چنگالِ آمادهیِ گربه
(باید بفهمیم، چرا این متن ارزشِ خواندن ندارد؟
باید بفهمیم، چرا "خدایِ سیاسی-اجتماعی" افیونِ تودههاست؟!)
************************************************
هیاهویِ ایمان
در تعقیب و گریزِ آزادی
همچون جیــــــــغِ گربههایِ بیسرزمین است
که در کُنجِ آخرین خـرابـه
چَــــنگ میاندازند
به ایمانِ سگی هــــار!
...
( میگوید: ریشهیِ اغلبِ ناکامیها، فسادها، و افسردگیهایِ اجتماعی و شاعرانه، در نا اَمنیِ اجتماعی و قوانینِ ضد آزادی است! و ریشهیِ اغلبِ نا امنیهایِ اجتماعی از "خدایِ اجتماعی" آب میخورد! همان مردابی که ریشهیِ محبت و مهرورزی و عشق و اقتصاد و رفاه اجتماعی را میخشکاند! و شهروندی که ادراکِ "خدایِ خصوصی" را همچون یک پُتکِ متوقع و خطکشِ معرفتی، به اجتماع تعمیم دهد و تلاشی در جهت زدودنِ این قانونِ آزادیکُش و زهرِ موروثی از ساحتِ ادبیاتِ مشترک نداشته باشد، در توسعهیِ اختناق و دیکتاتوری و تمامِ جنایتهایِ بشری شریک است! شناخت و معرفت به این مهم از تکالیفِ انسانیِ هنرمندان و ادیبان و آزادیخواهان و بشرِ دورانِ مدنیت است! میگوید: هر شعر و نوشته و اثر هنری و ادبی و علمی، بدونِ معرفت به این نکته، به اهرمی ضدبشری تبدیل میشود) من سعی خواهم کرد در چند نوشته به این مقوله و چراهایَش بپردازم. به باورم فهم و معرفت به زهر بودن "خدایِ اجتماعی" مهمترین رسالت من در خودشناسی است. و مگر میتوان بدون خودشناسی حرفی مفید برای هم داشته باشیم؟
...
میهمان این شبها و روزهای من، جِـنّ بوندادهای است که از موصل آمده. در یک دستش قرصِ برنج است و در دستِ دیگرش یک شمشیرِ دو سر. تا رسید شروع کرد به نماز. پرسیدم مگر شما هم مسلمانید؟ گفت: بله، ما هم چون شما انسانها، تا دلتان بخواهد انواعِ مؤمن و کافر و منکر به ادیان الهی و آتئیست و اگنوستیک و لااَدری داریم.(1)... گفت: در سرزمین ما ظاهرا اکثریت بصورت موروثی، جاهلانه و یا آگاهانه تسلیم و مسلمانند: یا به خدایِ زندهیِ فطرت حنیفشان (که سمبل آزادگی و استقلال رای است)، و یا به خدایِ موروثی و مردهیِ بتپرستانِ دورانِ بَدَویت (که سمبلِ بردگیِ غیر است). میانِ "باورمندان" اکثرا قرآن و برخی تورات و انجیل در دست دارند! گروهی کتاب را فارغ از احکامِ جامعهیِ بَدَوی، چراغ راهِ شناخت و رشدِ زنده و شخصیِ اکنونِ خود گرفتهاند، و عدهای