به نام "من"
که اتاقی است زیر تاق تو
خاطرهیِ زخمِ زهدانِ هر چه هست
مست از هبوطِ درد و دانه
بر دامنههایِ لذتِ سریدن از قلههایِ پست
لذتِ رهایی در مهبانگی
به نام تو
که مهلتی است در جایِ خالی پدر
در غبارِ قابِ عکس شکستهیِ مادر
بر طاقچهیِ نمــــورِ روح القدس
قلب که میتپد بیخویش
تا تقدیر خیش زدن بر خویش
در سیهچالههایِ نـــورباران
بر زمینی که تاقِ اتاقِ بیکرانهیِ توست
در وسعتِ فسیلِ ارزنی
به نام تو.
"من":
مهلتِ قطرهای حولِ ارزنی در دریاست
نشسته بر خارِ ستارههایِ دریایی
که میخلند
در خالیِ چشمانِ بی آبی پر از خیال تو
که خیال دارد
خیالشان کند
در خیال تو.
و میان "من" و تو و او
این "من" است که میبالد در من
بی خیالِ تو
این من است که مینالد
در تو.
.................. خیام ابراهیمی
جمعه 20دی92
که اتاقی است زیر تاق تو
خاطرهیِ زخمِ زهدانِ هر چه هست
مست از هبوطِ درد و دانه
بر دامنههایِ لذتِ سریدن از قلههایِ پست
لذتِ رهایی در مهبانگی
به نام تو
که مهلتی است در جایِ خالی پدر
در غبارِ قابِ عکس شکستهیِ مادر
بر طاقچهیِ نمــــورِ روح القدس
قلب که میتپد بیخویش
تا تقدیر خیش زدن بر خویش
در سیهچالههایِ نـــورباران
بر زمینی که تاقِ اتاقِ بیکرانهیِ توست
در وسعتِ فسیلِ ارزنی
به نام تو.
"من":
مهلتِ قطرهای حولِ ارزنی در دریاست
نشسته بر خارِ ستارههایِ دریایی
که میخلند
در خالیِ چشمانِ بی آبی پر از خیال تو
که خیال دارد
خیالشان کند
در خیال تو.
و میان "من" و تو و او
این "من" است که میبالد در من
بی خیالِ تو
این من است که مینالد
در تو.
.................. خیام ابراهیمی
جمعه 20دی92
No comments:
Post a Comment