Thursday, April 4, 2019

عواقب فقدان سیستماتیک نظارت مردمی بر منابع مشترک


1) نقض غرض #اپوزیسیون و دم خروس و قسم حضرتعباس!
عقوبت #انقلاب با جیب خالی و پز عالی(آن هم بدونِ یاری اوناسیس و کارتر و خیانت فردوست و قره باغی) آن‌هم با دو ارتش سرکوبگر با فرماندهی سرداران، معلوم است! نفله شدن مردم.
از راه تظاهرات پراکنده و بدون کاریزمای جدی و با فراخوانهای رجزگونه و توی هوا هم که شبیه مچل کردن مردم و جوک است!
این منطقی که به سوار شدن نظام سلطه بر تظاهرات موازی مردم در حاشیه ی مکانهای امن اقلیت هشدار میدهد، و یا سخن از درگیری را مطرح میکند، #نقض_غرض است. و بعید میدانم که از سر ناآگاهی باشد. با این حساب پس منظور ایشان از مطالبات #مسالمت_آمیز چیست؟ آیا تظاهرات در میدان آزادی که مجوزی برای آن صادر نمیشود آن هم با شعارهای مرگ و خشونت کلامی از قبیل فرقه تبهکار و بیان فحش و خشونت، مسالمت آمیز خواهد بود؟
نکته این است که این استخوان لای زخم بیش از این، یا آگاهانه و یا جاهلانه، نهایتا به ضرر مردم و به نفع نظام سلطه است و صاحبان تریبون این بخش از اپوزیسیون، لازم است که به این رفتار پارادوکسیکال و آتشبیاری برای نظام آتش به اختیار و انقلاب از راه دور که جز معطل کردن مخاطبین ثمری ندارد، پایان دهند! مردم که دارای تشکیلات نیستند که به خود سازمان دهند!
فکر نمیکنم اگر کسی بدون مجوز راهپیمایی نکند، تهمت نزند، فحش ندهد، و با خشونت رفتار نکند و خواستار استرداد حق شراکت همه در سرنوشت خودش و تغییر قانون اساسی باشد، دیگر دلیلی قانونی برای مقابله با ایشان وجود داشته باشد! مثلا وقتی نظام از مردم دعوت میکند و شعارهای مطروحه توسط بلندگوهای خود به نام خواست اکثریت مردم سخن میگوید، وقتی مردم بتوانند ثابت کنند که در کنار اقلیت صاحب شعارهای بنیادی کیست، دیگر بهانه ای وجود داشته باشد تا مردم سرکوب شوند. ماجرای تظاهرات چند میلیونی سال 88 دو مشکل قانونی داشت" 1- تهمت تقلب را مطرح میکرد و ضمنا 2- دارای مجوز راهپیمایی نبود. بدیهی است که وقتی نظام به سران معترض مجوز راهپیمایی نمیدهد، خب مردم خود میتوانند در دعوت نظام شرکت کرده و از امنیت موجود برای ثبت خواست خود بهره ببرند به شرط آنکه نه تهمت بزنند، نه فحش بدهند، و نه شعار مرگ سردهند!
به نظر شما آیا چنین رفتاری تجربه شده است؟
به هیچ عنوان از بهمن سال 57 تاکنون شاهد چنین تجربه ای نبوده ایم.
چرا نباید این تجربه یکبار هم شده میدانی شود؟
تمام افتخار و مشروعیت نظام به مشارکت اکثریتی مردم در انتخابات است که وقتی این اکثریت به قانون اساسی امیدوارند بنابراین این به معنای آن است که با قدرت مطلقه در قانون بیعت کرده اند. البته چون خوانش صندوق در دست خود نظام است، تردید در شمارش موجب تهمت میشود. شکایت هم بکنند راهی به جایی ندارند چون باز هر گونه خوانش و سنجش در دست مردم نیست. بنابراین وقتی ریش و قیچی در دست ملتزمین به حکم حکومتی و مصلحت نظام باشد، قانونا مردم همچون شعار ناممکن اصلاح طلبی، راهی از درون نظام و متن قانون ندارند. پس راهی باقی نمیماند که تهدید سرکوب (به دلایل غیرقانونی) را به فرصت تبدیل کرده و با اکثریت خود که در کنار اقلیت بصورت فیزیکی قابل تشخیص است بهره برند، تا کسی نتواند مقبولیت و اعتبار این اکثریت را در کنار "اقلیتِ مشروع" کتمان کند! این رفتار وقتی چند بار تکرار شود مسلما در منظر تاریخ ثبت خواهد شد و اکثریت خواهد توانست نه تنها با ادعا، بلکه بصورت عینی، اعتبار خود را ثبت کند و مطالبات روبنایی را به مطالبات بنیادی تبدیل کند!
مگر آنکه واقعا اکثریت چنین نخواهد. و در این صورت قانونا قادر مطلقه مجاز است بر اساس اختیارات فراملی و قانونی هر کاری را که خود تشخیص داد برای حفظ امنیت و نظام خود با حکم حکومتی انجام دهد.
