روز "زن" بر "مرد و زن" مبارک باد!
(این یک گفتگویِ خیالی، به عشقِ برابری و ایثار در خود است)
=====================================
زن: عزیزم، روز زن مبارک! بازَم که دستت خالیه! smile emoticon
مرد: ممنونم! آره درسته، دستم خالیه! چون 364 روز سال، کاری برات نکردم! خیال میکنی این یک روز چه معجزهای از دستم برمیاد؟ به نظرم، بیشتر از شما زنها ما مردها به یک روزِ خاص نیاز داریم!
زن: خب، مثل اینکه بدهکار هم شدم؟! مردِ حسابی! وقتی تمام روزها به مرد تعلق داره و به کامِ مرده، چرا چشمِ دیدنِ یک روز به نام "روز زن" رو نداری؟
مرد: کی گفته تو بدهکاری، عزیزِ من؟ این منم که بدهکارم؛ چون "مردِ حسابی" نیستم! "روزِ زن" در غیاب "روز مرد" یعنی: "زن" در این جامعه هنــــوز مستضعفه و وِل مُعَطله! و مرد ستمگرانه همچنان داره سقوط میکنه، چون نتونسته کاری برای این رابطهیِ نامتعادل بکنه! چون هیــــچ نامی، "خامخام" بهکــــام نمیشه! نامگذاری و برجسته کردن یک روز به نام زن، وقتی در یک رابطه دوسویه مردی هم هست، در واقع به یک برتری و یک کاستی اشاره میکنه، که بیانگر نامتعادل بودن رابطه است! و باید به اون رابطه بصورتِ دوسویه و بنیادی پرداخته بشه، تا کاستی به نفعِ تعادل، برطرف بشه. یک دسته گل و یک هدیه در یک روز خاص چه تاثیری بر موقعیت زن میذاره؟ اگر اوضاعِ زن در 364 روز سال به کــــام بود، دیگه نیازی به نامِ یک روز نداشت؛ درست مثل مرد! که روزی به نامش نیست، چون تمام روزها ظاهرا به کامِشه.
زن: خب، حالا چرا ظاهرا؟ عملا به کامِشِه دیگه!
مرد: مشکل همینجاست! تو فکر میکنی چون تمام روزها به کامِ مرده، پس نیازی به توجه ویژه به نامِ او نیست! در حالیکه، من اون 364 روز رو، کامروائی نمیدونم! کامخرابی میدونم! به نظرم شاید بهتر باشه که بگیم: "زن" در تمام روزهای سال، کنارِ مردِ کـــامخراب، گدایِ کــــام شده! درحالیکه اگه تمام روزهای سال، به کامِ واقعیِ مرد باشه، نهایتا "مـــرد" باید اونقدر انســـان بشه که ستمی به زنِ ناکام نکنه، تا نیازی به یادآوری یک روز ویژه برای جبران و یا قدردانی یکجانبه از جنسیت و نقشِ "زن" باشه! این نامگذاریِ ویژه و جنسیتی، به تثبیت این وضعیتِ نامتعادل و غیرانسانی کمک میکنه! برای رسیدن به تعادل و سلامت، با توجه به نقشِ مکملِ مرد و زن، نگاه ما باید فراجنسیتی و انسانی باشه، نه صرفا جنسیتی. "روز زن" مثلِ "روز معلم" و یا "روز کارگر" که فراجنسیتیه نیست! مرد و زن پیش از جنسیت، انساند! ممکنه در نقشهایِ اجتماعی، "جنسیت" نقشهایی ویژه به اونها بده، اما این نباید در حقوق و اختیار و ارادهیِ انسانی اونها دخالت کنه! اینکه مرد و زن چطور باید یکدیگر رو در پذیرش نقشها مجاب کنند به خودشون ربط داره، به تفاهم و اقناعی متقابل مرتبطه. اما نمیشه اونا رو از این تلاش محروم کرد.
