#گروتسک شکستعلیشاه، و ماجرای "بدا به حال روس!" در عصرِ سوختهی #22_بهمن.
پیروِ رجزخوانیِ امروزِ صداوسیما برای امریکای جلاد، تکرارِ "روزِ سـلامِ" قجری، از وطن دور باد!
1) بهمیمنتِ این روز فرخنده و بهنیتِ خوشهچینیِ تاریخی، یادی کنیم از نعمات و غنائمِ فتوحاتِ پرشکوهِ خروسجنگیِ چلاق و پرکنده "خانباباخانِ جهانبانی" که بلافاصله پس از فتوحاتِ واقعیِ آغامحمدخانِ بیاحساس که با عِرقِ و کین و عقده و خشم و عزمی سترگ، ایرانِ خوانین یاغی را به ضربِ شمشیر و زورِ چماق، متحد ساخته بود و بهرسمِ نظام سلطنتی بالاجبار برادرزادهی ذکورش "خانباباخان" جانشین او شده بود؛ چنان شد که ولیعهدی که عمری در لایِ پرقو خیال بافته بود، اینک زیر بار سنگینِ هیبت پادشاه، و برای کم نیاوردن از هیبتِ شخصیتِ واقعی عموی غدّار خویش، به جبرانِ مافات و برای لاپوشانی ناتوانی روان لاغرِ خویش، بر خود نام هنریِ "فتحعلیشاه قاجار" نهاد و با استمداد و تکیه بر قدرتِ فضایی ملایان شیعه، پازلِ اطمینان قلبی خود را در قالبِ قدرت مطلقه، جورچین و تکمیل نمود! تا متعاقبا بخش بزرگی از خاکِ وطن را پـاک بر باد دهد! چرا که #بصیرت نداشت که #بصیرت محتوایی است در قالب و ساختاری روزآمد، که از قواعد سنتی در نبردی نابرابر پیروی نمیکند! هر چند مُسلّح به مکر و تقیه و مباهته و رجز و تهدید و سیاستی باشی که عین دیانت توست! و در این روزگار نوین با پیشفرضِ "نبردی نابرابر" راه از نبرد وجنگ در #عملیات_مرصاد نمیگذرد! راه از وحدتِ چکشی به هزار مصلحت و خدعه نمیگذرد! راه از صلح با خود و آزاد کردنِ خودجوش و سیستماتیک و زایندهی پتانسیل اراده ملتی آگاه میگذرد که فرصت آگاهی را در آزمون و خطای طبیعی و در توسعهی متوازن#سیاسی_اقتصادی به کف آورد! و اولویت با اقتصاد سنتی و تولید گرز و یراق نیست! اولویت حتی با آزادی یک شبهی تودههای لاغر و بُراق نیست! اولویت با حق مشترک در آب و خاک مشترک است و شکوفایی اراده ملی بصورت سیستماتیک در بسترِ قانونیِ توسعهای متوازن! که تنها دو اصل همزیستی مسالمتآمیز و همافزایی گروهی را در فرصتی برابر، تمرین کند! راه از رقابت برای کسبِ ارزش بنیادیِ همافزایی میگذرد! نه تنها قدرت مادی، و نه تنها قدرت معنوی، و نه حتی درآمیختن و مونتاژ زوری این دو از بالا به پایین! که معنا از جنس همافزایی حقوق برابر ابتدایی است؛ نه حقوق ثانویه از جنس ایدئولوژی! پس "قدرت" دارای ماهیتی نسبی و اکتسابی است و مطلقه نیست، تا قدرت شاهنشاهِ سرنوشتسازی که میتواند بادکنکی سوراخ شود، "مطلقه" باشد! شاهی اگر باید، آن "ملت" است! نه مولایِ امت! این است فرق بنیادی غرب و شرق در نبردی نابرابر که یکی را نشئه و دیگری را خمارِ آلتِ ثباتِ دیگری میکند در دوری باطل از دوران قجر تا کنون!