مثلا در همین تظارهرات پراکنده در دی ماه 96 براستی کسی نمیتواند آماری در کنار اقلیت ارائه دهد که این عده چه تعدادی بودند که خواتشان لازم الاجراست؟ ضمن آنکه آغازگر آن هم اصولگرایان بودند. و هیچکس از خود پرسش نمیکند که چگونه مردمی غیرتشکیلاتی توانستند آنگونه سازماندهی داشته باشند که در بیش از 100 شهر شعار رضاشاه روحت شاد را بدهند؟
بدیهی است که مردم ناراضی اند! و تنها یک سیستم سازماندهی شده میتوانند با برنامه و بر موج نارضایتی مردمی متفرقه که به ایشان می پیوندند شعارهایی سمت و سو دار را تحمیل کنند و از آن ابری بسازند و بادکنکش را باد کنند و برتکانند... که حالا خلائش را مشاهده میکنید.
یعنی هر وقت نظام خواست این تظاهرات ادامه یافت...و هر وقت خواست خبری از آن نبود.
پس سزاست که اپوزیسیونی مستقل اگر وجود دارد بتواند با هم متحد شوند و فراخوانی بدهند تا ببینیم آیا مردمی که دارای خواسته های بنیادی هستند در اکثریتند یا اقلیت؟
البته این مکانهای امن هر هفته و در تمام شهرها برقرار است و همین پتانسیل رایگان میتواند آزاد شود. به نظر شما آیا چنین تجربه ای ایراد دارد؟ نهایتش این است که وضعیت در همین وضع حالا باقی میماند. اگر اپوزیسیون از حضور در مکان امن که بهانه ی سرکوب وجود ندارد نتواند بهره ببرد، چگونه توقع دارد میدان میلیونی در میدان آزادی و بدون مجوز، ممکن و سرکوب نشود؟!


Image may contain: 6 people, people smiling






2) تکوین مدنیت evolution
در نظر بگیریم که عرض بنده حضور در متن نماز جمعه و یا راهپیمایی های حکومتی و رسمی نبود و نیست. بلکه حضور به موازات قابل تمایز و در حاشیه و نشستن منظور نظرم هست که بصورت صوری هم بیانگر اعتراض مسالمت آمیز در یک میدان امن باشد نه همراهی.
و شعار هم باید بدون خشونت و بر اساس ادبیات "ایجابی-جذبی" باشد نه ادبیات "سلبی-حذفی"
در باره ی معنای این دو ادبیات بصورت مفصل توضیح داده ام که مبتنی بر یک فلسفه ی منبعث از نور و هم‌افزایی است، نه تاریکی و مقابله. در واقع اکثریت باید بتواند اقلیت را در خود ذوب کند! و ضمنا صراحتا تغییر قانون اساسی را با اولویت حق مشترک آب و خاک طبیعی و اولیه، بر هر حق ثانویه از قبیل ایدئولوژی و نژاد و زبان و ... مطالبه کند!
که بدون حق اولی ابراز وجود حقوقی دومی مقدور نیست. این اولویت در قانون اساسی جابجا شده و همین باعث تغییر جای پیمانکار و کارفرما(مردم) شده است.
یعنی زاینده است، نه کاهنده.
در فکر سلب و حذف شریک آب و خاک مشترک نیست، بلکه در فکر جذب شریک در یک حق مسلم مشترک و عمومی است.
به این شکل تاباندن نور تاریکی را محو میکند بدون اینکه با تاریکی به جنک تاریکی برود.
نشستن و برنخاستن به معنای قاطعیت در پاسخ گیری تا حصور نتیجه است، که میتواند در هفته های بعدی که فراگیر و مؤثر شود! و ضمنا نمادی شود برای تجمع متمرکز تمام مردم در یک جای امن در کنار اقلیتی که مشهود است و غیرقابل کتمان است و نمیتوان آن را در آمارهای مجازی پنهان کرد.
چنین رویه ای مقبولیت و اعتبار اکثریت را به رخ اقلیت میشکاند و این ادعای کاذب را که اکثریت مردم در انتخابات مشروعیت بخشیده اند به قانون سلطه را برملا میکند!
بدیهی است که عدم واکنش به مطالبات این اکثریت، به معنای غصب حق مسلمی است که نماز و عبادت مسلمین راستین( بر اساس باورهای بنیادیشان) در آن باطل است. و این به معنای حرامخواری ایشان است که موجب حمایت قشر فریبخورده هم به شریکان آب و خاک مشترک میشود تا خون دیگران را را در رگ خانواده ی خود نخواهند و مایل باشند آن را پاک کنند!
شعارها میتواند در یک روند بالنده، با معنا تر شود و این خواست ابتدایی را به یک خواست فراگیر تبدیل کند که تمام مردم با هم برابر و هیچ برتری بر هم ندارند!
.
مخاطب من به هیچ عنوان مردم نبوده و نیستند. چون نه تریبونی مؤثر در کار است و نه امکان طرح چنین موضوعی در کنار هجمه‌ای از ادبیات خشونتبار سلبی و حذفی میان بخش عمده ای از اپوزیسیون کاذب در داخل و خارج، وجود دارد. چون چنین عزمی نیازمند شخصیتی حقیققی و یا حقوقی مستقل از منابع مالی مشکوک است! صاحبان تریبون عمدتا وابسته به منابع استعماری و استثماری هستند و با تکیه بر همان ادبیات سلبی-حذفی میدان گرفته و آن را تصرف کرده‌اند، چون علی رغم شعارهای دهان پرکن، به دلیل عدم باور به مردم به عنوان عناصر آگاه قدرت ، بنیادشان بر استعمار و استثمار و تهییج خشم فروخورده است!