برقرار بودن و تدوامِ "روز زن" بیانگرِ تدوامِ ستم تاریخی به جایگاهِ انسانی و اجتماعیِ زنه! و جبرانِ فقدانِ قدردانیِ سالانه و مُعَوّقمونده از یک جنسیت که بطور مستمر دیده نشده، از پاسداشتِ روبنائی در یک روزِ خاص برنمیاد! چرا که معتقدم تا این قــدر و منزلت انسانی، قانونی و نهادینه نشه، یعنی ستم و بهرهکشی به دلیل سلطهیِ تاریخیِ مرد هنوز ادامه داره، و باید بیشتر به فکرِ بهفنا رفتن انسانیتِ مردِ ستمگری بود که میلی به انسان بودن نداره، تا به فکر زن ستمدیدهای که میخواد جامعه انسانی باشه.
زن: قربون دهنت! حالا میگی چیکار کنیم؟ ظاهرا این فلسفه بافی به این معناست که گلی، هدیهای، نگاه ویژهای در کار نیست!
مرد: واقعا نگاه ویژه و هدیهیِ یک قلدرِ تاریخی در یک روز از 365 روز سال به چه دردِ تو میخوره؟ قلدری که 364 روز دیگه تو رو با قوانین و نگاهش میچزونه! این یک روز بیشتر شبیه یک باج و افیون و قرص خوابآور و زر ورقیه تزئینکننده که به درد نشئگی میخوره و بیشتر نقش صدا خفه کن داره. قبل از هر چیزی باید این نگاه ترمیم بشه و این مقدور نیست مگر با نظارت قانونی انسانی که اراده و اختیار رو از طرفین سلب نکنه، بلکه دنبال اقناع و تفاهم خود و جامعه باشه. ما برای احقاقِ این قانونِ تعادلبخش و انسانی چه کردهایم؟
زن: راست میگی؟ خب پس کارنامه ی 364 روز دیگهت رو رو کن، ببینم برام چه کردی؟
مرد: راستش، من رفوزهَم! باید تجدید دوره بشم. میتونیم امسال یه برنامه بریزیم برای سال بعد! هدیهیِ من به تو برای یک سال آینده میتونه این باشه: یک برنامهیِ دوجانبه برایِ تمرین انسان شدن، در خانه و در اجتماع.
زن: میخوای بگی چون مرد "مرد" نیست، "روز زن" نمودی مخرب داره؟!
مرد: میخوام بگم چون مرد هنوز به عادت، انسان بودن براش مبهمه و زیاد مهم نیست، و هنوز مثل دوران بربریت از زورگیری خودش خمار و ناراضی که نیست بلکه نشئه هم هست، همچنان داره با تکرارِ عُرفِ موروثی، بدونِ معرفتی متقابل، از انسان شدن دور میشه و الکی باد میکنه...حکایت زن و مرد مثلِ راندنِ یک دوچرخه با دو سرنشین و دو رکابه، هر چند با یک فرمان برای تعادل و یک فرمان برایِ تمرکز در هدایت ...و چارهای نیست، یکجا باید مرد جلو بنشینه، یک جا زن... که ضمنا یک چرخش روحِ زنه و یک چرخش روحِ مرد. که یک چرخش پرباده و یک چرخِش پنچر! و از طرفی قدرتِ الزام آورِ ناظری هم نیست که بادِ هر دو چرخ رو تا تعادل و انسان شدن، میزان کنه. پس میانِ تمام لحظاتِ پرباد و پر زورِ مردانه، در پیشروی در جاده زندگی، بارِ زندگی و دوچرخه بیشتر به چرخی آسیب میزنه که لاستیکش پنچره، و اونو لِه و لَوَرده میکنه! حالا اینکه بعد از 364 روز رکاب زدن، در یک ایستگاه بایستیم و از چرخ زخمی تشکر کنیم و یا کمی بادش کنیم تا بگیم زن فراموش نشده، چه فایدهای به حال چرخی میکنه که شب نشده باز پنچره؟! پس مرد اگر در تمام طول راه مرد باشه، چه نیازی به پنچرگیری در روزِ زن هست؟! این برای مرد و زن موجب شرمساریه که هنوز یک روز به عنوان زن برای جامعه خیلی مهمه. به نظرم زن زیر بار این دوچرخه البته زنه (هر چند یه زن زخمی)، اما این مرده که مرد نیست!