نه هر آنکس که عمامه کج نهاد و تند نشست... کلاهــــداری و آئیـنِ سروری داند!
هـــــــــزار نکتهی باریکتر زِ مو اینجاست... نه هر که سر بتراشـد قلنـدری داند!
اما چرا نباید عبرت و عبارتِ #خون_باید_گریست را، به آلزایمر تاریخی سپرد؟!
. .
2) جنگهای ایران و روس و قراردادهای ترکمانچای و گلستان
گویند: صدا و سیمای امت اسلام، امروز بدجوری برای نابودی ایالاتمتحدهامریکا توسط موشکهای قاره پیما، با فعالیتهای درون و برون مرزی سربازان گمنام نفوذی سیاسی و اقتصادی، به شیوههای عصرحجری و قجری، با سرنای مجیز، بر طبل جنگ و رَجز کوفته است!
در مثل مناقشه نیست؛ اما باز هم گویند: در زمان جنگ ایران و روس پیش ازعهدنامه ننگین ترکمانچای که ورژنی از نرمش شیرین قهرمانانه با از دست دادن 3 ایالت و کشتههای بسیار بود و به تلخی جام زهر معاهدهی گلستان برای از دست دادن 14 ایالت و ولایت بیمقدار با نوامیسش نبود، جملگی در آچمزی ناهنگام و مبهوت و ناگزیر، به تکدست مسیحایی ومطلقهی شاهنشاه اعلیحضرت خورشید رأیت، پادشاهِ دارا شوکتِ ممالک محروسهیِ ایران، خانباباخانِ مفلوک در پوستینِ "فتحعلیشاه"، محض مسالمت و صدقهسرِ اهل بیت، به توشیح ملوکانه رسید! فلذا هرچند پس از گذشت حدود 100 سال، با وقوعِ انقلاب اکتبر روسیه عهدنامهی استعماری از جمله توافنامهیِ 1907 بین روسیه و بریتانیا در مورد نفوذ در شمال و جونب ایران، به لطف "لنین کبیر" لغو شد و الزاما باید پس از بازپسگیری حق کشتیرانی در دریای#کاسپین (خزر) و لغو حق کاپیتالسیون و خروج ارتش روس از ایران (بموجب عهدنامههای گلستان و ترکانچای) همچنین سرزمینهای متصرفه گردِ دریای برباد رفتهی #خزر ، به ایران مسترد میشد، اما بنا بر امر و حکم حکومتیِ بریتانیای کبیرتر، این بخشش روسانه، با تعلل دولت ایران، کاملا پیگیری و محقق نشد که نشد!
حالا لنین کبیر و انقلابی چه آتویی و یا بدهی انقلابی نزد بریتانیای کبیرتر داشت، شاید باید از نیکلایِ دوم (آخرین تزار روس) پرسید که دستش از دنیا کوتاه است! به هرحال آخرین شاه قاجار و تاریخ داند و صدالبته والله اعلم!
یعنی شاه(لنین) بخشید، اما شاهقلی(اربابِ لنین) نبخشید! قدرت مطلقهی کوچولویی چون احمد شاه (آخرین نوادهی شکستعلیشاه) هم که میان آنهمه مشغله در اینسوی و آنسوی عالم بلوغ نوجوانی، اصلا میان عروسکهایش وقت خالی نداشت که بخواهد پیگیری کند! مملکت هم که ارث پدرِ پدرجدش فتحعلیشاه نبود! وی بهواسطه و با دلالی چند دست، مملکت را مفت از آغامحمدخان تحویل گرفته بود که او هم تنها یک عمویِ بزرگ برایِ تمامِ شاهان مفتخور قاجار بود! پس مال مفت و دل بیرحم! در نظر بگیرید یکی چون خانباباخان تا دیروز در دامغان (حوالی سمنان) زیر بال و پر کریمخان زند ول میچرخیده، یکهو یکی مملکت را با تمام نوامیسش بدهد دستش. 17 ایالت اطراف #خزر که سهل است؛ برای بقای حکومتش یک روستا اطراف مشهد و یا حوضسلطانِ قم را هم به او بدهند، باقی مملکت را خواهد فروخت!
