‌هایِ مکانهاشو، نخود لوبیایِ نفس کشیدنشو در بیارن، با هم مقایسه کنن! دودمانشو به هم میریزم. کلی فیلم و عکس مَکس ازش دارم (خبر نداره، دادم هم شنود و هم دوربین کار بذارن توی کارواش، جیک بزنه رو هواست...دارم امتحانش میکنم...ببینم رفوزه میشه یا قبول... نشون به نشونِ جزیره کیش). یابو وَرِش نداره بازَم... همینطوری رُکّ بهش بگو شیر فهم شه. دورم بزنه، دورش می پیچم. ناسلامتی جنگِ سایبریه تعارف معارف نداریم. هنوز دق و دلیِ اون دفعه که دخترها رو تویِ فرودگاهِ دوبی به امون خدا ول کرد و رفت پیِ یَلَلی تَلَلیِ خودش، یادم نرفته ... اگه زرنگیِ "شِری بلنده" نبود پاک آبرومون رفته بود پیشِ عربها... همه گیر میفتادن. ( اخمِ حاجی فرو رفت توی زمین)...
رفیقش: به روی تخم چشام. خیالت راحت!... حاجی التماس دعا...! ( حاجی یهو از خواب پرید)
مشتری کراواتی: کارها رو راست و ریست کن! آخر همین ماه میفرستمت ونزوئلا.
رفیقش: نه....! حاجی سَرِ جَـدّت! آخرین بار نقلِ لندن بود! چه زود یادتون میره...
مشتری کراواتی: خوش اشتها شدی‌ها، شیطون! حالا ما یه چیزی گفتیم... اما اگه با مامانِ عباس خوب رفتار کنی، شاید همه‌تونو بردم ونکوِر کانادا پیش خودم. یه هوا خوری تا آخر عمر... یه دوبلکس کنار خودم برات می‌گیرم. بچه ها تنها نباشن. کارهاشونو راست و ریست کنی، خیالم راحت باشه، محتاجِ غیرخودیها نشن. اوضاع قاراش‌میشه... ببینیم توافق چی میشه! نمیشه!... ( نگاهش میره توی آسمون... آه!)
رفیقش (هاج و و اج – عین برق گرفته‌ها): یا حضرت عباس! چی میگی حاجی؟! یعنی میشه؟! یعنی میشه؟!!...
مشتری کراواتی (با اَدا و لَحنِ ندایِ "من و تو"): چرا که نـــــــــه؟!!...خب من بِرَم، بِرَم... لوس نکن خودتو! ( با لحن آمرانه!) همواره دائم الوضو باش!... ( ... و لنگون لنگون به تندی از بانک بیرون رفت).
...
رفیقش خندون پاشد رفت دمِ باجه‌یِ خالی! چطوری الکی؟!...
کارمند: نوبت گرفتی؟
رفیقش: آره گرفتم، گم کردم... آخه خاله‌م مریض بود حواسم پرت بود... (از پشت گیشه، با صدای بلند): مخلصِ آقای رئیس هم هستیم دربست! آقای رئیس بازم یارانه‌م دیر شد، هنوز به کارتم نریختن، حالا چیکار کنم؟!
رئیس داد زد: شکر خدا...دعای بارون!
رفیقش با صدای نکره‌ش دوباره داد زد: التماس دعا. سَرِت سلامت، رئیس! فکرشو نکن، غصه‌مو نخور! این ماهم یه خاکی می‌ریزم روی سرم.
کارمندا به غیر از آبدارچی همه زدن زیر خنده!
یکی گفت: بازم رسول موجی شده... پس کی به بچه‌ها ناهار میدی، کارلوس سانتافِه؟
...
سه) دروغ و استراق سمع در امریکا، و "سیاه‌نمایی" اِسنودِن
---------------------------------------------------------------
"سیاه نمایی" چماقِ آشنایی برای ماست. چماقی که استمرارش جز فریبکاری و دروغ و اضمحلالِ اخلاقی ملت، در پی نخواهد داشت.
تجسس در حریم خصوصی شهروندان، عاملی ضداخلاق و فسادآفرین در امنیت ملی امریکاست، ولاغیر.