بنای این نقشه ی راه بر شعار صرف نیست، بلکه بر عمل است که سمبول آن شعار است! در این نقشه ی راه برای تمرین مردم از شوراهای محلی و بومی تا ملی میهنی هم برنامه های آموزشی در کارگاههای مدنی باید تدارک دید تا شهروندان در نظام تصمیم سازی میدانی بر اساس دو اصل هم افزایی و همزیستی مسالمت آمیز با سایر شریکان آب و خاک، به عنوان یک شهروند مدنی برابر، بنای کسب اعتبار و امتیازات اجتماعی را با توفیق از این بازی مدنی در کارگاههای مدنیت اخذ کنند!
با حضور یک نماینده از هر خانوار در شوراهایی که میتواند محل آن مدارس و اماکن عمومی شهرداری ها و حتی مساجد باشد، و با وابسته کردن پرداخت یارانه به حضور نمایندگان خانوارها در شورا، در یکی دو سال ابتدایی ما شاهد تحولی مشهود در فرهنگ مدنیت خواهیم بود و بدین گونه منابع ملی را خرج فرهنگسازی مدنی خواهیم کرد و ضمنا شهروندان انگیزه ای جدی برای حضور در بازی مدنی در کارگاهها را ( مثلا برای یکی دو جلسه در ماه) خواهند داشت و بدین ترتیب فرهنگ مدارا و کار گروهی را به خانواده ها منتقل خواهند کرد.
دستورجلسات این شوراهای محلی، میتواند تکالیف میدانی شهروندان در راه فهم مبانی مدنیت و شهروند مدنی باشد. این آموزش کارگاهی از حوزه‌ی وعظ و منبر و سخنرانی خارج شده و در عمل قابل درک و فهم مشترک در مفاهیمی برای رعایت حق مشترک در مادیات (نه معنویات قابل سوء تفاهم و تفسیر پذیر) میشود، بصورتی که برابر بودن حق ابراز وجود، مثل سهامداران یک شرکت سهامی خاص، امری نهادینه در روان کالبد وطن میشود. و این یعنی امنیت ملی و حفظ تمامیت ارضی و تضعیف تخم تفرقه و نفرت در میان اقوام و کلونی های اجتماعی... پس از این تمرین است که شهروندان میتوانند با انتخاب خود جذب احزاب شوند! یعنی باید بنای حضور آگاهانه توفیق در شوراهای محلی باشد!
بدیهی است که نمایندگان راستین مردم باید از شوراهای محلی و بومی در زایشی مستقیم از تعامل مردم بیرون بیایند، تا مورد بازخواست و حسابرسی و پاسخگویی قرار بگیرند. چنین رابطه ای است که نظارت ملی را بر منابع ملی تضمین میکند. و تا نظارت ملی بر منابع ملی-میهنی برای نوشتن سرنوشت عمومی با تعیین سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی در قانون تضمین نشده باشد، ما شاهد وحدت ملی و امید به آینده برای سازندگی و ثبات نخواهیم بود.
.

3) #اتحاد
چرا مجاهدین و #اپوزیسیون_برانداز از #اتحاد ناتوانند؟
مجاهدین هم همچون بخشی از سکولاردموکراتها و سلطنت طلبان و چپها و بخش عمده ای از #اپوزیسیون_برانداز به وحدت میهنی و اتحاد در دوران #پیشاآزادی باور ندارند! چون خیال میکنند در دوران #پساآزادی به سر میبرند! مشکل استراتژیک و تاکتیکهای سترون اپوزیسیون ناشی از فلسفه ی بینادی ایشان است. تاریکی یا نور...؟ نفرت یا مهر؟ بدیهی است که با تاریکی نمیتوان تاریکی را محو کرد. تنها نوع تاریکی فرق میکند و این بزرگترین دلیل ناکامی انقلابهاست. تاریکی را تنها با هجوم نور میتوان زدود. و این مقدور نیست جز با تکیه بر آئین مهرورزی و هجوم نور به جای شلیک تاریکی و کین و قهر انقلابی به غیرخودی. مشکل از فلسفه ی خودی و غیرخودی و تضاد منافع است.
به باورم: خشت اول چون نهاد معمار کج...تا ثریا میرود دیوار کج.
مشکل اپوزیسیون در "عدم شناخت مسئله" و عدم توانایی تمایز بین دو روش مبارزه سنتی و مدرن است. در روش سنتی مسئله در جراحی و حذف غده ی سرطانی است... در روش مدرن استحاله از طریق مداوا و درمانِ شیمیایی و جذب و حل کردن غده و دفع آن است.
برای تحول بنیادی در ساختار حکومت بر اساس وحدت مردمی، دو روش و دو راه و دو نقشه راه وجود دارد:
1- روش سنتی و نقشه راه در نبردی نابرابر: "ادبیات سلبی-حذفی"
2- روش مدرن و نقشه راه در استحاله بر اساس "ادبیات ایجابی-جذبی"
روش سنتی بر جنگ و حذف و کشتار بخشی از جامعه تاکید دارد!
روش مدرن بر صلح و جذب و هم افزایی اکثریت نسبی مردم تاکید دارد!
