Friday, September 18, 2015

عاشورا

"عاشورا" نه فیلمِ هندی است، نه چماق بر سرِ غیرخودی!
ظاهرا پیام این واقعه، باید پرهیز از "بیعتِ اجباری" با "دینِ دولتی" باشد؛ و این‌که "داعش‌مسلکی" سمبلِ تحمیل به "پذیرشِ زور" است و یا حذف و قربانی شدن آزادگی و امنیتِ هر غیرِخودی.
به سپاهیانِ داعش‌مسلکِ ابن‌زیاد و یزیدِ تمام دوران‌ها!
================================
عــزادارِ کِـــه‌ایـد؟ ای بُت‌پرســـــتانِ خیـــــالِ دور!
خدا در قلبتان مرده؟ حسین در شهرتان شد کور!
عـزادارِ چــه‌ایـد؟ ای اهلِ کوفه، بی‌دِلانِ مـــــات!
که سهراب زنده‌است اکنون و نوشدارو بُـوَد این سـور!
بگــو بَهرِ چه بر سینه زنید، اِی وارثـــانِ مـــــرگ؟
حسـین در کربلایِ شهرتان در بَـند شد محصـور
مگو گـر کربلا بودی، تو بودی جزوِ بی‌کـَس‌ها
مگو با من زِ رأی و بیعتِ این مـردمِ مجبـــور!
شما اِی هرزه پاسدارانِ بزمِ عیش و غمخواری
که میرقصــــید با آهنگِ شِمـرِ هرزه‌ی ِ مُـزدور!
عـزادارِ چه‌ایـــد؟ اِی مُـرده‌خوارانِ شکمبـــاره؟
در این سـوگِ عمومی می‌گریزید از غمِ رنجور.
چرا نـالـه کنید گردِ بُتِ بِـیـتِ حرامخــــــواران؟
که سی ساله‌ست، کورید در خیالِ هاله‌ای از نور
خدا از رَگِ گردن به شما نزدیــــک‌تر در قلب
کجا بستید پای خویش؟ به پایِ یک بُتِ مخمور؟!
اگر "حـــــق" یاوه‌یِ الله و قرآن و محمد بود
یزید و شمر با این "یاوه" گردن زد خدایِ نور !
کجا لقلقه‌یِ وعظ است، جبرانِ سیه کاری؟
کجا مصلحتِ دین است اعدامِ نگاه و غـــور؟
دروغ و مکر شیطانی، نوشته پایِ مَکـــرُلله
که "دَجــّــال" گر نگوید "نایبِ حقم"، ندارد زور.
که زیـــرِ عَلَمِ قــــرآن زدند لافِ خلافت را
کدام بقال می‌گوید که ماستش ترشک‌است و شور؟
اگر لاف از خدا باشد برای دین تو مدرک
بیا تا عَرش می‌بافد برایت داعشِ مامور.
اگر تعدادِ رأیِ مومنین باشد دلیلِ حق
امیرالمؤنینِ مسلمین شد آن یزید کور.
سپاهِ ســـــعد با اللهُ اکبرهایِ رُعب آور
بُــرید دست و سرِ آزادگانِ شهر را با زور
جنایتها به نامِ شرع و دین کشته حسین‌ها را
حکومت با سپاه عمرو عاص از غزوه‌ها تا هـور
سَـرَم بر نیزه و بر دار می‌خواهد به‌نــــامِ دین
به حکمِ تن ندادن به تجـــــاوز، بیـعَـتی با زور
بگو باطل همان حق است و حق باطل، وَ دیگر هیچ
وگرنه آبــرویِ تو به گــــــورِ تُهمت است و مــــــــور
به حکم قاضی القضاتِ شام و ری، تو محکومی
تو باید تن دهی بر اَمرِ حاکم، اِی تنِ محصـــــور
عزادارِ که‌ای؟ ای داعشی‌مسلک به‌نـــامِ دین؟
حکومت ذیلِ نام حق، نمی‌خواهد تو را مجبــور
خلافت یا ولایت، حربه‌ای بَهرِ جنایت شد
به گاهِ غیبتِ رای تــو از صاحبِ حق و نور
عزادار کـــه‌اید؟ ای بُت‌پرســتــانِ خیــــــــــالِ دور!
حسین در قلبتان مرده؟ که بیعت می‌کنید با زور؟!
.................................................................
عاشورا فیلم هندی نیست که هر از گاهی با خوردن تخمه و آجیل و نوشیدنی، کمی گریه کنی و برقصی و بخندی و لحظاتی فراموش کنی خود را، و بعد که تخلیه شدی، با انرژی تمام به جنایتهایِ روزمره‌ات بپردازی.
