بیماری و تب اعتماد ملی
سیاستشان عین دیانتشان است: مکر و خدعه با هر غیرخودی که تسلیمشان نیست!
اعتیاد ملی به فرهنگ و مکانیسم اعتماد غیرتشکیاتی، ریشه در سازوکار تاریخی مناسبات اجتماعی دارد! در سازوکار چنین ساختاری، باورهای ملت، گوشی و چشمی است و برگرفته از ادعای شخصیتهای حقیقی و پرچمداران، نه برآمده از مکانیسم شناخت علمی و گروهی. چنین اعتمادی بر اساس اعتیاد به اعتبار اجتماعی است، نه استدلال علمی! در چنین اجتماعی، اعتبار اجتماعی شخصی چون خمینی، تنها ادعا و سوابق روبنایی او بر اساس وابستگی طبقاتی اوست، نه شناخت و فهمِ علمی باورهای ایدئولوژیک او.
کسی باور نداشت که واژگان بین لبهای یک مبارزی که بهای تبعید و زندان را پرداخته و سمبول عدالت عدل همان علی است که از دید برخی از چپها و اکثریت خرده بورژواها یک سوسیالیست عدالتخواه بوده است و از دید راستها سمبولی برای اوج انسانیت! خمینی از این ابر باورهای روبنایی و دیمی و غیرعلمی بیرون آمد! آن هم در دورانی که ملت زیر باور زورگیری عقیدتی سنتی و حکومتی و جو پلیسی، میلی درونی به آزادی و آزادگی داشت!
باید بپذیریم که هنوز که هنوز است ملت ما دچار این عادت و بیماری تاریخی است:
مکانیسم سنتی اعتماد به تار سیبیل دایی جان ناپلئون و قسم حضرتعباس خانعمو دون کیشوت.
خمینی یک واکسن بود در مکانیسم اعتماد سنتی ملی که با جریان واکنشهای هیجانی پیش از 57، بواسطه ی مدعیان روشنفکری و مبارزین آزادیخواه، مایه کوبی شد! و متاسفانه این تب هنوز ادامه دارد! هنوز عقل مردم به واژگان نشسته بر چشم و گوششان است! به همین دلیل است که ناتوان از مفاهمه و اتحاد ملی است! این را میتوان هنوز در پیروانِ مدعیان مبارزات آزادیخوانه مشاهده کرد!
خردگرایی بر اساس واژههای آزادزیخواهنی که بها و هزینه دادهاند! همین! بها و هزینه! بی آنکه شناختشان مبتنی بر نگاه علمی و یک منطق معنادار و ممکن و مقدور و معطوف به اهداف قابل دسترس باشد!
به همین دلیل چنین اعتمادی اصولا نمیتواند، بنای شناخت را بر ذات تقیه و خدعه و مکر با غیرخودی بگذارد! چون باور نمیکند اگر تسلیم نباشد خود غیرخودی است! چون باور نمیکند: هدف وسیله را توجیه میکند! چون به فکرش خطور نمیکند حفظ خود(نظام) از اوجب واجبات است، یعنی اعتماد او میتواند ابزاری برای رسیدن به یک هدف باشد!
این به این معنا نیست که کارتر و سیستم اطلاعاتی بریتانیا و امریکا و روسیه این حقیقت را نمیدانستند که معنای سیاست ما عین دیانت ماست، چیست؟! آنها هم شیخ فضل الله نوری و هم مدرس و هم کاشانی و هم خمینی را میشناختند! این ملت پراکنده و غیرتشکیلاتی و دیمی ما بود که اینها را نمیشناخت! که تقسیم جهان به خودی و غیرخودی در ساختار مؤمن و کافر، ممکن است کار را به کجا بکشاند! این اصل همان موادی بود که در طول تاریخ اثبات شده است که بریتانیا و امریکا و روسیه همواره به آن نیازمند بوده اند!
No comments:
Post a Comment