آنرا بساطِ بتپرستی در اجتماع و سلطه بر دیگران کردهاند! گروهی آنرا بشارت دهندهیِ رهایی از سلطهیِ انسان بر انسان و استقلال و آزادی از رای منجمدِ پدران، و تسلیم شدن به خدا و پروردگارِ حی و زنده و انحصاریِ خویش میدانند؛ و عدهای با اعاده به احوالِ پدرانِ بتپرستِ خود، خویش را تسلیمِ شرایط و ظروفِ منجمدِ گذشته کردهاند! (گیریم در قالبِ لفظی چون خدا)... میگوید: جنیان دچارِ بدفهمی شده اند و پروردگار و خدایِ زنده را قادر و زندهیِ واقعی نمیدانند، وجودِ خدای زنده را در هدایتی زنده و مایشاء در مسیر بلوغِ انحصاریِ وجودِ خود، و در قلب و عقل خود حس نمیکنند! انگار که قلب و عقلشان کر و کور باشد! آنها همه چیز را چون معجزه راحت الوصول میخواهند! چرا که همچون صغیران، قدرتِ تشخیص از طریق فطرتِ حنیف خود را ندارند! به یکی نیاز دارند که به آنها امر و نهی کند! -کسیکه صاحبِ امر و نهی نیست!- چرا که مایلند خود را از بارِ تفکر و تعقل فارغ ببینند! آنها اصلا نمیدانند که خدا به رسولش گفت تو نمیتوانی کسی را مؤمن کنی و تو تنها هشدار دهنده و بشارت دهنده به خیر و شَرِّ نقطهیِ توجهِ آنها هستی، که چون گـُنگان به زبانِ دیگران توجه کنند و در جهنم آنان بسوزند، و یا به خدایِ زنده در فطرتِ حنیفِ خودشان توجه کنند و به هدایتهای مستقیم، سویِ بهشت ره پیمایند. آنها اثری از هدایتِ خدایِ زنده و حَیّ و حاضر در وجود خود نمیبینند و مایلند به بُتها اعتماد کنند؛ و نمیدانند که خدا به رسولش گفت: این منم که آنها و تنها آنها باید مرا در خود درک کنند تا هدایت یابند، نه دیگری! و تو نمیتوانی کسی را مؤمن به من کنی! بنابراین: یا ایهاالذینَ آمَنو آمِنو! ای باورمندان به من، باور کنید: ( به انحصاری بودن و خصوصی بودنِ مراتبِ ایمان، و غیرِ اجتماعی بودنش). مخاطبِ امر و نهی، مؤذِن و مامور است؛ نه هر باورمندِ بی اِذنی! احکام مخصوصِ این زمان و مکانند و فرازمانی-مکانی نیستند! که احکامِ اجتماعِ نا امنِ بَدَوی بدلیلِ غیرمَدَنی بودنش و سلبِ آزادی و عدم استقرارِ قوانین مدنی در فقدانِ ارادهیِ ملی است. کجا ما برایِ آیندگان نسخه پیچیده ایم؟ مگر نمیشد برای آیندگان حُکم کنیم؟ چرا بشر دایهیِ مهربانتر از مادر برای خدایی است که زنده است و قدرت دیالوگ با تک تک بندگانش را دارد؟ ما برای آیندگان وکیل و وَصی تعیین نکرده ایم!