روش سنتی بصورت خطی بر سنگرسازی در نبردی نابرابر با تبعیت جیب خالی مردم غیرتشکیلاتی بر اساس مفاهیم انتزاعی و مجازی با پز عالی شاعران و سوء تفاهم تاکید دارد.
روش مدرن بصورت چندبعدی بر ذوب اقلیت در اکثریت با آچمز کردن نظام سلطه در یک اکت میدانی و عملی بر اساس مفاهیم مشترک غیرایدئولوژیک (حداقل منافع مادی در شراکت آب و خاک طبیعی) که غیرقابل کتمان است بر اساس روش اقناعی(نه جهل) و مفاهمه تاکید دارد.
بر خلاف القاء بیان شده موضوع حضور مردم در امید کاذب به اصلاح طلبی از درون ساختار بسته و پارادوکسیکال قانونی نظام نیست. بلکه بر اساس حضور آگاهانه و فراگیر در حاشیه ی میادین امن خود نظام است. میادینی امن که دارای مجوز حضور مردم است و نظام از مردم دعوت کرده حضور یابند.
در روش مدرن ایجابی هدف تبدیل تهید به فرست بر اساس آگاهی مطالبات بنیادی و وحدت بر اساس حق برابر تمام مردم در ملکی مشاع است.
در روش سنتی سلبی هدف تصرف سنگر به سنگر در جنگی نابرابر بر اساس مطالبات روبنایی سوء تفاهم برانگیز و واریز کاذب آن به حساب مطالبات بنیادی و حفظ قدرت فتنه است.
در روش سلبی استخوان لای زخم حفظ خواهد شد اما در روش ایجابی حل خواهد شد!
روش سنتی سلبی با تکیه بر تضاد بنیادی، دارای نقشه ی گام به گام مسالمت آمیز نیست و در صورت شکست این خون مردم است که تلف خواهد شد.
در روش مدرن ایجابی دارای نقشه ی راهی گام به گام و مسالمت آمیز خواهد بود که در صورت شکست هم خونی در ابر سوء تفاهم و ناآگاهی تلف نخواهد شد.
روش سنتی سلبی بر اساس برجسته کردن حقوق ثانویه از قبیل ایدئولوژی و زبان و نژاد، به تعارضات میهنی فرصت خواهد داد تا تهدیدی باشد برای تمامیت ارضی.
در روش مدرن ایجابی، حق طبیعی و اولیه و مشترک آب و خاک مشترک و تنها حق تابعیت، مطرح است که کسی نمیتواند آن را کتمان کند و وحدتبخش است.
توضیح: آن لحنی که گوینده با تسمخر شعار "همَه با همَه" در ادبیات ایدئولوژیک و مکارانه ی خمینی از آن یاد کرد قابل قیاس با هدف "ایران برای همه" در ادبیات مدرن نیست!
گوینده خود به هدف وسیله را توجیه میکند باور دارد که ترجمان آن در ادبیات خمینی و نظام "حفظ نظام از اوجب واجبات است" میباشد.
در واقع مجاهدین به ادبیات سنتی نظام سلطه آلوده شده و با روش او در نبردی نابرابر در زمین ارباب بازی میکنند!
در صورتی که هوش سیاسی اقتضاء میکند که تهدید را به فرصت تبدیل کرد و نظام را ناگزیر به بازی در زمین مردم و حقوق غیرقابل کتمان عمومی کرد.
کین و نفرت و خشم انقلابی و تمسخر و تحقیر و تهدید و حذف دشمن کافر (بر اساس اصل رحماء بینهم و اشداء مع الکفار) از محصولات ادبیات ایدئولوژیک سنتی هستند که ادبیات خمینی و نظام پر است از چنین ادبیاتی که متاسفانه اکثریت اپوزیسیون و در رأس آن مجاهدین از چنین ادبیاتی پیروی میکنند و به همین دلیل قربانیان بسیاری میدهند اما در نبرد نابرابر نخواهند توانست به شیوه ی سال 57 با باز کردن میدان از عرقا تا کویت تا پاریس و حمایت و ساپورت سیاسی کارتر و ساپورت مالی اوناسیس و دامگستری نظام استعماری جهانی و امپریالیسم پیروز شوند. پون نه مامور سیا فرماندهان یک ارتش را خریده...نه خائنینی همچون فردوست و قره باغی درکارند و نه مساجد پیرو خمینی به عنوان پایگاههای پشتیبانی در آن در اختیارند..
مجاهدین با الگوبرداری به هیچ عنوان عناصر یادشده را نمیتوانند بخرند چون فروشنده علی رغم تظاهر چنین عزمی را نکرده است. او به یک ارباب بومی نیازمند است تا منابع مردمی را خرج کارخانه های اسلحه سازی خود کند تا خود ویرانی ها را از جیب مردم تامین کند. او صورتحسابها را دریافت خواهد کرد...اما به شرطی که خود بخواهد...نباید این تجربه را در عراق فراموش کنیم که او تا سنت آخر را دریافت کرد. اما موضوع اینجاست که امروز دیروز نیست. امروز باید ادبیات مبارزه را متحول کرد. چون مشکل اساسی استرداد اراده مردمی است.
به همین دلیل بدون شعار براندازی و سرنگونی و انقلاب سخت باید به استرداد اراده مردمی با تغییر قانون سلطه و استحاله ی قدرت به مردم بصورت نرم و با ذوب کردن مخالفین در قدرت مردمی در یک میدان امن عمومی متوسل شد تا برای تهدید تمامیت ارضی فتنه ای باقی نماند!