"یزیـــد" امامِ جماعتِ اکثریتِ مسلمینِ دورانِ خود، بر خلافِ علی و حسین ( که داعیه‌یِ بر قراریِ حکومت به نام خدا و بدونِ بیعتِ مردم نداشتند) داعیه‌یِ حکومتِ اسلامی داشت! در ابتدایِ نمازهای جماعتش، الله اکبر می‌گفت و در انتهایِ آن بر "محمد" صلوات می‌فرستاد! بسیاری از سردارانِ سپاهش همرزم محمد در جنگهای تدافعی و در غزوه‌ها، جانبازی‌ها کرده بودند و تا مرزِ کشته‌شدن (شهادت؟) پیش رفته بودند! در کربلا آنها همچنان جان بر کف بودند و آماده‌ی جانبازی و با فریادِ "الله اکبر" و "مرگ بر ضد ولایت یزید"، خون "حسین" را به فتوایِ اکثریتِ فقهایِ رسمی و دولتیِ دورانِ خود به عنوانِ مرتد و "خارج از دین" بر زمین ریختند! اکثریتِ حاکم، به فرمانِ "امر به معروف و نهی از منکر" برای حراست از عَلَم و کُتَلِ اسلام، "حسین" و یارانش را در کربلا در حصر قرار دادند، تا اینکه خونش را بر زمین کربلا ریختند! چرا؟.... چون حسین پیش از بیعت با دین رسمی و دولتی به "آزادگی" و "آزادی اختیار و اراده" و به حکم "لا اکراه فی الدین" به "آزادی دین" باور داشت و به خدای زنده؛ و به حرمتِ امانت اختیار و ربوبیت سیال و غیرِ رسمی و غیرِ دولتیِ او معتقد بود، و بر خلافِ اکثریتِ سردارانِ جانبازِ سپاهِ محمد، برای امنیتِ ملیِ اعراب ذیل پرچم اسلام، به "بیعتِ اجباری" تن نداد! چون پیام دینِ او آزادگی ( تو بخوان لیبرالیسم غیرایدئولوژیک) تحت سلطه‌یِ خدای زنده و فطرتِ حنیف (وجدان) بود! چون به یاد داشت که خدا به پیامبرش گفته بود: تو نمی‌توانی کسی را مؤمن و هدایت کنی! و خدا نیازمند دایه‌های مهربانتر از مادر نیست و به کسی هم چنین ماموریتی نداده است! اگر قرار بر اعمال زور و شمشیر بود چه نیازی به آفرینش و اختیاری آزاد بود؟ پس حسین خود را هم مشمول این اصل می‌دانست که با زور نباید حکومت کرد آن هم به نام الله! او همچون پیامبر جز دعوت به فطرتِ حنیف (وجدان پاک) و دعوت به آزادگی و رستن از مدعیانِ الوهیت دعوتی نداشت؛ چون به یاد داشت که پدرش (علی) از ربودنِ خلخالِ یک زن یهودی آرزویِ مرگ را بر هر مسلمان روا دانسته بود! امنیت نزد او امنیت شهروندان فارغ از دینِ رسمی بود نه امنیتِ خود و طرفدارانش! او علیهِ تفکر و قرائتِ رسمیِ بت‌گونه از الله، و برایِ آزادگی رسمیت قائل بود. و امر و نهی به "آزادگی" و رهائی از شر بُت‌های رسمی شعارش بود، تا خدای حی و زنده را تنها پرودگار و مربی و دست اندرکارِ رشد و بلوغ مردم بداند، نه تلاشِ خود و دیگر مدعیانِ الوهیت را! او از بیعتِ زوری با بت‌پرستانی که الله را به بتِ مرده‌ای تبدیل کرده بودند تا خود پرده‌دارش باشند گریخت و حتی با آنها به جنگ برنخاست و تنها شمشیرش را برای دفاع از نیام برکشید. او به قدرتِ خدای زنده ایمان داشت، نه فقهایی که تشنه‌ و معتادِ خمس و زکات و مال مردمند! او از پدرش ره ارتزاق را آموخت که از عرق جبین خود و از راه "چاه کنی" و کشاورزی نان می‌خورد، نه از بیت المالِ مردم. آیا این روزها میان خیل داعش مسلکان، کسی هست که بخواهد آزاده باشد و به بیعت اجباری تن ندهد و دست از آپارتمانهای لوکس و ویلا و ماشین شاسی بلند و اموال مردم دست بشوید و از راه چاه کنی و کشاورزی ارتزاق کند و کلکسیون پیپ‌ها و عصاهایش را پیش از آتش جهنم بسوزاند؟ و به یال و دُمِ اسبهایِ میلیاری‌اش چون سگهای یزید نچسبد؟ و یا نه؟!... رزق و روزی را ناشی از تعریفِ میلی امنیتِ خود میداند و با تمامیتخواهی و سلطه بر اراده‌یِ ملی و مزدوری، نان خورشتِ آغشته به خونِ مردمش همچنان چرب و شیرین است و همچنان بر سر درِ کاخِ خود خواهد نوشت: هذا من فضل ربی؟! در روزگاری که خودفریبی و عوامفریبی با گریه بر مصیبت حسین و یارانش شبیه دیدنِ فیلم هندی می‌ماند که بعد از خلاصی از آن دوباره بر غیرخودیان و دگراندیشان و آزادیخواهان و آزادگان و صاحبانِ اصلی اراده و خاک، به نام خدا بر هر غیرخودی غضب میکند و منابع ملی و اراده‌یِ ملی را مال خود میداند؟... در روزگاری که هر مدعی اسلام همچون داعش مسلکان چون معاویه و یزید می‌شود بر شهروندان خودی و غیرخودی، و جز بیعتِ زوری و گردن زدن و بر دار کردن به جرم دگر اندیشی، به چیزی نمی اندیشد باید اذعان کرد که مسخ و مست شدن از قدرت مصادره شده‌یِ مردم، شیرین‌تر از تکیه بر خدای زنده‌ای است که باید از رگ گردن نزدیکتر به فرد باشد. چه آنکه بر حق دیدن خود تنها ناشی از مرده دیدنِ خدای موروثیِ درون کتابهاست و حبس دیدنش پشتِ عینکِ فقهایِ رسمی و دولتی، که در قلب خود اثری از ربوبیت زنده‌یِ پرودگاری که وکیل و وصی برای خود و برای آیندگان تعیین نکرده، نمی‌بینند! اینان بت پرستانی با بتِ جزمیِ الله هستند که او را حی و زنده نیافته‌اند! و بدون حجتی، احکام و معروف و عرفِ دورانِ بدویت را بدون اذن به تمام دوران‌ها فارغ از زمان و مکان تعمیم داده و بی دلیلی فرازمانی-مکانی خوانده‌اَندش. و فراموش کرده اند که نقشِ قانون و احکام بینِ مردم در قبایلِ بت پرست، با نقشِ خلیفة الله و مردم در دورانِ مدنیت متفاوت است و احکام دوران بدویت و برده داری و کنیزداری میان قبایل هیچ ربطی به قوانین مدنی میان انسانهای آزاد از قرائتِ رسمی الله و بتها از حیاتِ بندگی، ندارد. آنان که هنوز در نیافته اند که حَیّ بودنِ الله (ال+لا+له= آن ناسو) تمثیلی است از نقش چنان قدرتِ فراگیر و بی آدرسی که در قلب تمام مخلوقاتش زنده است و اشاره به ربوبیت و رب‌العالمینی او اشاره به پروردگاری است که قادر و تواناست و خود مستقیما با هدایتهایِ مستقیم به قلب و وجدان و فطرت حنیف، بندگانش را پرورش میدهد و نیازی به شریک ندارد و هیچ شخصی را در هیچ زمان به وکالتِ خود تعیین نکرده است! البته فهمیدن این اصل ساده برای بت پرستانی که الله را بت بی جانی کرده‌اند و به زنده بودن پرودگار باور ندارند فلذا تمامِ حیثیت خود را در بتخانه یافته اند، بسیار سخت است. تا جائی که بی حضور و فتوایِ بتهایِ رسمی هیچند! به همین دلیل است که داعش‌مسلکان گردنِ هر غیرخودی را در ملاء عام می‌زنند تا با تکیه بر اصل "رعب بالنصر" حکومت کنند! آنان در سخن که کم می آورند، با تکیه بر قوانین بتخانه‌ی خود، مخاطب را به تشویش اذهان عمومی و ارتداد متهم می‌کنند و لحظه‌ای هم گمان نمی‌برند که با چال کردن قدرتِ خدای زنده که از رگ گردن به هر کس نزدیکتر است (و اختیارش امانتی است در فطرتِ حنیفِ خلیفة الله) خود مصداقِ بارزِ کفر و جهلند که تائید خود را از پرده داران بتخانه می‌جویند! آنان به زنده بودن خدا در وجدان باور ندارند! پس الله اکبر گویان، حسین را به فتوای قاضی القضات شهر، در روز روشن در کربلا حصر میکنند و گردنش را میزنند! چون تکیه بر اکثریتِ مجلسِ نخبگانِ بت اعظم تکیه دارند که به خوانش الله رسمیت می‌بخشند، نه به خوانشِ اراده‌یِ ملی (خلیفة الله) از وجدانِ عمومی! به همین سادگی.
------------------------------------
خیام ابراهیمی
13 آبان 1393
(عاشورا)

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...