میگوید: از سرزمینی منسوب به اسلامِ دورانِ بَدَویّت میآید که در فقر و فساد و ریا و دروغ و اعتیاد و تن فروشی و انتقام و خشونت و دزدی و تجاوز و عصبیت و حقبهجانبی و مالِاجنهخوری غرق شده است! از سرزمینی که به دست جنهایِ بتپرستِ مسلمانِ عثمانی غصب شده است. سرزمینی که طبق قوانینِ نسنجیدهیِ پدرانشان، ارادهیِ ملیاش در نسلهایِ بعدی مصادره شده، و قانونا او و هم نسلانش نمیتوانند در سرزمین مادریِ خود، در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیریِ قوایِ سه گانه، نقشی داشته باشند! و عملا در اعمالِ ارادهای آزاد و مستقل از رای دیگران عقیم اند! چرا؟... :چون طبق قانونِ اساسی، بنا به قدرتِ مطلقهیِ یک بتپرست، اکثریتِ اجنه دخالتی در حکومت ندارند؛ و به دلیلِ اینکه در ایدئولوژیِ جامد و سلیقه ایِ حکومت نمیگنجند، لذا از حق ملی خود برای همیشه محروم شده اند! میگوید: رهبرِ جاهطلب و جنایتکارِ جنیانِ داعشی، تمام قدرت و منابع ملی و ارادهیِ مردم سرزمینشان را به نامِ بتی مرده بهنامِ "خدا" قبضه کرده است. میگوید: سگِ انسانهایِ مسلمانِ داعشی شرف دارد به حکومتِ اجنههایِ مسلمان در موصل؛ چرا که آنان با تَـفَـقّهِ منجمد اما شفاف و صادقانهیِ عصر حجری که مربوط به احکامِ دورانِ بدویتی است که قوانینِ مردمی و مدنی در آن نقشی نداشته، بالاخره روزی نه چندان دور در مقابله با فطرتِ حنیف و آزاد و ارادهیِ مردم، گورِ خود و خاندانِ مزدورانِ خود را خواهند کند! اما حکومتِ جنیانِ مسلمانِ بدوی، میانِ محکمات و متشابهات و ناسخ و منسوخاتِ بدویتِ یک دورهیِ محدود در 1400 سال پیش جاماندهاند و بدونِ اذنی برای حکومت به نام خدای زنده که جز انذار و بشارت دهنده، وکیل و وصی نخواسته است، با بدفهمیِ مشرکانه، قدرِ دین جاریِ خدای زنده را تا حدِ یک ایدئولوژیِ منجمدِ "تاریخ-منقضی" فرو کاستهاند و "لااکراه فی الدین" را فراموش کردهاند و بهجایِ "ولاتجسسو" همه را جاسوس کردهاند و به جایِ تمرین تقوا در شرایط طبیعی، سرزمینمان را مثل آزمایشگاه استرلیزه و پادگانی کرده اند که تقوا در آن قدر و منزلت و شرفی ندارد، آزادی و حجاب را که موجب آزار ندیدن در اقوام بدوی و غیرمدنی بوده، به دروغ موجبِ فساد القاء کرده اند و با بدفهمی و جهل خویش، جوری با پنبه سر همه را میبرند که تا کلِ جنیان به خود بیایند و بساطشان را بر هم زنند، صد سال گذشته و فرصت از دست میرود!
دلش خون بود و در فکر انتقام لحظه شماری میکرد! میگفت: جنیان را بندهیِ بتی که خود را جانشین خدا میداند کردهاند (کاری که پیامبر نکرد و اطاعت از خود را اطاعت از ندایِ خدایِ زنده در فطرتِ حنیف میدانست، نه خدای مردهیِ پدران و سادات و احکام و قواعد مرده و بت پرستانهیِ ایدئولوژیک عصر حجر) میگفت: تمام راهها در سرزمینش مسدود است! دیگر "سرزمین" برایش جز نامی و رؤیائی بیش نیست؛ که در آن نه حقِ رایِ آزادانه دارد و نه حقِ زندگیِ شرافتمندانه! میگفت: منابعِ مشاعِ ملیِ سرزمینش خرجِ امیالِ بتپرستانهیِ مزدوران و پاسدارانِ پردهدرِ "پردهداری" میشود که از بتِ مردهای به نامِ خدا و امنیتِ خودشان حراست میکنند و نامش را گذاشتهاند "امنیت ملی"! میگفت اینان به خدایِ حی و زنده باور ندارند و انذار و بشارت پیامبر را نشنیدهاند و حکومتِ ناخواسته را در بتخانه تراشیدهاند! میگوید: ارادهیِ خدایِ زنده که با ارادهیِ مردم تجلی مییابد، در حصرِ ابدیِ تندیسِ خدای مردهشان، و وحیِ ابلیس و قدرتِ مطلقهیِ جانیترین جنایتکارِ تاریخ تقدیس شده است؛ و با وجود این حرام خواران که حقِ مشاع ما را غصب و یغما کرده و چون غنیمت جنگی به خاندانِ خویش میخورانند، جنیان آزاده دیگر سرزمینی برای زندگی ندارند، و اینان سیمولیشن و ورژنِ جدیدِ رژیم غاصبِ صهیونیستاند که از آستینِ جنیانِ بریتانیایِ کبیر درآمدهاند (بیآنکه خود بدانند!)! در مقابلِ چنین رژیمِ غاصبی، تنها یک راه پیش روست: مرگِ تدریجیِ ما، و یا مرگِ دفعتیِ او و مزدورانش.
