وقتی میخهای
خمیدهی این کلبهی در هم شکسته، چکش حمل میکنند...
مناسبات عصر قجری و تضادهای درونی یک روان پلید در کالبدی بیمار، تاریکی را به جنگ تاریکی میبرد! هجوم هیچ نوری برای محوِ تاریکی متحد نیست!
بختکِ یک روحِ تاریکِ حقبهجانبانه و حذفی، که ریشه در جاهطلبی و دونمایهگی دارد، بر کالبد پاره پارهی مام میهن حکمفرماست؛ غافل از اینکه تاریکی با تاریکی محو نمیشود!
#اپوزیسیون هنوز چون پوزیسیون از این روحِ تاریک بازیخورده و در زمینِ کسی که خود را دشمن او میداند بازی میکند، و هیبتش همچو سوختهی تریاک سلطان صاحبقرانِ قجری و سلطان صاحبکرانِ عصرحجری در دوران مدرنیته است و متوهمانه خود را نوشدارو میپندارد! و هیچ درکی از پندار و گفتار و رفتار مدرن و حقوق برابر میهنی ندارد!
و هنوز در دامن مام وطن، با ادبیات "سلبی و حذفی" خود را در زَر ورقِ ادبیات "ایجابی و جذبی" کادوپیچ کرده است! و هیچ تناسبی با حقوق بنیادی و فراگیر میهنی ندارد! او هنوز فرقی بینِ "حقّ کتمانناپذیر"، و "اندیشه چالشپذیر" قائل نیست! چون هنوز فرقی بین شکل مبارزه در دوران #پیشاآزادی و #پساآزادی قائل نیست! که اولی در بستر نقدِ پیشاآزادی وحدتبخش است، و دومی در این دوران تنشآفرین است؛ مگر اینکه در بستر قانونِ آزادی محقق گرد که اکنون نسیه است و تنها در دوران #پساآزادی نشسته است!
و هنوز وحدت مورد نظر او در دوران #پیشاآزای ، از جنس اندیشه و ایدئولوژیک و چکشی و با رویکرد حذفِ حریف است! او نه معنای شعار آزادیخواهی را میفهمد و نه معنای شعار استقلال را... و نه معنای حق را و نه معنای اندیشه را.
از کوزه همان برون تراود که دراوست!
او در دوری باطل، میانِ رفت و آمد و شل کن سفت کن امالهی کیش شخصیت، کماکان در آبی گل آلود، تا انتخاباتِ نمایشیِ بعدی، آنقدر کش خواهد آمد تا نظام سلطه بتواند میان تکه پارهها، ماهی خود را بگیرد!
چرا که اساسا حقارتِ دیدگاهِ چنین شخصیتِ تنگنظری، قابلیت درک #زبان_مشترک_حقوقی و ادبیات و رفتاری بزرگ و فراگیر را ندارد! و تا چنین است، این ماهی در دامچالههای زنجیرهای تا چاه ویل قدرت، جان میکند، تا جان بگیرد؛ اما از #کیش_شخصیت رها نشود و همواره صیدی در دام صیاد بماند!
او چون ابلوموفی، خوابیده و یا خود را به خواب زده، و دونکیشوتوار خود را در کسوتِ آغامحمدخانی میبیند که بدون #نقشه_راه ، میخواهد با غزل و یا رجز، این تن پاره پاره را میان واژههای سوء تفاهم برانگیز منسجم کند! او یک "نقضِ غرض" است!... تفِ سربالاست!
از آنانی که توانایی درک و تدوین #نقشه_راه مشترکی میان شهروندانی دارای حقوق برابر را ندارد، نمیتوان توقع داشت که به خود اجازه دهند تا گردِ یک سفره با بیماران بنشینند! چون این بیمار خود را سالم میپندارد و غافل است که مشکل از بیماری است، نه بیمار! هیچ پزشکی به جنگ بیمار نمیرود مگر آنکه خود بیمار باشد!
بیماری اما "مهرطلبی" است که توان "مهرورزی" ندارد و به دروغی تاریخی خود را "مهربان" میداند!
جانم دریده شد در این انزوای پنهانِ استقلال... میانِ درندگانی که هر یک در کنام خود لحظه شماری میکنند و جان میکنند تا جانِ صیدی را بدرند و به همجنسان خود استخوان تعارف کنند!
دیگر توانی نمانده در این غار کهف و... نانِ خشکی که از گلو پایین نمیرود در این شوره زار... دیگر آهی در بساط نیست...
نرود میخ آهنی در سنگ.
کارم تمام است!
خیام ابراهیمی
11 اسفند 1397
پ.ن: دوستانی که مایل به فهم بیشتر این زبان الکنند، به مطالبِ مندرج در بخش پیامها مراجعه کنند!