به باورم، باید پیش از هر چیز، نگرانِ ویران شدن انسانیتِ مــرد بود.
زن: خُب، قبول! اما پیشنهادِ تو چیه؟
مرد: اینکه اگر قراره یک روز به عنوان یادآوری و پاسداشت از حریم انسانی زن داشته باشیم، به جایِ روز زن، روزِ "زن و مرد" داشته باشیم. تا در این روز، الزام مرد و زن به زندگی انسانی هر دو محک بخوره! مردِ ستمگر برنامهشو به زنِ ستمکش بده، و زن ستمکش برنامهشو به مرد ستمگر ارائه کنه! و با هم توافق کنن که برای سال آتی چه باید کرد؟ و سال بعد، زن و مرد یه گزارش به هم بدن، که ارزشِ یک هدیهیِ واقعی رو داشته باشه.
زن: ممنون از این هدیه!
مرد: این بوسه هم خط و نشون! تا سالِ بعد...
زن: پس روزمون مبارک!
مرد: حرفی نیست؛ مبارک!
اما برکت به کردارِ ماست
نه اشعارِ نغزِمان.
بال در بال
از فرش
تا عرش
مثل یک بوسه
از نایِ جان
تا پایِ جان
در فراز
در فرود.
-------------------------------------------------
خیام ابراهیمی
17 اسفند 1339
8 مارس 2015 (روز جهانی زن)
#زن #زنان #هشتمارس #روززن
(این یک گفتگویِ خیالی، به عشقِ برابری و ایثار در خود است)
=====================================
زن: عزیزم، روز زن مبارک! بازَم که دستت خالیه! smile emoticon
مرد: ممنونم! آره درسته، دستم خالیه! چون 364 روز سال، کاری برات نکردم! خیال میکنی این یک روز چه معجزهای از دستم برمیاد؟ به نظرم، بیشتر از شما زنها ما مردها به یک روزِ خاص نیاز داریم!
زن: خب، مثل اینکه بدهکار هم شدم؟! مردِ حسابی! وقتی تمام روزها به مرد تعلق داره و به کامِ مرده، چرا چشمِ دیدنِ یک روز به نام "روز زن" رو نداری؟
مرد: کی گفته تو بدهکاری، عزیزِ من؟ این منم که بدهکارم؛ چون "مردِ حسابی" نیستم! "روزِ زن" در غیاب "روز مرد" یعنی: "زن" در این جامعه هنــــوز مستضعفه و وِل مُعَطله! و مرد ستمگرانه همچنان داره سقوط میکنه، چون نتونسته کاری برای این رابطهیِ نامتعادل بکنه! چون هیــــچ نامی، "خامخام" بهکــــام نمیشه! نامگذاری و برجسته کردن یک روز به نام زن، وقتی در یک رابطه دوسویه مردی هم هست، در واقع به یک برتری و یک کاستی اشاره میکنه، که بیانگر نامتعادل بودن رابطه است! و باید به اون رابطه بصورتِ دوسویه و بنیادی پرداخته بشه، تا کاستی به نفعِ تعادل، برطرف بشه. یک دسته گل و یک هدیه در یک روز خاص چه تاثیری بر موقعیت زن میذاره؟ اگر اوضاعِ زن در 364 روز سال به کــــام بود، دیگه نیازی به نامِ یک روز نداشت؛ درست مثل مرد! که روزی به نامش نیست، چون تمام روزها ظاهرا به کامِشه.