میهمانِ من همچون گربهای دست و پا بسته که در کُنجی گیر افتاده و خفت شده، دارد به جنون میافتد و اصلا حالش خوب نیست! و ممکن است همین روزها و همین لحظهها کاری دست خودش و غاصبانِ سرزمیناش بدهد! و در واکنشی قریب الوقوع، یا از قرص برنج استفاده کند، و یا از شمشیر تیز چنگالش!
خیام ابراهیمی
18 شهریور 1393
-----------------------------
پی نوشت:
1- جنیانِ مسلمان
و چون تنى چند از جن را به سوى تو روانه كرديم كه قرآن را بشنوند پس چون بر آن حاضر شدند [به يكديگر] گفتند گوش فرا دهيد و چون به انجام رسيد هشداردهنده به سوى قوم خود بازگشتند (۲۹) وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ ﴿۲۹﴾
گفتند اى قوم ما ما كتابى را شنيديم كه بعد از موسى نازل شده [و] تصديقكننده [كتابهاى] پيش از خود است و به سوى حق و به سوى راهى راست راهبرى مىكند (۳۰) قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِيقٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿۳۰﴾
اى قوم ما ! دعوتكننده به خدا را پاسخ [مثبت] دهيد و به خدایِ (موردِ نظرِ) او ايمان آوريد، تا [خدا] برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و از عذابى پر درد پناهتان دهد (۳۱) يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿۳۱﴾
سوره ۴۶: الأحقاف
(باید بفهمیم، چرا این متن ارزشِ خواندن ندارد؟
باید بفهمیم، چرا "خدایِ سیاسی-اجتماعی" افیونِ تودههاست؟!)
************************************************
هیاهویِ ایمان
در تعقیب و گریزِ آزادی
همچون جیــــــــغِ گربههایِ بیسرزمین است
که در کُنجِ آخرین خـرابـه
چَــــنگ میاندازند
به ایمانِ سگی هــــار!
...
( میگوید: ریشهیِ اغلبِ ناکامیها، فسادها، و افسردگیهایِ اجتماعی و شاعرانه، در نا اَمنیِ اجتماعی و قوانینِ ضد آزادی است! و ریشهیِ اغلبِ نا امنیهایِ اجتماعی از "خدایِ اجتماعی" آب میخورد! همان مردابی که ریشهیِ محبت و مهرورزی و عشق و اقتصاد و رفاه اجتماعی را میخشکاند! و شهروندی که ادراکِ "خدایِ خصوصی" را همچون یک پُتکِ متوقع و خطکشِ معرفتی، به اجتماع تعمیم دهد و تلاشی در جهت زدودنِ این قانونِ آزادیکُش و زهرِ موروثی از ساحتِ ادبیاتِ مشترک نداشته باشد، در توسعهیِ اختناق و دیکتاتوری و تمامِ جنایتهایِ بشری شریک است! شناخت و معرفت به این مهم از تکالیفِ انسانیِ هنرمندان و ادیبان و آزادیخواهان و بشرِ دورانِ مدنیت است! میگوید: هر شعر و نوشته و اثر هنری و ادبی و علمی، بدونِ معرفت به این نکته، به اهرمی ضدبشری تبدیل میشود) من سعی خواهم کرد در چند نوشته به این مقوله و چراهایَش بپردازم. به باورم فهم و معرفت به زهر بودن "خدایِ اجتماعی" مهمترین رسالت من در خودشناسی است. و مگر میتوان بدون خودشناسی حرفی مفید برای هم داشته باشیم؟
...
