اتوریته ی
مؤثر و کارساز کدام است؟
این گربه را چگونه باید از شر موشها نجات داد؟
ملتی که قانونا بصورت لاغر و انفرادی نگاه داشته شده و غیرتشکیلاتی عمل میکنند، چگونه میتوانند متحد شوند و اتوریته ی خود را کارساز کنند؟ مسلما این اتوریته در معرکه و در میدان بازی سلطان، بر اساس نفرت و خشم انقلابی گرد هزار ایدئولوژی متفرق اپوزیسیون و یک ایدئولوژی متمرکز سلطان متشکل نمیشود. این اتوریته تنها گرد منافع مشترک غیرقابل کتمان دوست و دشمن با آزادسازی پتانسیلهای متصرفه و موجود متحد میشود. باید جامعه را از این دوگانه ی ویرانگر که قانون بر آن اصرار دارد نجات داد. وظیفه ی یک اپوزیسیون هشیار این است! مدعی دعوایی بیثمر و کاهنده که به مزدورخوانی و تخریب شخصیتها می پردازد، در فکر یک سلطان یک سوار ناجی است! او به جای اینکه به محتوی بپردازد به قالب نظر دارد و با چنین رویهای سیاسیکاری او بازی در میدان دشمن خانگی و خارجی است!
هر گردی گردو نیست... یکی از ترفندهای اربابان این است که برای مرعوب کردن هر نفسکشی با چماق سرکوب دشمنان، بصورت پیوسته برای بهانهها در بازی خود یا دشمن میتراشند و یا دشمنان بی بنیه را تقویت میکنند تا همواره بهانه ای برای کشتنِ گربه دم هر حجلهای داشته باشند...از این ستون تا ستون دیگر...
بنابراین هر عنصر سلبی میان گردوخاک تفسیم ملت به دو سپاه دوست و دشمن، آب ریختن در آسیاب سلطانی است که جامعه را بین قدرت متمرکز خود و جیب خالی و پز عالی مخالفین خود، دوقطبی و متفرق میپسندد.
در چنین موقعیتی، راه منطقی با جیب خالی و پز عالی، دامن زدن به این دوگانه نیست...
باید گشت حداقل منافعی را یافت که هیجکس را یارای مخالفت با آن نیست...
و آن آب و خاک مشترک است...نه ایدئولوژی... ایدئولوژی از مباحث دوران پساآزادی است... در دوران پیشاآزادی آن هم در دوران مدرنی که عصر دوغ و دوشاب رسانه هاست و مناسبات عصرحجری حکمفرما نیست... قواعد بازی باید هوشمندانهتر باشد تا بازیچهی بازی اطلاعاتی و صد اطلاعاتی نشد...
مثلا همین ویدئویی که شما بریده ی آن را نشر داده اید... یعنی هدف وسیله را توجیه میکند و برای آنچه نمی پسندیم باید از هر ابزاری برای تحریب دشمن استفاده کنیم... خب حالا باید چه کرد؟ آیا وقتی خانم ویکتوریا آزاد ویدئوی کامل را قرار میدهد دلیل بر این میشود که ایشان بر حق است و شما باطل؟
خیر...موضوع این است که اصلا موضوع شخصیت کسی که راست و دروغ با فتوشاپ میدهد نیست... موضوع این است که باید تحلیل داشت و در دام نفرت از شخصیتها نیفتاد... اگر این قطاری که هزار نفر جای میگیرد و شما را در کنار مردم عادی، رایگان به ورزشگاه میبرد، چرا نباید سوار شد؟
حتما باید در یک اتوبوس 40 نفره کنار برگزیدگان و نویسندگان به مقصد ارمنستان رفت؟
بنابراین تقویت هژمونی مردمی بر اساس منافع مشترک غیرقابل کتمان(آب و خاک و نه ایدئولوژی) یعنی اینکه ما سوار وسائط نقلیه ی عمومی میشویم که سریعتر به مقصد برسیم... وگرنه معلوم نیست که این ماشین سواری که دو نفر در آن جای میگیرد به مقصد برسد یا نرسد... پس باید از شخصیت گذر کرد و به ماهیت وسائط نقلیه فکر کرد...
چه کسی ادعای پادشاهی و سلطنت کرده که هی شما بر آن تاکید دارید؟
مگر دو تا بازیگر نفوذی ایرانیارانی میتواند شما را از اصل قضیه منحرف کند؟
موضوع این است که نباید در دام جنگ بین شخصیتهای ناشناس افتاد.
بنابراین عاقلانه است که خِر ارباب قدر قدرت را به عنوان میهمان در خانه ی امن خودش گرفت و ول نکرد و با امکانات او تا مقصدی که میخواهید رایگان رفت.
به شیوهی سنتی در کوچه خاکی به شیشهی همسایه سنگ انداختن و در رفتن، تنها کدخدا را گردن کلفتتر میکند و بس! اربابی که با هر گامی مدام در فکر بهانهای است تا گربه را دم حجله بکشد!