قربانی دادن بیشتر در راهی نادرست تنها یک چاه نمایی است نه راهنمایی.
باید به هوش بود و با انقلابی در ادبیات اپوزیسیون سنتی به مدرن، روش مبارزه را بازسازی کرد!
.

4) فلسفه نور و تاریکی
بحث ما از قالب شخصیتها جداست. پتانسیل وجودیشان میتواند در یک پروسه ی مردمی مؤثر واقع شود، اما موضوعِ اصالتِ محتواست.
من در این شک ندارم که ولایت مطلقه از هر نوعش، نافی اختیار و اراده‌ و کسب معرفت برای انسان آزاده است. تمامی ارزش انسان به معرفت و آگاهی است. حتی تسلیم هم وقتی ارزشمند است که نیازمند معرفت باشد! بنابراین من در نیت و منطق شک نکردم، بلکه بحث بر سر روش است. روشی که حقیر از آن سخن میگویم به معنای مشارکت با دزد و قاتل قافله نیست.
"نور بر تاریکی پیروز است!"
این شعار مجاهدین است، اما شعار باید همخوان با پندار و رفتار و گفتار و معنادار باشد! به باورم متاسفانه در یک دامِ تحمیلی فلسفی، روشهای مجاهدین مبتنی بر عملکرد نور نیست، بلکه روشها به مقابله به مثل با تاریکی استوار است. گیریم با ایثار و فدا و صدق. به باورم در مناسبات مشترک مدنی و رعایت حقوق عمومی فدا و صدق کافی نیست. چرا که در نبردی نابرابر، این ملتند که همواره قربانی و بازنده خواهند شد!
...
بحث تئوریک است، نه خصمانه. در بحث تئوریک موضوع این نیست که ما مخالفیم یا موافق. بلکه بحث بر سر شناخت مبانی مبارزه است.
به باورم در مبارزه با نظام سلطه، توسط ملت غیرتشکیلاتی در دوران پیشاآزادی، دو نوع مبارزه بر اساس دو نوع منافع و تعبیر از حق و باطل مطرح است:
الف) روش سنتی: تقسیم جامعه به حق و باطل ایدئولوژیک، و نبرد با حربه ی تاریکی و نفرت و کین و خشم و جنگ و حذف علیه تاریکی. آیا تاریکی با تاریکی محو میشود؟... خیر!
ب) روش مدرن: وحدت جامعه بر اساس یک حق بنیادی در آب و خاک مشترک. و نبرد با نور افشانی و مهر و تصاحب با جذب نه حذف.
نور بر تاریکی پیروز است!
این شعار مجاهدین است اما روشهایش طبق عملکرد نور نیست بلکه روشهایش به مقابله به مثل بر تاریکی استوار است. و در نبردی نابرابر، این ملتند که همواره بازنده خواهند شد!
...
استراتژی فلسفه ی اول حذف با تاریکی است.
استراتژی روش دوم جذب با نور است.
تاکتیکهای روشهای یادشده:
الف) تارکتیکهای تاریکی (حذف تاریکی با تاریکی)
1- کودتا: اسب تراوا که در پوشش به داخل قلعه نفوذ میکند! و با پوشش از درون کودتا میکند!
2- ترور: خرد کردن بتهای کوچک و نهادن پتک در دست بت بزرگ
3- جنگ: مبارزات چریکی و جنگ رو در رو با نقشه راه و برنامه
ب) تاکتیکهای نور (هجوم نور بر تاریکی)
1- موریانه در عصای موسا:
موریانه با وحدت از چوب تغذیه میکند و در آن مأوا میگیرد. تا اینکه عصا پوک شده و سلیمان سرنگون میشود.
بر این اساس باید یک غدایی فراهم کرد که مردم بو بکشند و بدون تشکیلات و بصورت غریزی به سوی آن در حرکت شوند. آن حق مشترک در آب و خاک است و درخواست تغییر مناسبات برای استرداد این حق با تغییر قانون بر اساس اعتبار اکثریت مقبول در میدان.
شعار تاریکی ترس از ناشناخته و چنگ و دندان به هر ناسو و جنگ است.
شعار دومی امنیت و صلح است.
هر دو به مقصد میرسند اما نرخ پیروزی تاریکی در نبردی نابرابر بسیار کمتر از نرخ پیروزی با روش دوم با نور و رخنه در عصای سلیمان است.
توضیح بیشتر را بارها بیان کرده ام.
حالا باید بر سر این بخث کرد چرا بدون تجربه ی روش دوم تنها باید از روش اول که مردم غیرتشکیلاتی هستند و مطالباتشان روبنایی است بهره برد؟ حتی اگر مطالبات اکثریت بنیادی هم باشد اما غیرتشکیلاتی هستند و این پروسه بسیار زمان بر و هزینه بار است! به باورم هزینه ی زمانی و مادی و معنوی دومی کمتر است و ضمنا معرفتبار است و موجب نفی تفرقه و فتنه و مخدوش شدن تمامیت ارضی خواهد شد.
اما در مورد راهکار اولی تمام هزینه ها زیاد است و تضمینی هم نیست.