اِدوارد اِسنودن، کارمندِ سابقِ سازمانِ اطلاعاتِ مرکزیِ آمریکا و مشاورِ پیشین آژانس امنیت ملی این کشور، به جامعه امریکا هشدار دارد که امنیت حریم خصوصی مردم امریکا کاذب است و مورد تعرض و تجسس قدرتِ فراقانونی و ناشناخته‌یِ پسِ پرده‌یِ دولتی قرار گرفته است؛ و سیستمِ حکومتِ حاکم بر ملت و دولت امریکا، با خلاء‌ها و باگهای قانونی، حریم خصوصی مردم را ناامن کرده است. او برای اثباتِ ادعایِ خود اسرارِ نظام سایبری و اطلاعاتی دولت امریکا را افشاء کرد! هر چند دولتِ امریکا در ابتدا این اظهارات را "سیاه‌نمایی" اعلام کرد، اما در پی‌گیریِ اصحاب رسانه و نمایندگان واقعیِ مردم، با پی‌بردن به صحت این اظهارات، در جهت رفع نگرانی عمومی، متعاقبا به اصلاح و تغییر قانون اقدام کرد. اگر حکومتِ امنیتیِ پسِ پرده‌یِ نظامِ سلطه‌یِ امریکا به حریم خصوصی مردمش متجاوز است، اما دولتِ امریکا باید پاسخگویِ مردم و رکن چهارم دموکراسی یعنی رسانه‌های مستقل و خبرنگارانِ آزاد باشد. به همین دلیل است که این اصلاحات (هر چند روبنایی) صورت میگیرد.
در بن‌بستِ قانونی، آیا افشاگری اِسنودِن برای امنیت و منافع ملی امریکا کاری درست بود؟
افشاگریِ اسنودن هر چند از دید مقامات دولتی، خیانت محسوب شد، اما نهایتا رهبران امریکا را ناگزیر به اصلاح و تغییر قوانین امنیتی مردم کرد. هر چند زندگی او را نااَمن و او را آوراه‌یِ روسیه کرد.
اتهامِ "سیاه نمایی" به منتقدینِ یک نظامِ تمامیتخواه، به‌منزله‌یِ این است که اوضاع سپید است، اما به دروغ سیاه نمایانده می‌شود. حال آنکه تنها یک قدرت مطلقه قادر است چنین بهتانی را بدون پاسخگویی تثبیت کرده و به عامل ناامنی ملی تبدیل کند! قدرتی که نه رکن چهارمِ دموکراسی، و نه مردم هیچکدام زورشان به او نمی‌رسد، مگر اینکه در امریکا باشی و یک اِسنودن هم باشد و برای امنیت مردم میهنش، به سیم آخر بزند! بدون اِسنودِن‌ها قوانینِ امنیتی امریکا به نفعِ حریمِ خصوصیِ مردمش تغییر نخواهد کرد.
.
نتیجه: دروغ به منظور فریبِ مخاطب، موجب آسیب و ضرر و زیان به مخاطب و فساد است! چه از جانب مردم به حکومت، و چه از جانب حکومت به مردم. بویژه که این دروغ بصورت قانونی و علیه ملتی باشد که راهی به قوای سه گانه نداشته باشد.
هر نظامی که قوانین جاریِ آن، مردمش را به دروغگویی ترغیب کند، مسلما فساد در آن نظام فراگیر خواهد شد؛ چون موتور این دروغگویی نهادینه است. در کشورهایی که بدون دروغ نسبت به باورهای شخصی نمیتوان در ساختارِ دولتی جامعه حضور داشت و در نظام ‌تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیریِ مدیریتِ منابعِ ملیِ جامعه، و در قوای سه گانه‌اش مشارکت داشت، مسلما "دروغ" بنیاد و اساسِ حضور ملی مردمش خواهد شد. استمرار این دروغ همچون موریانه مبانی باارزش فرهنگِ ملی و اخلاق ملی را از درون خواهد پوساند.
احساس امنیت در سیستمهایی که بصورت قانونی و نهادینه دارای باگ امنیتیِ "دروغ" و پنهانکاری هستند کاذب است. انسان در این سیستمها به یک دروغگوی حرفه‌ای و غیرقابلِ اعتماد تبدیل می‍شود، که اگر بخواهد زنده بماند، باید هستی و حیثیت خود را به بهایِ ارزنی بفروشد!
مثل احساس امنیت در سیستم حکومتی امریکا.
مثل احساس امنیت در سیستم حکومتهایی که ایدئولوژیک هستند، و حقوق ملت خارج از ایدئولوژی پایمال است. حال چند پرسش اساسی مطرح است:
1- آیا فرزندانِ شما بدون دروغ نسبت به باورهای دینی و عقیدتی دولتی و قانونی، میتوانند تحصیل کنند؟ میتوانند وارد دانشگاه شوند؟ میتوانند شاغل شوند؟ ازدواج کنند و تشکیل خانواده بدهند و به قوای سه گانه راه پیدا کنند و در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری منابع ملی و سرنوشت خود دخیل شوند؟
2- اگر شما نتوانید بدون دروغ، اراده ملیِ خود را در ملک مشاعی به‌نامِ وطن اعمال کنید؛ اگر نتوانید تحصیل کنید، اگر نتوانید ازدواج کنید، کار کنید و در مدیریت منابع ملی کشور خود مشارکت کنید، پس در میهن خود به چه کار می‌آئید؟ آیا به‌جز دستگاهی دروغ‌ساز و دروغ پرداز؟
3- اگر شما از کودکی به فَنّ دروغگویی احاطه نداشته باشید، چه بر سر شما خواهد آمد؟ و اگر در دروغگویی تبحر داشته باشید چه بر سر یک ملت خواهد آمد؟ چه بر سر یک فرهنگ ملی خواهد آمد؟
طبق قانون اگر شما به ایدئولوژی قانونی و مورد تائید حکومتی متعهد نباشید! نمی‌توانید زندگی کنید! در واقع شما بدون تفتیش عقاید شما نمیتوانید زندگی کنید! حال آنکه اصلِ تفتیش عقاید خلاف قانون است. یکی از پارادوکسها و تناقضات بنیادیِ اصول قانون اساسی همین است. تناقض قانون انتخابات با اصل تفتیش عقاید. تناقض اصل 12 قانون اساسی (در الی‌الابد بودن و ضرورتِ دین دولتی) با اصلِ تفتیش عقاید در کلیه امور زندگی و اجتماعی.