مناسبات عصر قجری و تضادهای درونی یک روان پلید در کالبدی بیمار، تاریکی را به جنگ تاریکی میبرد! هجوم هیچ نوری برای محوِ تاریکی متحد نیست!
بختکِ یک روحِ تاریکِ حقبهجانبانه و حذفی، که ریشه در جاهطلبی و دونمایهگی دارد، بر کالبد پاره پارهی مام میهن حکمفرماست؛ غافل از اینکه تاریکی با تاریکی محو نمیشود!
#اپوزیسیون هنوز چون پوزیسیون از این روحِ تاریک بازیخورده و در زمینِ کسی که خود را دشمن او میداند بازی میکند، و هیبتش همچو سوختهی تریاک سلطان صاحبقرانِ قجری و سلطان صاحبکرانِ عصرحجری در دوران مدرنیته است و متوهمانه خود را نوشدارو میپندارد! و هیچ درکی از پندار و گفتار و رفتار مدرن و حقوق برابر میهنی ندارد!
و هنوز در دامن مام وطن، با ادبیات "سلبی و حذفی" خود را در زَر ورقِ ادبیات "ایجابی و جذبی" کادوپیچ کرده است! و هیچ تناسبی با حقوق بنیادی و فراگیر میهنی ندارد! او هنوز فرقی بینِ "حقّ کتمانناپذیر"، و "اندیشه چالشپذیر" قائل نیست! چون هنوز فرقی بین شکل مبارزه در دوران #پیشاآزادی و #پساآزادی قائل نیست! که اولی در بستر نقدِ پیشاآزادی وحدتبخش است، و دومی در این دوران تنشآفرین است؛ مگر اینکه در بستر قانونِ آزادی محقق گرد که اکنون نسیه است و تنها در دوران #پساآزادی نشسته است!
و هنوز وحدت مورد نظر او در دوران #پیشاآزای ، از جنس اندیشه و ایدئولوژیک و چکشی و با رویکرد حذفِ حریف است! او نه معنای شعار آزادیخواهی را میفهمد و نه معنای شعار استقلال را... و نه معنای حق را و نه معنای اندیشه را.
از کوزه همان برون تراود که دراوست!
او در دوری باطل، میانِ رفت و آمد و شل کن سفت کن امالهی کیش شخصیت، کماکان در آبی گل آلود، تا انتخاباتِ نمایشیِ بعدی، آنقدر کش خواهد آمد تا نظام سلطه بتواند میان تکه پارهها، ماهی خود را بگیرد!
چرا که اساسا حقارتِ دیدگاهِ چنین شخصیتِ تنگنظری، قابلیت درک #زبان_مشترک_حقوقی و ادبیات و رفتاری بزرگ و فراگیر را ندارد! و تا چنین است، این ماهی در دامچالههای زنجیرهای تا چاه ویل قدرت، جان میکند، تا جان بگیرد؛ اما از #کیش_شخصیت رها نشود و همواره صیدی در دام صیاد بماند!
او چون ابلوموفی، خوابیده و یا خود را به خواب زده، و دونکیشوتوار خود را در کسوتِ آغامحمدخانی میبیند که بدون #نقشه_راه ، میخواهد با غزل و یا رجز، این تن پاره پاره را میان واژههای سوء تفاهم برانگیز منسجم کند! او یک "نقضِ غرض" است!... تفِ سربالاست!
از آنانی که توانایی درک و تدوین #نقشه_راه مشترکی میان شهروندانی دارای حقوق برابر را ندارد، نمیتوان توقع داشت که به خود اجازه دهند تا گردِ یک سفره با بیماران بنشینند! چون این بیمار خود را سالم میپندارد و غافل است که مشکل از بیماری است، نه بیمار! هیچ پزشکی به جنگ بیمار نمیرود مگر آنکه خود بیمار باشد!
بیماری اما "مهرطلبی" است که توان "مهرورزی" ندارد و به دروغی تاریخی خود را "مهربان" میداند!
جانم دریده شد در این انزوای پنهانِ استقلال... میانِ درندگانی که هر یک در کنام خود لحظه شماری میکنند و جان میکنند تا جانِ صیدی را بدرند و به همجنسان خود استخوان تعارف کنند!
دیگر توانی نمانده در این غار کهف و... نانِ خشکی که از گلو پایین نمیرود در این شوره زار... دیگر آهی در بساط نیست...
نرود میخ آهنی در سنگ.
کارم تمام است!
خیام ابراهیمی
11 اسفند 1397
پ.ن: دوستانی که مایل به فهم بیشتر این زبان الکنند، به مطالبِ مندرج در بخش پیامها مراجعه کنند!
No comments:
Post a Comment