راهکار بنده تضمینی است. و اگر موفق نشود، پتانسیل لازم و کافی برای راهکار اولی در پروسه ی عمل، تولید خواهد شد.... و در هر حالت هم هزینه و فاصله را تا پیروزی کم خواهد کرد و ضریب امنیت ملی-میهنی را بالا خواهد برد.
.
عصای سلیمان
ب) تاکتیکهای نور (هجوم نور بر تاریکی)
1- موریانه در عصای موسا:
موریانه با وحدت از چوب تغذیه میکند و در آن مأوا میگیرد. تا اینکه عصا پوک شده و سلیمان سرنگون میشود.
بر این اساس باید یک غدایی فراهم کرد که مردم بو بکشند و بدون تشکیلات و بصورت غریزی به سوی آن در حرکت شوند. آن حق مشترک در آب و خاک است و درخواست تغییر مناسبات برای استرداد این حق با تغییر قانون بر اساس اعتبار اکثریت مقبول در میدان.
شعار تاریکی ترس از ناشناخته و چنگ و دندان به هر ناسو و جنگ است.
شعار دومی امنیت و صلح است.
هر دو به مقصد میرسند اما نرخ پیروزی تاریکی در نبردی نابرابر بسیار کمتر از نرخ پیروزی با روش دوم با نور و رخنه در عصای سلیمان است.

No photo description available.



امید هالوها ناامید باد!
آفتاب آمد دلیل آفتاب
وقتی هزار بار هشدار داده شد که قانون اساسی به اندازه ی بز هم برای ملت ارزش قائل نیست و همه را امت "کت بسته" میخواهد و خاتمی و موسوی و روحانی و تمام مسئولین قوای 3 گانه در حد آبدارچی قطار صدور انقلاب هم نیستند، باز به رگ غیرت حصرپرستان و اصلاح‌جلبهای ساده لوح برمی‌خورد!
بمیرید از این غرور موروثی و ویرانگر، تا پرچمداران چاه نمایی با #تکرار عوامفریبی و بندگی، باز هم توبه نکنند از قانون زورگیران سرگردنه و امید ببندید به گزمه‌های بی‌اختیار در صفهای تن فروشی... و مقابل صفهای صندوق بندگی صف نبندید برای تغییر قانون استثمار سیستماتیک و نهایتا قهر کنید و در خانه بنشینید!
چون فکر میکنید تن فروشی در صف بیعت، بهتر از خانه نشنینی است...حال آنکه یک صف هم میتوان مقابل صف دریده شدن بست و برای احقاق حق مسلم در آب و خاک مشترک، مطالبات بنیادی خود را داشت و حق مسروقه را علنا مطالبه کرد...
در اظهارات ذیل، سفسطه‌ی این بابای دستار به سر این است که القاء میکند تصمیم سازی با خبرگان (گزمه های ارباب) است. حال آنکه ایشان پیمانکار و مجری تصمیمات تک نفره در ساختار ارباب و برده هایش هستند و اصولا انتخاب هالوها در گل یا پوچ یک شعبده باز بی معناست!
.

دامهای روباه مکار برای زاغان بی‌خبر و کلاغان خبردار
===============================
1) میگوید: سرباز انتحاری سردار جعفری گفته در انتخابات با کلاهبرداران رای ندهید!
دیگر احمقها انتخابات اربابی را توسط رعایا باور میکنند!
جعفری هم از جان مردم زنده به مرده خواری دیروزی معتاد است و چرت و پرت میبافد!
انقلاب مردگان چه پشمی است؟
مردم زنده در حال پر پر شدنند!
ای سردار مرده خوار و بت پرست!
انتخاب چه کشکی است میان دستان دزد و صندوق سوراخ؟
وسط دعوی نرخ تعیین میکند زورگیر زورمدار... با این قانون زورگیری و مرده خواری انتخابات سرابی و دامی بیش نیست.
.
2) میگوید: همه با هم بگویند: نسرین ستوده رئیس جمهور ماست!

این طرح تنها به کار کاسبان می‌آید!
هدف از چنین طرحهای بی‌بنیادی جز تلف کردن توان ملی و گمراه کردن و آدرس را نادرست نشان دادن و چاه نمایی نیست!
داستان این است که می‌گوئیم این بز نر است...میگویند: بدوش!
این کارها مثل دست و پا زدن یک محتضر است.
اصلا گیریم که در این خواب معلق، این را هم بگوئید!
خب که چه؟... این راهکار در کدام ایستگاه در کدام نقشه ی راه به کار می‌آید؟
یعنی همینطوری به عنوان یک اعتراض در سراب سنگی بیندازیم در تاریکی؟
آیا این روش علمی است؟
باید کاری کرد کارستان که نه انقلاب باشد و نه مشارکت با نظام سلطه و هم بتواند به استرداد اراده مردمی منجر شود...
به باورم، چنین راهی موجود است! تبدیل تهدید به فرصت ممکن است! اما کو گوش شنوا؟
مشکل این است که اپوزیسیون نه فلسفه‌ای مبتنی بر حق غیرقابل کتمان دارد و نه استراتژی و نه تاکتیکی و نه نقشه ی راهی...
جای تاسف دارد که کار فرهیختگان به فال و التماس دعا ماننده است
در قانونی که بموجب بند یک اصل 110 قدرت در دست قدرت مطلقه است و تمام مسئولین جاده صاف کن از دست نلسون ماندلا هم کاری ساخته نیست چه برسد به نسرین ستوده.