مسلم است که با چنین قانونی، دروغ عاملی است که میتواند به شما حیات بدهد. و راستی میتواند شما را از اعمالِ اراده ملی در ملکی مشاع به نام وطن ساقط کند!
به همین دلیل است که آن قانون اساسی که اصلِ دروغ را برای تداوم حیات شما تضمین کند، نمی‌تواند مانعِ فسادی فراگیر و بنیادی در فرهنگ ملی شود. بلکه با قانونی شدن و نهادینه شدن دروغ، این توسعه‌ی فساد است که نهادینه خواهد شد.
با این حساب شما به کدام گشایش سپیدی که چادر سیاه دروغ بر آن سیطره قانونی نداشته باشد، امیدوار هستید؟
با این حساب آیا شعارِ "امید" به زندگی، یک فریب ملی و یک سیاهکاری حکومتی نیست؟!
به همین دلیل است که استعمار نوین، با میدان دادن و تسریِ ایدئولوژی‌هایِ مرده‌یِ بومی، و با نفیِ اراده ملیِ ملتها، قادر است دیکتاتوری را در مستعمره‌هایِ نامحسوسِ خود قانونی و نهادینه کند، تا به راحتی بتواند در غیابِ نظارت مردمی و با در تنگنا قراردادنِ دیکتاتورهای غیرپاسخگو به ملت خویش، با آنها وارد معامله شود، تا آنها برای بقاء خویش، توافق کنند. کاری که استعمار با اراده‌ی ملی نمی‌تواند انجام د‌هد! اما میتواند با دیکتاتورهایی همچون سرهنگ قذافی، صدام، و بشار اسد انجام دهد.
دیگر دورانِ کودتاهای سخت، علیه آلنده ها با تثبیتِ پینوشه‌ها، و کودتای 28 مرداد علیه مصدق‌ها با تثبیتِ شاه، به سر آمده است.
اکنون دوران تثبیت قوانینی است که میتواند کشورها را از درون بپوساند.
استعمار نوین با میدان باز کردن برای تثبیت قوانین ضدملی، به استعمار ملتها توسط معامله و توافق با دیکتاتورها اقدام می‌کند، تا دیکتاتورها در وهله اول تثبیت شوند و در مرور زمان کشورهایشان از درون نابود شوند!
به همین دلیل است که امنیت ملی مردم در چنین حکومتهای تمامیتخواه و مطلقگرایی،در مرور زمان توسط دیکتاتورها با ابزارِ تعبیت محض، تجسسِ ملی، و دروغ ملی (به منظور حفظ حیاتشان) مخدوش میشود، و فسادی روزافزون و فراگیر در روحِ ملت و فرهنگِ ملی نفوذ می‌کند، تا دیر یا زود آن را از درون بپوساند و نابود و ویران کند... کشورهایی همچون لیبی، عراق، سوریه و ...
همه فدای امنیتِ میلیِ دیکتاتورهایِ قانونی.
امروزه، ابزار نرمِ استعمار نوین، تعبیه‌ی قوانین پارادوکیسکال و غیرملی در قوانینِ ملتهاست. ملتهایی که حریم خصوصی مردمشان در دستانِ دیکتاتوران به ظاهر منتخب و قانونی محصور است، و مردم واقعی به هزار و یک پرونده سازی و موانعِ قانونی، به حکومت خویش راه ندارند. ملتهایی که اراده‌ملی‌شان قانونا ابتر و عقیم است. قوانین پارادوکسیکال، پایه‌ی اساسی ویرانی این ملتهاست که از آن امیدی واقعی برای احقاقِ "اراده ملی" بیرون نمی‌آید.
خیام ابراهیمی
21 شهریور 1394
https://www.facebook.com/HosseinBagherZadeh/videos/10156037042815416/
2,948 Views
حتما ببینید: جوانی که از آسینب شناسی حکومت دینی در تلویزیون جمهوری اسلامی سخن می‌گوید و در چند دقیقه با جرأت تمام و با استناد به تحقیقات میدانی و آمار و ارقام عمق تأثیرات فانجعه‌بار حکومت دینی ایران را برملا می‌کند.

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...