میهمان این شبها و روزهای من، جِـنّ بوندادهای است که از موصل آمده. در یک دستش قرصِ برنج است و در دستِ دیگرش یک شمشیرِ دو سر. تا رسید شروع کرد به نماز. پرسیدم مگر شما هم مسلمانید؟ گفت: بله، ما هم چون شما انسانها، تا دلتان بخواهد انواعِ مؤمن و کافر و منکر به ادیان الهی و آتئیست و اگنوستیک و لااَدری داریم.(1)... گفت: در سرزمین ما ظاهرا اکثریت بصورت موروثی، جاهلانه و یا آگاهانه تسلیم و مسلمانند: یا به خدایِ زندهیِ فطرت حنیفشان (که سمبل آزادگی و استقلال رای است)، و یا به خدایِ موروثی و مردهیِ بتپرستانِ دورانِ بَدَویت (که سمبلِ بردگیِ غیر است). میانِ "باورمندان" اکثرا قرآن و برخی تورات و انجیل در دست دارند! گروهی کتاب را فارغ از احکامِ جامعهیِ بَدَوی، چراغ راهِ شناخت و رشدِ زنده و شخصیِ اکنونِ خود گرفتهاند، و عدهای آنرا بساطِ بتپرستی در اجتماع و سلطه بر دیگران کردهاند! گروهی آنرا بشارت دهندهیِ رهایی از سلطهیِ انسان بر انسان و استقلال و آزادی از رای منجمدِ پدران، و تسلیم شدن به خدا و پروردگارِ حی و زنده و انحصاریِ خویش میدانند؛ و عدهای با اعاده به احوالِ پدرانِ بتپرستِ خود، خویش را تسلیمِ شرایط و ظروفِ منجمدِ گذشته کردهاند! (گیریم در قالبِ لفظی چون خدا)... میگوید: جنیان دچارِ بدفهمی شده اند و پروردگار و خدایِ زنده را قادر و زندهیِ واقعی نمیدانند، وجودِ خدای زنده را در هدایتی زنده و مایشاء در مسیر بلوغِ انحصاریِ وجودِ خود، و در قلب و عقل خود حس نمیکنند! انگار که قلب و عقلشان کر و کور باشد! آنها همه چیز را چون معجزه راحت الوصول میخواهند! چرا که همچون صغیران، قدرتِ تشخیص از طریق فطرتِ حنیف خود را ندارند! به یکی نیاز دارند که به آنها امر و نهی کند! -کسیکه صاحبِ امر و نهی نیست!- چرا که مایلند خود را از بارِ تفکر و تعقل فارغ ببینند! آنها اصلا نمیدانند که خدا به رسولش گفت تو نمیتوانی کسی را مؤمن کنی و تو تنها هشدار دهنده و بشارت دهنده به خیر و شَرِّ نقطهیِ توجهِ آنها هستی، که چون گـُنگان به زبانِ دیگران توجه کنند و در جهنم آنان بسوزند، و یا به خدایِ زنده در فطرتِ حنیفِ خودشان توجه کنند و به هدایتهای مستقیم، سویِ بهشت ره پیمایند. آنها اثری از هدایتِ خدایِ زنده و حَیّ و حاضر در وجود خود نمیبینند و مایلند به بُتها اعتماد کنند؛ و نمیدانند که خدا به رسولش گفت: این منم که آنها و تنها آنها باید مرا در خود درک کنند تا هدایت یابند، نه دیگری! و تو نمیتوانی کسی را مؤمن به من کنی! بنابراین: یا ایهاالذینَ آمَنو آمِنو! ای باورمندان به من، باور کنید: ( به انحصاری بودن و خصوصی بودنِ مراتبِ ایمان، و غیرِ اجتماعی بودنش). مخاطبِ امر و نهی، مؤذِن و مامور است؛ نه هر باورمندِ بی اِذنی! احکام مخصوصِ این زمان و مکانند و فرازمانی-مکانی نیستند! که احکامِ اجتماعِ نا امنِ بَدَوی بدلیلِ غیرمَدَنی بودنش و سلبِ آزادی و عدم استقرارِ قوانین مدنی در فقدانِ ارادهیِ ملی است. کجا ما برایِ آیندگان نسخه پیچیده ایم؟ مگر نمیشد برای آیندگان حُکم کنیم؟ چرا بشر دایهیِ مهربانتر از مادر برای خدایی است که زنده است و قدرت دیالوگ با تک تک بندگانش را دارد؟ ما برای آیندگان وکیل و وَصی تعیین نکرده ایم!