بدون درخواست عمومی برای تغییر قانون اساسی اصولا مشارکت در هر بازی در چارچوب نظام سلطه، فریبی بیش نیست برای کش دادن روش چلاندن ملت تا آخرین قطره ی خون و نفت.

Image may contain: text and outdoor



5) اتوریته مؤثر و کارساز کدام است؟
این گربه را چگونه باید از شر موش‌ها نجات داد؟
ملتی که قانونا بصورت لاغر و انفرادی نگاه داشته شده و غیرتشکیلاتی عمل میکنند، چگونه میتوانند متحد شوند و اتوریته ی خود را کارساز کنند؟ مسلما این اتوریته در معرکه و در میدانبازی سلطان، بر اساس نفرت و خشم انقلابی گرد هزار ایدئولوژی متفرق اپوزیسیون و یک ایدئولوژی متمرکز سلطان متشکل نمیشود. این اتوریته تنها گرد منافع مشترک غیرقابل کتمان دوست و دشمن با آزادسازی پتانسیلهای متصرفه و موجود متحد میشود. باید جامعه را از این دوگانه ی ویرانگر که قانون بر آن اصرار دارد نجات داد. وظیفه ی یک اپوزیسیون هشیار این است! مدعی دعوایی بی‌ثمر و کاهنده که به مزدورخوانی و تخریب شخصیت‌ها می پردازد، در فکر یک سلطان یک سوار ناجی است! او به جای اینکه به محتوی بپردازد به قالب نظر دارد و با چنین رویه‌ای سیاسی‌کاری او بازی در میدان دشمن خانگی و خارجی است!
هر گردی گردو نیست... یکی از ترفندهای اربابان این است که برای مرعوب کردن هر نفس‌کشی با چماق سرکوب دشمنان، بصورت پیوسته برای بهانه‌ها در بازی خود یا دشمن میتراشند و یا دشمنان بی بنیه را تقویت می‌کنند تا همواره بهانه ای برای کشتنِ گربه دم هر حجله‌ای داشته باشند...از این ستون تا ستون دیگر...
بنابراین هر عنصر سلبی میان گردوخاک تفسیم ملت به دو سپاه دوست و دشمن، آب ریختن در آسیاب سلطانی است که جامعه را بین قدرت متمرکز خود و جیب خالی و پز عالی مخالفین خود، دوقطبی و متفرق می‌پسندد.
در چنین موقعیتی، راه منطقی با جیب خالی و پز عالی، دامن زدن به این دوگانه نیست...
باید گشت حداقل منافعی را یافت که هیجکس را یارای مخالفت با آن نیست...
و آن آب و خاک مشترک است...نه ایدئولوژی... ایدئولوژی از مباحث دوران پساآزادی است... در دوران پیشاآزادی آن هم در دوران مدرنی که عصر دوغ و دوشاب رسانه هاست و مناسبات عصرحجری حکمفرما نیست... قواعد بازی باید هوشمندانه‌تر باشد تا بازیچه‌ی بازی اطلاعاتی و صد اطلاعاتی نشد...
مثلا همین ویدئویی که شما بریده ی آن را نشر داده اید... یعنی هدف وسیله را توجیه میکند و برای آنچه نمی پسندیم باید از هر ابزاری برای تحریب دشمن استفاده کنیم... خب حالا باید چه کرد؟ آیا وقتی خانم ویکتوریا آزاد ویدئوی کامل را قرار میدهد دلیل بر این میشود که ایشان بر حق است و شما باطل؟
خیر...موضوع این است که اصلا موضوع شخصیت کسی که راست و دروغ با فتوشاپ میدهد نیست... موضوع این است که باید تحلیل داشت و در دام نفرت از شخصیتها نیفتاد... اگر این قطاری که هزار نفر جای میگیرد و شما را در کنار مردم عادی، رایگان به ورزشگاه میبرد، چرا نباید سوار شد؟
حتما باید در یک اتوبوس 40 نفره کنار برگزیدگان و نویسندگان به مقصد ارمنستان رفت؟
بنابراین تقویت هژمونی مردمی بر اساس منافع مشترک غیرقابل کتمان(آب و خاک و نه ایدئولوژی) یعنی اینکه ما سوار وسائط نقلیه ی عمومی میشویم که سریعتر به مقصد برسیم... وگرنه معلوم نیست که این ماشین سواری که دو نفر در آن جای میگیرد به مقصد برسد یا نرسد... پس باید از شخصیت گذر کرد و به ماهیت وسائط نقلیه فکر کرد...
چه کسی ادعای پادشاهی و سلطنت کرده که هی شما بر آن تاکید دارید؟
مگر دو تا بازیگر نفوذی ایرانیارانی میتواند شما را از اصل قضیه منحرف کند؟
موضوع این است که نباید در دام جنگ بین شخصیتهای ناشناس افتاد.
بنابراین عاقلانه است که خِر ارباب قدر قدرت را به عنوان میهمان در خانه ی امن خودش گرفت و ول نکرد و با امکانات او تا مقصدی که میخواهید رایگان رفت.
به شیوه‌ی سنتی در کوچه خاکی به شیشه‌ی همسایه سنگ انداختن و در رفتن، تنها کدخدا را گردن کلفت‌تر می‌کند و بس! اربابی که با هر گامی مدام در فکر بهانه‌ای است تا گربه را دم حجله بکشد!