.
3) تقابل سنت و مدرنیته:
اگر درایتِ آغامحمدخان طبق روشهای سنتی توانست ایالات و ولایات و استانهای ایران را متحد کند، به این دلیل بود که تمایز بین خانها و آغامحدخان تنها در عِدّه و عُدّه و نفرات و تجهیزاتِ مشابه بود و نیز استعداد و شهامت فردیِ یک فرمانده. اما دو جنگ بین ایران و روس، جنگ نظام ایلاتی و عشیرهای در ساختار سنتی ارتش و مدیریت کشور بود، با ساختار و ابزار مدرنیتهای که درست در زمانی که امتِ ایران در خواب آسمانیِ ولایت بود، در همان زمان ملتِ اروپا در حالِ تحولی زمینی و شگرف بود! و اگر همت و هوشِ قائم مقام فراهانی و رشادت و سختکوشی عباس میرزا (ولیعهد و فرزند فتحعلی شاه) و اندکی بخت و تصادف نبود، شاید اینک از همین ایران فعلی هم اثری نبود! چون تنها در یکی از یورشهای عافلگیرکننده که توسط عباس میرزا دفع شد، ممکن بود تهران و ایرانِ سنتی در مقابل نظام ناشناس و مدرن و تجهیزات و سازماندهی روسیه در دامن بریتانیا سقوط کند!
هر چند با اقداماتی ناچیز از سوی قائم مقام فراهانی برای تحولات ساختاری و اداری و نظامی، در بین دو جنگ منتهی به معاهدههای جنگی ترکمانچای و گلستان، و با تدوام این تحولات توسط امیرکبیر در سالهای بعد، زور دانشمندان وارداتی مدرن به عالمان سنتی نرسید...تا همین حالا!
.
4) تحولات ساختاری و برزخ
شکست در جنگ اول با قرارداد (گلستان) هشداری بود برای بیداری و زخمی که بر تن خواب آلوده که باید کاری کرد! اما شکست در جنگ دوم که با تصرف تبریز و واکنش و شورش و مقاومت مردم همراه بود، با معاهدهی (ترکمانچای) در واقع زنگ خطری جدی بود برای هوشیاری دولت ایران، که قائم مقام فراهانی تحولات جدی را با تغییر ساختار نهاد حاکمیت و ارتباطات آغاز کرد! در واقع نقطع ی غطف روشنگری برای کسب علم نوین و اعزام ایرانیان به اروپا از همین دوران آغاز شد!
با چنین نقطه ی آغازی برای توسعه اما ما هنوز در همان دوران برزخیم.
چون از آن زمان تاکنون، هنوز در مرحله ی توسعه ی اقتصادی درجا میزنیم و موفق به توسعه ی سیاسی نشدهایم.
.
حالا با گذشت حدود 100 سال پس از فضولیِ بریتانیا در کار بین لنین و ایران، باز پای همان بریتانیای کبیر در میان است و ظاهرا امریکا در این سکانس تاریخی نقش روسیه را باز میکند و از دستِ روس و پوتین (شما بخوان راسپوتین) هم کاری بر نمیآید! هر چند در آن روزگار از یدُ بیضاء و تپلِ ملاهای شیعه که همواره از زمان فتحعلی تا محمدعلی، مشاور و یاورِ عضلاتِ فکریِ شاهان قاجار بودند، کاری جز رفاقت با لیاخوف روسی که مجلس را به توپ بست بر نیامد؛ اما امید که امروز اهورا مزدای آریایی، عقوبت مام میهن را به جبرانِ مافات، ختم به خیر کناد! چون باز همان آش است و همان کاسه! بلکه آش و کاسه یکی است!