#گام_دوم
این گربه را چگونه باید از شر موشها نجات داد؟
ملتی که قانونا بصورت لاغر و انفرادی نگاه داشته شده و غیرتشکیلاتی عمل میکنند، چگونه میتوانند متحد شوند و اتوریته ی خود را کارساز کنند؟ مسلما این اتوریته در معرکه و در میدان بازی سلطان، بر اساس نفرت و خشم انقلابی گرد هزار ایدئولوژی متفرق اپوزیسیون و یک ایدئولوژی متمرکز سلطان متشکل نمیشود. این اتوریته تنها گرد منافع مشترک غیرقابل کتمان دوست و دشمن با آزادسازی پتانسیلهای متصرفه و موجود متحد میشود. باید جامعه را از این دوگانه ی ویرانگر که قانون بر آن اصرار دارد نجات داد. وظیفه ی یک اپوزیسیون هشیار این است! مدعی دعوایی بیثمر و کاهنده که به مزدورخوانی و تخریب شخصیتها می پردازد، در فکر یک سلطان یک سوار ناجی است! او به جای اینکه به محتوی بپردازد به قالب نظر دارد و با چنین رویهای سیاسیکاری او بازی در میدان دشمن خانگی و خارجی است!
هر گردی گردو نیست... یکی از ترفندهای اربابان این است که برای مرعوب کردن هر نفسکشی با چماق سرکوب دشمنان، بصورت پیوسته برای بهانهها در بازی خود یا دشمن میتراشند و یا دشمنان بی بنیه را تقویت میکنند تا همواره بهانه ای برای کشتنِ گربه دم هر حجلهای داشته باشند...از این ستون تا ستون دیگر...
بنابراین هر عنصر سلبی میان گردوخاک تفسیم ملت به دو سپاه دوست و دشمن، آب ریختن در آسیاب سلطانی است که جامعه را بین قدرت متمرکز خود و جیب خالی و پز عالی مخالفین خود، دوقطبی و متفرق میپسندد.
در چنین موقعیتی، راه منطقی با جیب خالی و پز عالی، دامن زدن به این دوگانه نیست...
باید گشت حداقل منافعی را یافت که هیجکس را یارای مخالفت با آن نیست...
و آن آب و خاک مشترک است...نه ایدئولوژی... ایدئولوژی از مباحث دوران پساآزادی است... در دوران پیشاآزادی آن هم در دوران مدرنی که عصر دوغ و دوشاب رسانه هاست و مناسبات عصرحجری حکمفرما نیست... قواعد بازی باید هوشمندانهتر باشد تا بازیچهی بازی اطلاعاتی و صد اطلاعاتی نشد...
مثلا همین ویدئویی که شما بریده ی آن را نشر داده اید... یعنی هدف وسیله را توجیه میکند و برای آنچه نمی پسندیم باید از هر ابزاری برای تحریب دشمن استفاده کنیم... خب حالا باید چه کرد؟ آیا وقتی خانم ویکتوریا آزاد ویدئوی کامل را قرار میدهد دلیل بر این میشود که ایشان بر حق است و شما باطل؟
خیر...موضوع این است که اصلا موضوع شخصیت کسی که راست و دروغ با فتوشاپ میدهد نیست... موضوع این است که باید تحلیل داشت و در دام نفرت از شخصیتها نیفتاد... اگر این قطاری که هزار نفر جای میگیرد و شما را در کنار مردم عادی، رایگان به ورزشگاه میبرد، چرا نباید سوار شد؟
حتما باید در یک اتوبوس 40 نفره کنار برگزیدگان و نویسندگان به مقصد ارمنستان رفت؟
بنابراین تقویت هژمونی مردمی بر اساس منافع مشترک غیرقابل کتمان(آب و خاک و نه ایدئولوژی) یعنی اینکه ما سوار وسائط نقلیه ی عمومی میشویم که سریعتر به مقصد برسیم... وگرنه معلوم نیست که این ماشین سواری که دو نفر در آن جای میگیرد به مقصد برسد یا نرسد... پس باید از شخصیت گذر کرد و به ماهیت وسائط نقلیه فکر کرد...
چه کسی ادعای پادشاهی و سلطنت کرده که هی شما بر آن تاکید دارید؟
مگر دو تا بازیگر نفوذی ایرانیارانی میتواند شما را از اصل قضیه منحرف کند؟
موضوع این است که نباید در دام جنگ بین شخصیتهای ناشناس افتاد.
بنابراین عاقلانه است که خِر ارباب قدر قدرت را به عنوان میهمان در خانه ی امن خودش گرفت و ول نکرد و با امکانات او تا مقصدی که میخواهید رایگان رفت.
به شیوهی سنتی در کوچه خاکی به شیشهی همسایه سنگ انداختن و در رفتن، تنها کدخدا را گردن کلفتتر میکند و بس! اربابی که با هر گامی مدام در فکر بهانهای است تا گربه را دم حجله بکشد!
#گام_دوم
No comments:
Post a Comment