#گام_دوم
.
چرا اپوزیسیون در ساحت سیاسی ایران بی معناست؟ و چه باید کرد؟
اولا که در پراکندگی مطالبات روبنایی و بنیادی مخالفین نظام کمتر تشکیلاتی بصورت علمی دارای عملکردی منطقی است. و دلیل عمده ی این نقیصه امر هم عدم امکان فعالیت سیاسی در داخل است. سازمانهای مردم نهاد بدون رابطه ای معنادار با سمپاتها و هواداران و اعتضاء خود تنها یک نامند و عینیتی جز شعارهای غیرپاسخگو ندارند. بنابراین کشور ما در چنین بلبشویی عملا فاقد اپوزیسیونی جدی و معنادار است. و نظام سلطه از همین آب گل آلود است که میتواند ماهی دلخواه خود را بگیرد.
بدیهی است که در چنین اتمسفری هیچ جناح و حزب و گروه و نحله ای نمیتواند دارای وحدت رویه باشد! بنابراین گردوخاگی ما آن را اپوزیسیون مینامیم، معلوم نیست که آیا توسط کدام قدرت پشت پرده سمت و سو می‌یابد! مصداق آن حضور فله‌ای گروههای صادراتی تحت عنوان اپوزیسیون است. پس از سال 88 تعداد این گروههای دو سه نفره که با توپ جمع کنهایشان از انگشتان یک دست تجاوز نمیکنند در خارج و داخل ایران فزونی گرفت. آنها ظاهرا با پشتیبانی از جناحهای مختلف مخالفین نظام، عملا به عنوان نفوذی، فضای سیاسی را بر اساس استراتژی و دستورالعملهای سویه دار نظام از داخل طبق ایده آل اتاقهای فکر هدایت میکنند. در سالهای اخیر مصادیق میدانی این نفوذیان را میتوان در طیف پادشاهیخواهان و سلطنت طلبان و چپها و راستها و حتی سکولاردموکراتها بوضوح مشاهده کرد!
یکی از راههای شناخت سره از ناسره، و اپوزیسیون واقعی، علی رغم شعارهای روبنایی، رویکرد مشابه بنیادی این گروههاست که عمدتا در راستای مشوش کردن فضا و گم کردن آدرس درست در راستای عدم شناخت موقعیت و نرسیدن به یک نقشه ی راه منطقی و درست و میدانی، گام بر میدارند.
لازمه ی شفافیت عملکرد سازمانهای اصیل در اپوزیسیون دو عنصر است:
1-
فعالیت دموکراتیک
2-
داشتن ساختار و اسکلت و هویت حرفه ای.
متاسفانه کمتر سازمان سیاسی در اپوزیسیون (به جز سازمان مجاهدین خلق) دارای سازوکاری منطقی و علمی است. و این سازمان هم دارای آن خصوصیت بنیادی (فعالیت دموکراتیک) نیست. یعنی تجسم دارد اما به هر دلیل (از جمله فعالیت در شرایط نابسامان) روح آن در مناسبات اجتماعی دموکراتیک و شفاف نیست.
اولین اصل چنین سازوکار سالمی، استقلال مؤسسیسن و شفافیت منابع مالی و مکانیزم تامین آن در هر سازمان است!
سپس سازمان باید دارای چند سند بنیادی و ماهوی مبتنی بر یک فلسفه حق مدارانه، باشد که تمام مؤسسین به آن پایبند باشند:
1-
مرامنامه
2-
اساسنامه
3-
دستورالعمل
4-
چارت سازمانی
5-
شرح وظایف
6-
آئین نامه های برگزاری جلسات در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری
7-
روش کنترل کیفیت نرم افزاری و سخت افزاری و عملکرد اعضاء و گزارشات و تحلیلهای مبتنی بر بازخورد پندار گفتار و رفتار اعضاء و مخاطبین و واکنش کتبی نسبت به آنها در ساختاری که دارای کمیته های راستی آزمایی باشد.
8-
سیستم مالی و اداری و مستند سازی و بایگانی
...
اینکه بر هر شخصیتی که به نظام حاکمه فحش دهد نام اپوزیسیون بگذاریم یک خطای معرفتی است. چون جدای از اینکه فحاشی به معنای مخالفت سیستماتیک و معنادار نیست، ضمنا معلوم نیست که فحاش مزدور اربابان داخلی و یا خارجی است!
به همین دلدیل در چنین شرایطی برای وحدت در هدف و استراتژی و تاکتیک و در فقدان فعالیتهای تشکیلاتی مردمی، در صورت نیاز به یک حرکت میهنی، تنها راه مشترک اپوزیسیون راستین، برگزیدن و تاکید بر یک حق مشترک بنیادی و درخواست استرداد آن بصورت فراگیر است که از سوی هیچ شهروندی قابل کتمان نباشد!
بدیهی است که چنین خواسته ای جز استرداد اراده ملی نیست که باید مبتنی بر ادبیات وحدتبخش(ایجابی-جذبی) و نه ادبیات تفرقه برانگیز سلبی-حذفی، در یک زمان و در یک مکان امن و با یک زبان حقوقی بیان شود و بر سر آن تا نتیجه پایداری شود



Image may contain: 3 people, people smiling, text

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...