و اما بپردازیم به معنایِ شعار زیبا و پرتقالیِ "جنگ جنگ تا پیروزی" (البته با جیب خالی و پز عالی) که هنگام فتوحاتِ مرصادی، شعارِ سردارِ رشید و جان بر کف و بیجنبهای چون "عباس میرزا" بود، که وقتی امپراتوریِ تزاری روسیه بدلیل مشغله در جنگی با فرانسه؛ تقاضای صلح کرد، او بدون برآورد توان خود غیر واقعبینانه نپذیرفت و برای بازپسگیری مناطق از دست داده در معاهده گلستان اقدام کرد... تا جنگ ایران و عراق و عدم پذیرش صلح پس از فتح خرمشهر... و تا امروز که قرار است ایران، اسرائیل و امریکا را با خاک یکسانت کند، چون زادگاه شیعیان را لبنان میداند و ضمنا فلسطین اهل سنت را که چشم دیدن ایرانیان را ندارند و دولت انگلیس آن منطقه را از دولت عثمانی جدا کرد را بانضمام اسرائیل به آنهایی بدهد که خودشان به وضعیت امروزشان راضیاند! یعنی اینجا هم شاه(فلسطین) بخشیده اما شاهقلی(ایران) نمیبخشد!...
.
5) "روزِ سلام" و روزِ "بدا به حال روس"
باز برمیگردیم به حدود 200 سال پیش، نزد باباخان یا فتحعلیشاه خودمان که بعدها با طنزیِ دردناک معروف به شکستعلیشاه قاجار شد! حال این شکست به قیمت جان چند نفر و از دست دادن چه سرزمینهایی تمام شده بماند! و اینکه اروپا در همین ایام (یعنی انیمه اول قرن نوزدهم مشغول پیشرفتهای صنعتی بود هم بماند).
در جریان جنگ دوم ایران و روس ، هنگامی كه قوای روسیه وارد تبریز شدند و بنا داشتند به سوی "میانه" پیشروی کنند و تمام منطقه آذربایجان را به تصرف خود در آورند و منزل به منزل پیشروی میكردند، دولت ایران مجبور شد شرایط صلحی كه دولت روسیه تحمیل میكرد را به شرط حمایت از سلطنت آتی "عباس میرزای ناکام" كاملا بپذیرد! بدین منظور فتحعلیشاه، برای خاتمه جنگ و انعقاد پیمان صلح ، روز معینی را مشخص و به بزرگان و اكابر و اعاظم قوم و درباریان و اشراف و نمایندگان اقشار مختلف مردم بارعام داد. برای اینكه مراسم "روز سلام" به خیر و خوشی برگزار گردد، درباریان تمهیداتی اندیشیدند و دستوراتی صادر گردید راجع به اینكه در مقابل هر جمله از فرمایشات شاه، چه پاسخی باید داده شود!
در وقت مقرر و ساعت معهود ، شاه آمد و بر تخت سلطنتی جلوس كرد و فرمود: "اگر ما امر كنیم كه ایالات جنوب و ایالات شمال همراهی كنند و یك مرتبه به روس منحوس بتازند و دمار از روزگار این اقوام بیایمان در بیاورند، چه پیش خواهد آمد؟ اهل بیت تعظیم سجده مانندی كرده و گفتند: بدا بهحال روس! بدا بهحال روس!... شاه مجددا گفت : اگر فرمان قضا، شرف صدور یابد كه قشون خراسان با قشون آذربایجان یكی شود و توأمان به این گروه بیدین و ملحد، حمله كنند، چه خواهد شد؟ جملگی عرض كردند : بدا بهحال روس! بدا بهحال روس!
خلاصه چندین فقره از این قماش تعارفات و اگرهای دیگر ردو بدل شد و شاه بادی در غبغب نمود و با قدرت گفت: بدا بهحال روس! بدا بهحال روس!
در همین حال و هوای عرفانی-ملکوتی، دو نفر از درباریان متملق كه در سمت چپ و راست شاه ایستاده بودند، خود را به روی پایِ قبلهی عالم انداخته و گفتند: قربان! مكش! مكش! كه عالم زیر و رو خواهد شد!