میگوید: از سرزمینی منسوب به اسلامِ دورانِ بَدَویّت میآید که در فقر و فساد و ریا و دروغ و اعتیاد و تن فروشی و انتقام و خشونت و دزدی و تجاوز و عصبیت و حقبهجانبی و مالِاجنهخوری غرق شده است! از سرزمینی که به دست جنهایِ بتپرستِ مسلمانِ عثمانی غصب شده است. سرزمینی که طبق قوانینِ نسنجیدهیِ پدرانشان، ارادهیِ ملیاش در نسلهایِ بعدی مصادره شده، و قانونا او و هم نسلانش نمیتوانند در سرزمین مادریِ خود، در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیریِ قوایِ سه گانه، نقشی داشته باشند! و عملا در اعمالِ ارادهای آزاد و مستقل از رای دیگران عقیم اند! چرا؟... :چون طبق قانونِ اساسی، بنا به قدرتِ مطلقهیِ یک بتپرست، اکثریتِ اجنه دخالتی در حکومت ندارند؛ و به دلیلِ اینکه در ایدئولوژیِ جامد و سلیقه ایِ حکومت نمیگنجند، لذا از حق ملی خود برای همیشه محروم شده اند! میگوید: رهبرِ جاهطلب و جنایتکارِ جنیانِ داعشی، تمام قدرت و منابع ملی و ارادهیِ مردم سرزمینشان را به نامِ بتی مرده بهنامِ "خدا" قبضه کرده است. میگوید: سگِ انسانهایِ مسلمانِ داعشی شرف دارد به حکومتِ اجنههایِ مسلمان در موصل؛ چرا که آنان با تَـفَـقّهِ منجمد اما شفاف و صادقانهیِ عصر حجری که مربوط به احکامِ دورانِ بدویتی است که قوانینِ مردمی و مدنی در آن نقشی نداشته، بالاخره روزی نه چندان دور در مقابله با فطرتِ حنیف و آزاد و ارادهیِ مردم، گورِ خود و خاندانِ مزدورانِ خود را خواهند کند! اما حکومتِ جنیانِ مسلمانِ بدوی، میانِ محکمات و متشابهات و ناسخ و منسوخاتِ بدویتِ یک دورهیِ محدود در 1400 سال پیش جاماندهاند و بدونِ اذنی برای حکومت به نام خدای زنده که جز انذار و بشارت دهنده، وکیل و وصی نخواسته است، با بدفهمیِ مشرکانه، قدرِ دین جاریِ خدای زنده را تا حدِ یک ایدئولوژیِ منجمدِ "تاریخ-منقضی" فرو کاستهاند و "لااکراه فی الدین" را فراموش کردهاند و بهجایِ "ولاتجسسو" همه را جاسوس کردهاند و به جایِ تمرین تقوا در شرایط طبیعی، سرزمینمان را مثل آزمایشگاه استرلیزه و پادگانی کرده اند که تقوا در آن قدر و منزلت و شرفی ندارد، آزادی و حجاب را که موجب آزار ندیدن در اقوام بدوی و غیرمدنی بوده، به دروغ موجبِ فساد القاء کرده اند و با بدفهمی و جهل خویش، جوری با پنبه سر همه را میبرند که تا کلِ جنیان به خود بیایند و بساطشان را بر هم زنند، صد سال گذشته و فرصت از دست میرود!