زن: خب، حالا چرا ظاهرا؟ عملا به کامِشِه دیگه!
مرد: مشکل همینجاست! تو فکر میکنی چون تمام روزها به کامِ مرده، پس نیازی به توجه ویژه به نامِ او نیست! در حالیکه، من اون 364 روز رو، کامروائی نمیدونم! کامخرابی میدونم! به نظرم شاید بهتر باشه که بگیم: "زن" در تمام روزهای سال، کنارِ مردِ کـــامخراب، گدایِ کــــام شده! درحالیکه اگه تمام روزهای سال، به کامِ واقعیِ مرد باشه، نهایتا "مـــرد" باید اونقدر انســـان بشه که ستمی به زنِ ناکام نکنه، تا نیازی به یادآوری یک روز ویژه برای جبران و یا قدردانی یکجانبه از جنسیت و نقشِ "زن" باشه! این نامگذاریِ ویژه و جنسیتی، به تثبیت این وضعیتِ نامتعادل و غیرانسانی کمک میکنه! برای رسیدن به تعادل و سلامت، با توجه به نقشِ مکملِ مرد و زن، نگاه ما باید فراجنسیتی و انسانی باشه، نه صرفا جنسیتی. "روز زن" مثلِ "روز معلم" و یا "روز کارگر" که فراجنسیتیه نیست! مرد و زن پیش از جنسیت، انساند! ممکنه در نقشهایِ اجتماعی، "جنسیت" نقشهایی ویژه به اونها بده، اما این نباید در حقوق و اختیار و ارادهیِ انسانی اونها دخالت کنه! اینکه مرد و زن چطور باید یکدیگر رو در پذیرش نقشها مجاب کنند به خودشون ربط داره، به تفاهم و اقناعی متقابل مرتبطه. اما نمیشه اونا رو از این تلاش محروم کرد.
برقرار بودن و تدوامِ "روز زن" بیانگرِ تدوامِ ستم تاریخی به جایگاهِ انسانی و اجتماعیِ زنه! و جبرانِ فقدانِ قدردانیِ سالانه و مُعَوّقمونده از یک جنسیت که بطور مستمر دیده نشده، از پاسداشتِ روبنائی در یک روزِ خاص برنمیاد! چرا که معتقدم تا این قــدر و منزلت انسانی، قانونی و نهادینه نشه، یعنی ستم و بهرهکشی به دلیل سلطهیِ تاریخیِ مرد هنوز ادامه داره، و باید بیشتر به فکرِ بهفنا رفتن انسانیتِ مردِ ستمگری بود که میلی به انسان بودن نداره، تا به فکر زن ستمدیدهای که میخواد جامعه انسانی باشه.
زن: قربون دهنت! حالا میگی چیکار کنیم؟ ظاهرا این فلسفه بافی به این معناست که گلی، هدیهای، نگاه ویژهای در کار نیست!
مرد: واقعا نگاه ویژه و هدیهیِ یک قلدرِ تاریخی در یک روز از 365 روز سال به چه دردِ تو میخوره؟ قلدری که 364 روز دیگه تو رو با قوانین و نگاهش میچزونه! این یک روز بیشتر شبیه یک باج و افیون و قرص خوابآور و زر ورقیه تزئینکننده که به درد نشئگی میخوره و بیشتر نقش صدا خفه کن داره. قبل از هر چیزی باید این نگاه ترمیم بشه و این مقدور نیست مگر با نظارت قانونی انسانی که اراده و اختیار رو از طرفین سلب نکنه، بلکه دنبال اقناع و تفاهم خود و جامعه باشه. ما برای احقاقِ این قانونِ تعادلبخش و انسانی چه کردهایم؟
زن: راست میگی؟ خب پس کارنامه ی 364 روز دیگهت رو رو کن، ببینم برام چه کردی؟
مرد: راستش، من رفوزهَم! باید تجدید دوره بشم. میتونیم امسال یه برنامه بریزیم برای سال بعد! هدیهیِ من به تو برای یک سال آینده میتونه این باشه: یک برنامهیِ دوجانبه برایِ تمرین انسان شدن، در خانه و در اجتماع.