شاه كه تا این لحظه بر روی تخت نشسته و به دو عدد متكای مروارید دوزی شده و الماسنشان، پشت داده بود، از التماسِ مشتی درباری ونزدیكان مافنگی خود بههیجان آمده و تحریک شد و ناگهان روی دو زانو برخاست و شمشیرِ به كمر بسته را به قدرِ نیم وجب از غلاف بیرون كشید و این شعر را با صدایی غرّا خواند:
كشم شمشیر مینایی كه شیر از بیشه بگریزد... زنم بر فرق «پاسكویچ» كه دود از «پطر» برخیزد!
دو نفر از درباریان ذوب در ولایت كه در سمت چپ و راست شاه ایستاده بودند فیالفور خود را به روی پای قبلهعالم انداخته و گفتند:
قربان! مكش! مكش! كه عالم زیر و رو شود! شاه قاجار پس از لحظهای درنگ، گفت : حالا كه این طور صلاح میدانید ما هم دستوری میدهیم که بااین قوم بیایمان كار را به مسالمت ختم كنند!... و مجددا شمشیر را غلاف كرد!
باز این حضرات از شوق پیروزی به خاك افتادند و تشكرات قلبی خود را از طرف بنی نوع انسان كه اعلیحضرت بر آنها رحم آورده و تیغ خود را از نیام بیرون نكشیده بود، تقدیم خاكپای اقدس ملوکانهی قبلهعالم كردند!
و بدین سیاق، پیروِ مجاهدات دلیرانه و رَجزخوانانهیِ پادشاه اسلام پناه، 3 ایالت از خانات ایروان و نخجوان و تالش، علاوه بر جدایی 14 ایالت در معاهدهی گلستان، از تنِ وطن کنده شد و حدود 250 هزار کیلومتر مربع ناقابل، تنها به دلیل باد مقدس در سر و تکبر و رجزخوانی و طمع سرداران اسلام به غنائم، به خاکِ روسیه افزوده شد!
وزان پس سرداران سپاه اسلام در کتب تاریخی چنین خواندند:
چو ایران نباشد تن من مباد...بدین بوم و بر زنده یک تن مباد!
خیام ابراهیمی
22 بهمن 1397
...................
پ.ن:
1- فتحعلی شاه پس از به قدرت رسیدن با نزدیک شدن به علمای شیعه و مجتهدین تلاش زیادی کرد تا پایههای مشروعیت قدرت نوپای قاجار را در میان مجتهدینی که هنوز در آرزوی دوران صفوی بودند محکم کند؛ و تا حدود زیادی نیز موفق شد. وی توانست در جنگهای ایران و روس از حمایت علما در ترغیب مردم بهجهاد بهرهمند گردد و 250 هزارکیلومتر از خاک پاک ایران و ناموس و مردمانش را یکجا به روسیه تزاری واگذارد! خوشا به سعادت نمیدانم که...؟!
لابد آن روزها، مشاورین و ملایان عالم شیعی و مسلح به علم لدّنی، مدام در گوش سلطان صاحبکران خوانده بودند و به ایشان دل شیر تزریق کرده بودند که: نصرُ من الله و فتحُ غریب.
ننگ بههر خائنِ مردمفریب!
2- با از دست رفتنِ فرصت تاریخی برای مانور نرمِ اعتبار در روز 22 بهمن، در راستای درخواست#تجدید_رفراندوم_58 (با نظارت ملی)، با فراخوان و اعتبارِ حضور اکثریتی برای وزن کشی و احیانا از سکه انداختن مشروعیت قانونی بصورت مسالمتآمیز، شب و روز اپوزیسیونِ جنگاور و آتشبیارِ آتشبهاختیاران، با جیب خالی و پز عالی، به خیر و شادی باد!... تا سوختنِ فرصتی دیگر! ایام به کام!
No comments:
Post a Comment