دلش خون بود و در فکر انتقام لحظه شماری میکرد! میگفت: جنیان را بندهیِ بتی که خود را جانشین خدا میداند کردهاند (کاری که پیامبر نکرد و اطاعت از خود را اطاعت از ندایِ خدایِ زنده در فطرتِ حنیف میدانست، نه خدای مردهیِ پدران و سادات و احکام و قواعد مرده و بت پرستانهیِ ایدئولوژیک عصر حجر) میگفت: تمام راهها در سرزمینش مسدود است! دیگر "سرزمین" برایش جز نامی و رؤیائی بیش نیست؛ که در آن نه حقِ رایِ آزادانه دارد و نه حقِ زندگیِ شرافتمندانه! میگفت: منابعِ مشاعِ ملیِ سرزمینش خرجِ امیالِ بتپرستانهیِ مزدوران و پاسدارانِ پردهدرِ "پردهداری" میشود که از بتِ مردهای به نامِ خدا و امنیتِ خودشان حراست میکنند و نامش را گذاشتهاند "امنیت ملی"! میگفت اینان به خدایِ حی و زنده باور ندارند و انذار و بشارت پیامبر را نشنیدهاند و حکومتِ ناخواسته را در بتخانه تراشیدهاند! میگوید: ارادهیِ خدایِ زنده که با ارادهیِ مردم تجلی مییابد، در حصرِ ابدیِ تندیسِ خدای مردهشان، و وحیِ ابلیس و قدرتِ مطلقهیِ جانیترین جنایتکارِ تاریخ تقدیس شده است؛ و با وجود این حرام خواران که حقِ مشاع ما را غصب و یغما کرده و چون غنیمت جنگی به خاندانِ خویش میخورانند، جنیان آزاده دیگر سرزمینی برای زندگی ندارند، و اینان سیمولیشن و ورژنِ جدیدِ رژیم غاصبِ صهیونیستاند که از آستینِ جنیانِ بریتانیایِ کبیر درآمدهاند (بیآنکه خود بدانند!)! در مقابلِ چنین رژیمِ غاصبی، تنها یک راه پیش روست: مرگِ تدریجیِ ما، و یا مرگِ دفعتیِ او و مزدورانش.
میهمانِ من همچون گربهای دست و پا بسته که در کُنجی گیر افتاده و خفت شده، دارد به جنون میافتد و اصلا حالش خوب نیست! و ممکن است همین روزها و همین لحظهها کاری دست خودش و غاصبانِ سرزمیناش بدهد! و در واکنشی قریب الوقوع، یا از قرص برنج استفاده کند، و یا از شمشیر تیز چنگالش!
خیام ابراهیمی
18 شهریور 1393
-----------------------------
پی نوشت:
1- جنیانِ مسلمان
و چون تنى چند از جن را به سوى تو روانه كرديم كه قرآن را بشنوند پس چون بر آن حاضر شدند [به يكديگر] گفتند گوش فرا دهيد و چون به انجام رسيد هشداردهنده به سوى قوم خود بازگشتند (۲۹) وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ ﴿۲۹﴾
گفتند اى قوم ما ما كتابى را شنيديم كه بعد از موسى نازل شده [و] تصديقكننده [كتابهاى] پيش از خود است و به سوى حق و به سوى راهى راست راهبرى مىكند (۳۰) قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِيقٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿۳۰﴾
اى قوم ما ! دعوتكننده به خدا را پاسخ [مثبت] دهيد و به خدایِ (موردِ نظرِ) او ايمان آوريد، تا [خدا] برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و از عذابى پر درد پناهتان دهد (۳۱) يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿۳۱﴾
سوره ۴۶: الأحقاف
No comments:
Post a Comment