زن: میخوای بگی چون مرد "مرد" نیست، "روز زن" نمودی مخرب داره؟!
مرد: میخوام بگم چون مرد هنوز به عادت، انسان بودن براش مبهمه و زیاد مهم نیست، و هنوز مثل دوران بربریت از زورگیری خودش خمار و ناراضی که نیست بلکه نشئه هم هست، همچنان داره با تکرارِ عُرفِ موروثی، بدونِ معرفتی متقابل، از انسان شدن دور میشه و الکی باد میکنه...حکایت زن و مرد مثلِ راندنِ یک دوچرخه با دو سرنشین و دو رکابه، هر چند با یک فرمان برای تعادل و یک فرمان برایِ تمرکز در هدایت ...و چارهای نیست، یکجا باید مرد جلو بنشینه، یک جا زن... که ضمنا یک چرخش روحِ زنه و یک چرخش روحِ مرد. که یک چرخش پرباده و یک چرخِش پنچر! و از طرفی قدرتِ الزام آورِ ناظری هم نیست که بادِ هر دو چرخ رو تا تعادل و انسان شدن، میزان کنه. پس میانِ تمام لحظاتِ پرباد و پر زورِ مردانه، در پیشروی در جاده زندگی، بارِ زندگی و دوچرخه بیشتر به چرخی آسیب میزنه که لاستیکش پنچره، و اونو لِه و لَوَرده میکنه! حالا اینکه بعد از 364 روز رکاب زدن، در یک ایستگاه بایستیم و از چرخ زخمی تشکر کنیم و یا کمی بادش کنیم تا بگیم زن فراموش نشده، چه فایدهای به حال چرخی میکنه که شب نشده باز پنچره؟! پس مرد اگر در تمام طول راه مرد باشه، چه نیازی به پنچرگیری در روزِ زن هست؟! این برای مرد و زن موجب شرمساریه که هنوز یک روز به عنوان زن برای جامعه خیلی مهمه. به نظرم زن زیر بار این دوچرخه البته زنه (هر چند یه زن زخمی)، اما این مرده که مرد نیست!
به باورم، باید پیش از هر چیز، نگرانِ ویران شدن انسانیتِ مــرد بود.
زن: خُب، قبول! اما پیشنهادِ تو چیه؟
مرد: اینکه اگر قراره یک روز به عنوان یادآوری و پاسداشت از حریم انسانی زن داشته باشیم، به جایِ روز زن، روزِ "زن و مرد" داشته باشیم. تا در این روز، الزام مرد و زن به زندگی انسانی هر دو محک بخوره! مردِ ستمگر برنامهشو به زنِ ستمکش بده، و زن ستمکش برنامهشو به مرد ستمگر ارائه کنه! و با هم توافق کنن که برای سال آتی چه باید کرد؟ و سال بعد، زن و مرد یه گزارش به هم بدن، که ارزشِ یک هدیهیِ واقعی رو داشته باشه.
زن: ممنون از این هدیه!
مرد: این بوسه هم خط و نشون! تا سالِ بعد...
زن: پس روزمون مبارک!
مرد: حرفی نیست؛ مبارک!
اما برکت به کردارِ ماست
نه اشعارِ نغزِمان.
بال در بال
از فرش
تا عرش
مثل یک بوسه
از نایِ جان
تا پایِ جان
در فراز
در فرود.
-------------------------------------------------
خیام ابراهیمی
17 اسفند 1339
8 مارس 2015 (روز جهانی زن)
#زن #زنان #هشتمارس #روززن
No comments:
Post a Comment